به گزارش فارس، هنگامی که سیره اهلبیت عصمت و طهارت(ع) را مورد مطالعه قرار میدهیم، متوجه میشویم که این ستارگان هدایت همواره بر حضور فرامین الهی در تمام عرصههای زندگی تأکید داشتند و برنامههای مدونی را برای پیروان خویش از آغاز طلوع تا غروب خورشید مبتنی بر تحصیل قرب الهی ارائه کردهاند.
روایتی تأکید میکند که دو روز یک مسلمان نباید شبیه هم باشد، نشان از هدفمندی و رشد صعودی انسان به سوی مبداء هستی دارد، حال هر فردی میتواند به اندازه وسع خویش در این راه روشن حرکت کند.
اهمیت موضوع از آنجایی است که مقام عظمای ولایت، آیتالله سید علی خامنهای در دیدارشان با هزاران نفر از دانشجویان، دانش آموزان و دیگر جوانان خراسان شمالی، «سبک زندگی» را بخش اساسی و حقیقی پیشرفت و تمدن سازی نوین اسلامی توصیف کردند و با دعوت از نخبگان و صاحبان فکر و اندیشه برای پرداختن به این مفهوم مهم، آسیب شناسی وضع موجود سبک زندگی در ایران و چاره جویی در این زمینه تأکید کردند.
به همین منظور بر آن شدیم به بازخوانی مفاهیم سبک زندگی و چرایی ضرورت توجه به سبک زندگی اسلامی در جامعه بپردازیم، در این زمینه با حجتالاسلام والمسلمین علی قهرمانی مدیر مؤسسه ندای فطرت و کارشناس حوزه سبک زندگی اسلامی گفتوگویی ترتیب دادیم که مشروح آن در ادامه میآید:
*به عنوان نخستین سؤال بفرمائید منظور از سبک زندگی، مهارت زندگی و فرهنگ زندگی چیست و چه نسبتی با یکدیگر دارند؟
ـ یک سری مهارت در حوزه عمل وجود دارد که بود و نبود آنها در زندگی بسیار تأثیرگذار است، مهارتهایی که در طول مدت به دست میآید و بود و نبودشان تعیینکننده است و زندگی را دچار تغییر و تحول اساسی میکند، به طور مثال در بحث راستگویی، آیا راستگویی چیزی است که یک دفعه انسان به آن میرسد یا در صبر و کنترل خشم، آیا مسئلهایی است که آنی انسان میتواند به آن برسد!
مثلاً در یک شرایطی ویژه چگونه فرد باید خشمش را کنترل کند، آیا میتواند در آن واحد خشم خودش را کنترل کند و ملکه صبر یا ملکه راستگویی را به دست آورد! یا نه مهارتی است که آرام آرام انسان در اثر تمرین و ممارست به آن میرسد.
مسیری که مهارتهای زندگی در سبک زندگی میپیماید
این مهارتهای اساسی اصطلاحاً دارای ضریب در زندگی هستند، مانند مهارت خوش خلقی، مهربانی و مهرورزی، این مهارت یک روزه یا با یک بار دیدن و شنیدن ملکه انسان نمیشود، مجموعه اینها همان مهارتهای زندگی است.
سبک زندگی آن چیزی است که مهارتهای زندگی را کنار هم قرار میدهند و بر آنها یک نظام را حاکم میکند، به طور مثال برخی افراد با اینکه مهرورز هستند، زود از کوره در میروند، زیرا فرد خودخواه است و هر جا منافع و مسایل شخصیاش زیر سؤال برود، سریع عصبانی و خشمگین میشود، در حالیکه خیلی مهربان است، اما چون نظامی که در آن حاکم است یک نظامی خاص است، این مهرورزی در برخی جاها زیر سؤال میرود.
برای تعریف سبک زندگی، نظام حاکم بر زندگی فرد که در آن مهارتهای زندگی معنا پیدا میکند، لازم است، در این نظامی که انسان در آن زندگی میکند، بینشها و نگرشهای او شکل میگیرد که همان سبک زندگی است، این سبک و روش خاصی که در زیستن حاکم است را سبک زندگی و آن رنگ و بوی خاص برگرفته از آداب و رسوم را فرهنگ زیستن میگویند که این نظام جهت دهی میکند و نسبتش با نظام حاکم بر زیستن انسان، ترجیحات انسان و افکار انسان مشخص است.
چرایی تفاوت سبک زندگی دینی و سکولار
آن مواردی که روی مسایل ارتباطی انسان و رفتار انسان بار میشود، مهارت زندگی است و آن چیزی که به هر دوی سبک زیستن و مهارتهای زندگی غیرمستقیم رنگ و بو و جهتدهی میدهد فرهنگ زندگی گفته میشود.
