«او پوريای ولی نبود. او هيچ کس نبود، او خودش بود، بگذار ديگران را به نام او و با حضور او بسنجيم. او مبنا و معنای آزادگی است … و هرگز به طبقه خود پشت نکرد.» جلال آل احمد

مشرق، در زمانی که خیلی ها برای دست بوسی شاه و چاپلوسی سر از پا نمی شناختند تختی هنگام دریافت مدال پهلوانی روبروی شاه ایستاد. سران کشوری و لشکری و امرای ارتش هم دور تا دور ایستاده اند. تختی قرار است بازوبند و مدال پهلوانی کشتی ایران را از شاه کسب کند، در حالی که بسیاری از سران به محض رسیدن به شاه ابتدا دست وی را می بوسیدند و خم می شدند اما تختی در ابتدا ایستاد تا شاه، مدال را دور گردنش بیاندازد و برای اهدای مدال مقابل محمدرضا شاه هم سر خم نکرد و شاه را وادار کرد دستانش را بالا بگیرد و مدال را بر گردن جهان پهلوان ایران بیندازد و بعد