خود سبک زندگی میتواند مبتنی بر یکسری مسائل باشد، نکتهای است که گاهی فراموش میشود، مثلاً برخی مواقع سبک زندگی مبتنی بر دین نیست، مثلاً زندگی سکولار است، اینکه ابتدای این سبک زندگی بر هر چیزی باشد شکل زیستن را عوض میکند.
در صورتی که سبک زندگی دینی و سکولار متناقص با هم هستند، یکی دینی و دیگری غیر دینی است، اما با این وجود در هر دو صبر، راستگویی و خوش خلقی حاکم است و آن مهارت تغییری پیدا نمیکند، پس چرا سبک زندگی متفاوت شده است؟! چون مبنا تفاوت پیدا کرده است.
در ابتدای این دو سبک زندگی، 2 نگاه کلان وجود دارد که یک دینی، الهی و توحیدی بودن است و دیگری غیر دینی و ضد دینی بودن است، اگر بخواهیم یک مقدار دقیقتر شویم، ممکن است ضد دینی را جدا از غیر دینی قرار دهیم که این به تفاوت نوع تفکرات باز میگردد.
در نگاه دینی مبناها میتواند متعدد باشد، مانند: مبنای حیای و عفت، بندگی و …، آن مبانی که ریشه و پایه سبک زیستن و پایگاههای سبک زندگی است، در نگاه دینی، نگرش دینی حاکم است و چنین فردی زندگیاش واقعاً دینی است.
بعد از اینکه مبنا مشخص شد، آنگاه رویکرد سبک زندگی مطرح میشود، به گونهای که بعضی افراد زندگی خیلی ساده و روان را دوست دارند (ساده زیستی)، برخی دیگر زندگی با رنگ و لعاب فاطمی، حسینی و یا قرآنی را علاقهمند هستند.
چه هنگام سبک زندگی دینی نیست!/هنگامی که پای کاریکاتور به سبک زندگی باز میشود
*چگونه میشود فردی سبک زندگیاش دینی نباشد، اما مهارتهای زندگی دینی باشد؟
ـ سبک زندگی در واقع نظام حاکم بر فرد است، برخی انسانها زندگیشان نظاممند نیست، افکارشان افسار گسیخته است، یکسری از مواردی که از دین خوششان آمده است را گرفتهاند و برخی دیگر را خوششان نیامده است به آن تن نمیدهند یا شرایطی پیش نیامده است که سراغ دین برود، در واقع تجربیات شخصی مقدم شده است و آن مواردی که برای او دل پسندتر و سهل الوصولتر بوده به سراغ آنها رفته است.
بنابراین در بعضی موارد یا بیشتر موارد مهارتهای زندگی دینی است و حتی برای تکمیل این مهارتها، سراغ این موارد میرود، اما در نگرش کلان، نظام جامع زندگی این فرد سبک زندگی دینی به حساب نمیآید، زیرا چینش آنها با هم از نگاه نظام مهندسی دینی درست نیست، به عبارتی دیگر کاریکاتوری است.
نرمافزار سبک زندگی چیست
*از کجا میفهمیم که سبک زندگی شخص، دینی نیست و کاریکاتوری است؟
– از اینکه مهارتهای زندگی سر جای خودش نباشد، زیرا اگر دینی باشد، طبق آنچه که شارع وضع کرده باید مهارتهای زندگی سر جای خود باشد، وقتی اهم و مهم بودن، میزان اندازه، شکل و جایگاه اینها در تصمیمگیری مؤثر نباشد، پس اگر این مهارتهای دینی در جایگاه خودشان نباشد از شرایط عادی خارج میشوند.
در کنار بحث فرهنگ زیستی، آن تِم است که بعد از مدتی سبک زندگی بر آن تأثیر میگذارد، یک مثال ساده بزنم، یک سیستم عامل در یارانه داریم که آن نظام حاکم بر زندگی انسان است، یکسری نرمافزارها روی این سیستم عامل قرار داده شده است که این نرمافزارها با پسوندهای خاصی کار میکنند، حال برخی افراد به برخی از نرم افزارهای بازی علاقه دارند و دهها نرمافزار بازی روی سیستم عامل میریزند، این نرمافزارها همان «مهارت زندگی» است که گاهی کاریکاتوری کم و زیاد میشوند.
در این قضیه خیلی افراد را میبینید که مهارتهایی مانند صبر و استقامت و دیگر مهارتها را ندارند، احساس نیاز هم نمیکنند، زیرا در آن نظامی که زندگی میکند، برای او لذت مهم است و بقیه مهارتها برای او مهم نیست که برای آنها وقت بگذارد.
جایگاه خطوط سرعت در سبک زندگی دینی!/سبک زندگی اسلامی شکل خاصی ندارد
*تفاوت در سبک زندگی دینی و غیر دینی در چه چیزی است؟
-سبک زندگی غیر دینی شکل هنری خاصی ندارد، در واقع مانند یک شکل هنری نیست که بگوییم حتماً یک شکل خاصی دارد که طبق آن شکل باید چیده شود، گرچه در برخی موارد نظام سبک غربی آمریکایی این است که یک تابلویی ارائه دهد که طبق آن باید در یک شکل خاص طرح و رنگ باید زده شود، همه باید یک شکل شوند، همه باید باربی باشند!
اما اسلام این را نمیگوید، بلکه یک جاده بزرگی را در لاینها و خطهای عبور مختلف طراحی میکند که اگر افراد با فاصله از گاردیل حرمتها و با آن میزان سرعتی که دین گفته است حرکت کنند، در مسیر اسلامی زندگی میکند.
گاهی ماشین مشکل دارد، ولی در کل زندگی اسلامی است، به عبارتی دیگر جاده به مصداق سبک زندگی است، متأسفانه نگاه به سبک زندگی، نگاه جامعی نیست و آن نگاه شابلونی خاص که همه باید یک شکل باشد در جامعه میبینیم که یکسری افراد یک تیپ رفتار میکنند، میگویند و میخندند، این تیپ خاص رفتار را سبک زندگی میدانند و انگار فقط همین سبک، سبک درست است.
در حالی که ممکن است سبک زندگی صدها شکل داشته باشد، به شرطی که حرام و حریمها رعایت شوند، اصطلاحاً از حرامها و حریمها عبور نکند، لذا یک شکل خاص و یک قاب خاص در سبک زندگی نداریم، مانند اینکه هر انسانی یک شکل خاصی دارد که مختص خودش است، اما اینکه طرحها، در کدام جایگاه قرار بگیرد، یک قاب خاصی است، باید در نظر داشت اینکه همه انسانها یک شکل باشند، این گونه نیست.
حیازدایی برنامههای تلویزیونی در برنامه کودک
*برای ساخت سبک زندگی اسلامی چه آسیبهایی متوجه آن است؟
– برنامههای تلویزیونی گاهی حیازداست، مخصوصاً در برنامههای ویژه سرگرمی و کودک، در سینما این موضوع به شدت عجیب و غریب افسارگسیخته است، من عملاً سینما را مثال نمیزنم، چون با همه ممیزهایی که باید داشته باشد و ندارد، آن قدر افسار گسیخته است که نمیشود مشخصهای آموزنده برای آن نام برد.
بنده حداقل سراغ ندارم یا این قدر کم است که اگر آدم بخواهد به آن بپردازد، در مقابل سیل عظیم فیلمها و برنامههایی که در جریان سینمایی ساخته میشود به چشم نمیآید، با این حال ممیزی کتاب و مطبوعات راحتتر است اما برنامههای تلویزیون ممیزیاش سنگینتر است، ولی باز هم با اینکه ممیزی بیشتر رعایت میشود، اما همچنان بحثانگیز است.
با این وجود یکی از بهترین سریالها که میخواهد بحث روابط را از نگاه دینی بیان کند، سریال «فاصله» است که انصافاً احترام به پدر و خیلی از مفاهیم دینی در آن موج میزند، در این سریال آن دختر و پسری که رابطه عاطفی دارند بماند، اما پدر این آقا پسر با خانمی که قبلاً میخواسته ازدواج کند، اکنون که مانعی برای ازدواج وجود ندارد و همسرش از دنیا رفته است، شرایط هم مهیاست و از طرف دیگر آن خانم ازدواج نکرده است. دیگر چه معنی دارد که رابطه این دو به شکل آزاد و بدون قید و بند تا انتهای فیلم کش پیدا کند؟!
جایگاه معنادار اباحهگری در سبک زندگی غربی
در فیلم چند رابطه عاطفی موازی را به تصویر میکشد، در واقع این فیلم میخواهد بگوید رابطه دوست دختری بد است، زیرا به ازدواج ختم نمیشود، اما در کنار آن رابطه منطقی بزرگترها به ازدواج ختم میشود. در حالیکه دقت نشده که هر دو رابطه از یک جنساند و یک شکل و در نتیجه باید یک نتیجه مشابه از آن تولید شود
مسئله حیا و روابط بین زن و مرد در بنیانهای سبک زندگی مهم است، اما در نگاه غربی این اباحهگری است که سبک زندگی را میسازد، اباحیگری یک بیبند و باری است، به اصطلاح ما همان بیقیدی است تا جایی که حقوق دیگران را پایمال نکند!
خطوط قرمز اسلام درباره حیا
یعنی در نگاه غربی آزادی تا جایی است که فرد هرگونه کاری که دلش خواست میکند و تا جایی که آزادی دیگران را مخدوش نکند آزاد است، در حالی که در نگاه اسلام این نیست، آنجا بیقیدی است، اما در سبک زندگی اسلامی با قید حیا و عفت همراه است.
یک مثالی بزنم، در روایت آمده است که «لا دین لمن لا حیاء له»؛ یعنی کسی که حیا ندارد، دین ندارد، شبیه مضمون این روایت را در 26 جای دیگر هم دیدهام، عزیزانی که خواننده این گفتوگو هستند، میتوانند با یک جستجو در نرمافزارهای حدیثی حدود و ثغوری که در روایات آمده است، را ببینند که چه موضوعاتی مطرح میشود و در صورت فقدان کدام موضوعات، زندگی ما دیگر دینی نخواهد بود.
محدوده حجاب در روابط حیا را میسازد/ محدوده حجاب از گفتار تا افکار
بنابراین برای یک فرد دیندار یکی از اصلیترین موضوعات، «حیا» است، چرا که تمدن اسلامی مبتنی بر حیا است، با این وجود زندگی ما باید مبتنی بر علم نیز باشد، باید توجه داشت به همان مقدار که در اسلام به علم آموزی توجه شده است، به همان میزان هم به مسئله حیای زن و مرد توجه شده است، درست است که محدوده حجاب در میزان پوشش بین زن و مرد متفاوت است اما محدوده حجاب در روابط است که حیا را میسازد.
با این وجود حجاب حوزه گفتار، رفتار، پندار و افکار را شامل میشود، همچنین حجاب دل -که بین بنده و خداست- و حجاب چشم داریم، البته آن حجابهایی که مانع رسیدن به خداست منظورم نیست، بلکه حجاب به آن معنایی که اسلام به عنوان پوشش مدنظر دارد، بنابراین آن چیزی که به عنوان حجاب در جامعه ما مطرح است، ستر، پوشش و لباس است، گاهی محدوده حجاب در گفتار و رفتار است، به گونهای که اگر خانمی با صدای نازک در جمع نامحرم صحبت کند، آن حجاب گفتار را رعایت نکرده است.
مادر تمام حجابها کیست؟
بنابراین باید توجه داشت که مادرِ تمام حجابها، حیا و عفاف است و تمدن اسلامی هم مبتنی بر حیاست، آنچه بیشتر به چشم میخورد، حیای در رفتار و گفتار و حیای در حریم روابط است، حالا اگر بنیانهای سبک زندگی مبتنی بر علم و مبتنی بر حیا داریم، سبک زندگی مبتنی بر بندگی داریم که از همه مهمتر است، پس میتوان گفت اساس سبک زندگی اسلامی بر اساس بندگی خداست، پذیرش یک جایگاه مقدس و سر سپردگی به آن و مسیری که او از طریق اولیایش برای ما مشخص کرده است، سبک زندگی اسلامی است.
جایگاه اصالت در سبک زندگی دینی و غربی
در حالی که در غرب این گونه نیست، در سبک زندگی اسلامی انسان و کرامت او مطرح است، در سبک زندگی غربی انسان و اصالتش مهم است، اینجا انسان و ارزشهای انسانی، آنجا انسان و مقوله لذات انسان، البته ارزشها هم میتواند در قالب لذات انسانی در حوزه اجتماع پیاده شوند و منافاتی با آزادی دیگران نداشته باشد.
در این پایه و اساس بندگی، خدایی که یکسری تکلیف را از بشر خواسته است، این تکالیف برای خود انسان است که باعث سلامت جسم و روح او میشود، بنابراین در سبک زندگی این دو چون مبنا متفاوت است، پس روش زندگی فرق میکند، در سبک زندگی اسلامی اصالت با خداست و در سبک زندگی غربی اصالت با آدمی است!
چرا دروغ میگوییم/ردپای کفر عملی در سبک زندگی
* در اینجا این سؤال در ذهن تداعی میشود با اینکه اکثریت مردم جامعه مؤمن هستند و اعتقاد به خدا و اسلام دارند و مبنای آنها الهی است، چرا به راحتی دروغ میگویند و یا غیبت میکنند؟ چگونه میتوان به تغییر این سبک حرکت حرکت و مردم را به سوی فضائل اخلاقی سوق داد؟
خداوند خطاب به مسلمانان میفرماید: «یا أَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا آمِنُوا»، ای کسانی که ایمان آوردید دوباره ایمان بیاورید، زیرا خداوند از ما گله میکند: «أَفَتُؤْمِنُونَ بِبَعْضِ الْکِتَابِ وَتَکْفُرُونَ بِبَعْضٍ» که آیا بر بعضی از کتاب و آموزهها ایمان میآوردید و به بعضی دیگر کافر میشوید، نه اینکه کافر به ایمان و باور باشند، بلکه کافر در حوزه عمل هستند، به گونهای که بعضی اوقات سلایق و علایق خودشان را برتر از آنچه خداوند قرار داده است، میدانند و مقدم میکنند، این یک نوع کفر عملی است!
آسیبهای قطعی سبک زندگی کجاست
* در زمینه علت گرایش افراد به امیال شخصی را منفعت طلبی فردی یا هوای نفس میدانید؟!
– گرچه این دو هم هست، اما در افرادی که باور عمیقتری دارند جز این دو مورد یکی علایق شخصی و دیگری سلایق است، بعضی وقتها عادتهای غلطی وجود دارد که نهادینه شده است و به راحتی ترک نمیشود.
آسیبهای قطعی که در مسیر سبک زندگی وجود دارد، نشناختن حد و مرز سبک زندگی اسلامی است، نشناختن آن مبانی است که این تمدن، فرهنگ و سبک زندگی را مجزا از فرهنگ و سبک زندگی غربی میکند، به طور مثال اکنون تلویزیون خیلی تلاش میکنند – بر خلاف سینما- خانمها محجبه باشند، یا لباس پوشیدهای داشته باشند، اما فراموش میکند که حجاب یکی از ابعاد حیا و عفاف است.
سبک زندگی اسلامی بر پایه حیا چیده شده است، حالا فرد میخواهد حجاب داشته باشد یا نداشته باشد، اگر طرف حیا نداشته باشد، حجاب به درد نمیخورد، آن بیقیدی در روابط آزاد عاطفی افرادی –در فیلمها- که با هم نامحرم هستند و فقط حجاب اسلامی دارند، چه مفهومی دارد؟
چرا نقش مدیران در ایجاد سبک زندگی مخربتر است
گاهی فراموش میشود آن مبانی کدامها هستند، فقط فکر میکنیم مبانی همان شکل ظاهری است که مثلاً شرع درباره حد پوشش چه چیزی گفته است، در حالی که این مبانی فراموش شده است، از این بالاتر، در زندگی واقعی، از سوی بسیاری از مردم، زندگی دینی تا حدودی شناخته نشده است.
ولی شاید فرد بعضی از آموزشهایش را از دین گرفته است و بعضی از آموزههای دیگر را از دین نگرفته است و براساس سلایق و علایق شخصی خودش انتخاب کرده است، در حالی که این موارد سبک زندگی او را نمیسازد، بنابراین آسیبی که در این زمینه وجود دارد، این است که در بیشتر موارد دین فدای علایق و سلایق فردی شده است.
تأثیر سبک زندگی خوارج در بیراهه رفتن آنها
حال اگر چنین فردی مدیریت اجرایی و کلان جامعه را بر عهده بگیرد، علایق و سلایق خودش را در سطح گسترده و کلان اعمال میکند، مانند استانداران، شهرداران و…، اتفاقی که در این باره میافتد فرد علاقهمندیهای خود را به جای سبک زندگی دینی عرضه میکند که آسیبهای جدی را به جامعه میزند، به طور مثال اگر به صدر اسلام نگاهی شود، به گروهی به نام خوارج برخورد میکنیم که به ظاهر دیندار بودند، کسانی بودند که شب تا صبح قرآن میخواندند، روزها را روزه میگرفتند و ریاضتهای سخت و سنگینی را متحمل میشدند، اما آیا سبک زندگی خوارج دینی بود، آیا آنها از دین بویی برده بودند؟!
در دوره ما نیز مجموعهای از این اتفاقات میافتد، برخی افراد آنچه برداشت شخصیشان است، بدون اینکه به کارشناس دینی مراجعه کنند، به عنوان سبک زندگی و روش زیستن دینی مطابق آنچه که خود دینی میخوانند، انتخاب و به آن عمل می کنند و در مرحله بالاتر نسخهای برای جامعه میپیچند!
با این وجود در حد و گسترده خودش که چنین نگاهی بزرگترین آسیب است، حالا التقاطی که بخشی را از دین و بخشی دیگر را از جای دیگر آورده است، جای بسی تأمل دارد، بدتر از این حالتی است که فرد ناآگاهانه این کار را انجام دهد و آن جایی است که دشمن تلاش میکند برای ما یک سبک زندگی دینی با همه تناقضاتشان درست کند.
فهمهای غلط از دین چه راهی را در سبک زندگی رقم میزند
باید در نظر داشت که اساساً مردم ما به اصل دین، خدا و حضرات معصومین(ع) علاقه دارند، ولی چون بسیاری اوقات این باورها عمیق و همراه دانش دینی نیست با آن تناقضات هم میسازند، در دنیای امروز این خرافاتی که وجود دارد، آیا چنین تناقضی را فرد میفهمد یا نه! اینکه مثلاً اگر چند تا اسم خدا را بیاوری، خدا حاجتت را میدهد، اگر این اسم آوردن مهم است، این از خدا خواستن مهم است، چرا نماز این کار را نمیتواند و یک کاغذ پاره میتواند؟! فرد چون نمیتواند بفهمد و مسئله را هضم کند، یکسری علاقهمندیها، سلایق و فهمهای غلط دارد که به اسم دین جا میزند و بعد میگوید بین 10 تا 15 نفر پخش کن و گرنه هم من بدبخت میشوم و هم تو!
همین ریاضتهای غلط، گاهی اباحیگریهای غلط مانند اینکه مثلاً خدا میبخشد، همین که دلت پاک باشد، هر کاری را انجام میدهد و میگوید دلت پاک باشد، در حالی که نمیداند دل ورودی دارد، اگر این ورودی ناپاک شود، دل از بین میرود و دلی که از بین برود، دیگر جایگاه خدا نیست.
دل جایگاه خداوند است یا شیطان/ رابطه بهترین سبک زندگی با جاده
خانهای که شیاطین در آن زندگی میکنند و بذر نفاق و کینه نسبت به محبت خدا و اهل بیت عمل میآید، میخواهم بگویم هر دو غلط است، از یک طرف آن قدر امیدوار است که هر کار غلطی را میکند و میگوید فقط دل پاک باشد، خدا میبخشد و خدا بزرگ است!
از آن طرف آن قدر سخت میگیرد، که فرد را به تحمل رنجهای شدید وا میدارد، برای اینکه احساس میکند خدا او را نمیبخشد، نه آن سبک زیستن و نه این سختی و زاهد بودن! هر دو غلط است و هر دو آسیب جدی به سبک زندگی است.
سبک زندگی آن است که انسان بتواند با آن در جاده زندگی خوب رانندگی کند، اگر یک جایی خاکی زد، راه برگشت هم داشته باشد، نه اینکه خودش را به سمت دره سوق دهد یا اینکه آن قدر سبقت بگیرد که به گاردیلها برخورد کند.
بالاترین نسخه دینی برای سبک زندگی اسلامی
*با این وجود نقش رسانههای تصویری در ایجاد سبک زندگی اسلامی را بیش از رسانههای نوشتاری میبینید؟!
-رسانههای نوشتاری از نظر عمق حکم سر را دارند، اما چون عموم مردم به آن مراجعه نمیکنند، تلویزیون و مطبوعات که مانند دست میمانند، جایگاه رسانههای تصویری جای دست نسبت به سر است، اگر بتوانند جای دست را خوب پر کنند تا حد زیادی این خلاء بیلان مطالعه در کشور ما را پر میکنند، به شرطی که برنامههای فاخر و کاملاً دینی باشد.
ممکن است برخی افراد فکر کنند، کاملاً دینی به معنای خشک بودن است، حال آنکه نسخهای بالاتر از قرآن نداریم که نسخه دینی باشد، در قرآن میبینیم که داستان یوسف و زلیخا را بیان میکند که در آن مسائل عاطفی و حتی جنسی مشهود است، اما بار جنسی آن قدر تحلیل یافته است که بار عفتش مشهودتر است.
نقش علایق و سلایق در بیراهه بردن سبک زندگی اسلامی
علایق، سلایق و عادتها خیلی تأثیر دارند و اصلاً سبک زندگی حول محور عادتها، سلایق و علایق است که در عمل ظهور و بروز پیدا میکند و فرد تلاش میکند این سبک زندگی را با نگاه غربی و یا با نگاه اسلامی اصلاح کند! اینکه چگونه میتوان به این مسیر رسید، نکته کلیدی است که قرآن از آن با عنوان «ایمان مجدد» یاد میکند و میفرماید دوباره ایمان بیاورید و به تبع آن از عادتها و سلیقههایی که اعمال میکردید، در مرحله عمل کنار بگذارید، همان کاری که در کتابهای اخلاق با عنوان «مراقبه، محاسبه و مشارکه» از آن یاد میشود.
مثلاً 40 روز اگر توانستیم زودتر ترک کنیم و گرنه تا 40 روز مداومت کنیم، مانند دروغ نگفتن، غیبت نکردن، انجام ندادن گناهان زبانی و غیر زبانی نظیر چشمچرانی و… را با خودش شرط کند که از اول صبح این گناه را امروز انجام نمیدهد و در طول روز مراقبت کند و شب به شب از خودش حساب کشی کند، بعد از یک مدتی که توانست یکی از گناهان را ترک کند و عادت کرد که انجام ندهد، سراغ مورد بعدی برود.
چگونه به فضایل اخلاقی پر و بال دهیم
البته باید توجه داشت در این باره منظورم فقط گناهان نیست، بلکه فضایل اخلاقی هم هست، کسب مهارتها جدا از خود کنترلی است، یک عدهای از مهارتها، مهارتهای خود کنترلی هستند، اما تعداد بیشتر آنها مهارتهای فضیلتی و مهارتهای فضیلتافزایی است، مثلاً راستگویی را چگونه فرد میتواند، مداومت کند که همیشه راست بگوید، همیشه اهل گذشت باشد یا همیشه اهل مهرورزی باشد، خوب اینها یکسری مراقبههای قرآنی است که در قرآن آمده است و در روایات بسط داده شده است که چگونه فرد میتواند در طی روز آنها را مراقبه کند و مداومت داشته باشد و عادت کند، این توصیهای است که در کتب اخلاقی هم آمده است.
جهادی که مدیر اجرایی کشور در ایجاد سبک زندگی اسلامی در پیش رو دارد
*در این میان نقش مسئولان و سردمداران جامعه را در تغییر جهت سبک زندگی به سبک زندگی اسلامی را چگونه میبینید؟
ـ قبل از اینکه سراغ مسئولان برویم، باید توجه داشته باشیم که جامعه ما هنوز جامعه جوانی است و هنوز آن قدر به سمت میانسالی و پیری حرکت نکرده است، جوانها در دوران جوانی یکسری علایق خاصی دارند، این علاقهمندیها باعث میشود که یک سری الگوهای خاص داشته باشند.
نمیخواهم بگویم همه بازیگران، ورزشکاران و هنرمندان که به عنوان الگو مطرح هستند، سبک زندگی آنها دینی نیست! قبل از اینکه مسئولان هر کاری را در خصوص سبک زندگی انجام دهند، باید سراغ این الگوها بروند، به خصوص افرادی که در ظاهر دینی برخورد میکنند.
هالیوود سبک زندگی را تغییر میدهد
به طور مثال ازدواج آنجلینا جولی و براد پیت جای بسی بحث دارد، اینکه نظام فاسد غرب به جایی رسیده است که باید یک ازدواج ساختگی ایجاد میکرد که بگوید در اینجا خانواده مهم است و خانواده ارزش دارد و چه کسی بالاتر از دو بازیگر معروف و مطرحی که جوانان آمریکایی و جوانهای غربی آنها را قبول دارند، رایزنیهای فراوان صورت گفت که اینها به هم علاقهمند شوند یا اگر علاقهمند نباشند با هم کنار بیایند و زیر یک سقف زندگی کنند و همدیگر را به عنوان یک همسر ایدهآل بپذیرند!
ببینید خود دیپلماسی غربی که آزادی و بیبند و باری را توصیه میکند، تولید عروسک باربی، برتز و عروسکهای دیگر که شخصیتهای کودکان بر اساس آنها رشد میکنند و ممکن است دچار فساد جنسی و فسادهای دیگر اخلاقی شوند، با این وجود غربیها یک خط و مرز قرمز دارند، موقعی که میبینند این خط قرمزها شکسته میشود، برای حل این مسائل اجتماعی فکری میکنند!
در برخی موارد هنرمندان و ورزشکاران کشورمان را با سبک زندگی دینی، یا نمیبینیم یا اگر هم میبینیم بسیار کم هستند و این روش در زندگیشان کمرنگ است، حیا در پوشش آنها را کمتر مشاهده میکنیم، منیّتهایی که در این قشر وجود دارد معمولا زیاد است.
استفاده از هنرمندان و بازیگران برای تحول در سبک زندگی اسلامی
حال ما چگونه میخواهیم جامعه را به سبک زندگی اسلامی و اخلاقی سوق دهیم، با این آرمانهایی که برای جوانان وجود دارد و این آرمانها اوج قله و چشمانداز آن کسانی قرار دارند که فرهنگ سبک زندگی آنها دینی نیست یا اگر هست، آن قدر کم است که به چشم نمیآید.
پس باید پیش از هر کاری سراغ الگوهای جوانان برویم، باید از مؤلفههای فرهنگی شروع کنیم، گاهی اوقات برای درست کردن یک بنیان فرهنگ دهها تا صدها سال طول میکشد، اما میشود ظواهر را درست کرد، با این وجود مردم ریشه دینی درستی دارند، اما ظواهر خراب شده است، این ظواهر تنها با این افراد و شخصیتهایی که در چشم هستند، درست میشود.
راه حلی برای نهادینه کردن حجاب و حیا در جامعه/ پوشش یک قانون اجتماعی است
* پس نقش اقدام سلبی و ایجابی در زمینه سبک زندگی کجاست، به عبارت دیگر روابط آزاد بین دختر و پسر و بدحجابی در جامعه دیده میشود چگونه با اقدام فرهنگی میتوان به اصلاح امور در سبک زندگی پرداخت؟
ـ قبل از اینکه درباره مسئله حجاب برخورد دینی کنیم، چرا در بحث پوشش از الگوی نقطه مقابل مانند فرانسه استفاده نکنیم؟ فرانسه میگوید بحث پوشش یا عدم پوشش یا حدود پوشش یک قانون دارد، چرا برای جوانان جا نینداختیم که شما همه جا ملزم نیستید آن پوشش خاص را رعایت کنید، در مقابل محارم، خانواده و همسر حتی در مجالس زنانه این مقدار پوشش از شما نمیخواهند، در پارک ویژه بانوان این مقدار پوشش از شما خواسته نشده، باید به جوان فهمانده شود که پوشش یک قانون اجتماعی است، هر چند که برخورد سلبی هم لازم دارد و مسائل شرعی هم هست، حلال و حرام در محدوده پوشش قرار میگیرد، اما پوشش پیش از آنکه دینی باشد اجتماعی است، این احکام دینی ناظر بر روابط اجتماعی است.
استفاده از قانون فرانسه در گسترش عفاف و حجاب در اجتماع
چه خوب است که کسانی بتوانند این قانون را به درستی در رسانهها پیگیری کنند، قوه قضائیه هم پیگیر شود و طرحی را آماده کند که یک قانون در مورد پوشش آقایان و بانوان با یک حد و مرزی حداقلی مشخص کنند، مانند آنچه در فرانسه اعمال میشود، بگوییم حجاب یک قانون اجتماعی است، بعد دستورالعمل برای رانندگان وسایل نقلیه عمومی صادر شود؛ کسی -چه مرد و چه زن- که حداقلهای پوشش را ندارد، حق ندارید سوار وسیلهتان کنید، اگر این کار را انجام دهید، جریمه میشوید!
ممکن است گفته شود که شما به قانون فرانسه ایراد میگیرید! بله قانون فرانسه براساس بیدینی نوشته شده است، حتی اگر بر اساس مسیحیت هم نوشته میشد، مسیحیت حتی پوشیه و نقاب برای زنان را جایز میداند، همچنان که یک راهبه مسیحی بخواهد جایی برود کسی به آن خرده نمیگیرد براساس قانون مسیحیت یک راهبه باید پوشیده باشد، نه راهبه بلکه زنان مسیحی.
اگر قانون مدون داشته باشیم و خوب اجرا شود که خانم و آقا این حداقلها را باید در حجاب داشته باشند و از این طرف مدهای اسلامی و مدهای جذاب و زیبا را عرضه کنیم، میتواند مؤثر باشد.
عزای امام حسین(ع) قرنهاست که توسط مردم اداره میشود/ لزوم فعالیت مردم در مبارزه با بدحجابی
متأسفانه درباره مدل اسلامی بسیار کم خرج شده است، همچنان که همه کشورها قوانین مقابله دارند، قوانین انگیزشی هم دارند، ما پیش از اینکه مقابله کنیم باید شیب منفی نسبت به بدحجابی ایجاد کنیم، باید در این باره کار کنیم که مردم فرهنگ بدحجابی را بد بدانند، این نگاههای بدِ مردم و تذکر مردم باعث میشود فرد بفهمد آن حریم را رعایت نکرده، پس چون نتوانستیم این کار را انجام دهیم و فرهنگ عمومی را در این زمینه گسترش دهیم، موفق نبودهایم.
البته هر کاری که مردمی نشود، موفق نمیشود، دولت چقدر میتواند بودجه خرج کند، ببینید اگر قرار بود عزاداری امام حسین(ع) دولتی باشد باید صدها پیش مفهوم عزاداری از بین میرفت، اما چون عمومی شد و خود مردم استقبال کردند و میدانستند آن چیزی است که خدا میخواهد، عزاداری حسینی(ع) ماندگار شد.
هنگامی اسلام ناب خودش را نشان میدهد…
با این وجود اگر سبک زندگی ما تغییر نکند و دینی نشود، آسیبی میبینیم که از اسلام ناب چیزی باقی نخواهد ماند، اسلام ناب زمانی خودش را نشان میدهد که همه آنچه را دارد بروز و ظهور پیدا کند.
زمانی ماشین دارید که سالم باشد و کار کند، ولی وقتی ماشینی خراب باشد و یک گوشه افتاده باشد و هیچ حرکتی نکند، بعد از 5 دقیقه سوار شدن، دیگر به درد نمیخورد، حتی اگر ماشین مدرن و آخرین سیستم باشد. حتی اگر یک قطعه سر جایش نباشد و درست کار نکند، بعد از مدتی فرد را دلزده میکند و فضای استفاده را از بین میبرد.
چرا بسیاری از افراد جامعه ما نسبت به اسلام خوشبین نیستند، چون اسلام را آن گونه که باید ندیدند و نشناختند یا در عمل مجال ظهور و بروز همه جانبه دین را ندادند، لذا نسبت به بسیاری از آموزهها و اخلاق چون و چرا دارند، اینکه چرا مردان آزادتر هستند را اصلاً نفهمیدند، در حالی که وقتی ارزشها بین زن و مرد تقسیم میشود، آرامش واقعی، باطنی و روانی ایجاد میشود، پس چون فهم صحیحی صورت نگرفته است، برای آنها جذاب نیست، بنابراین میگوید من خدا را دوست دارم، ولی نمیدانم چرا از دینم لذت نمیبرم!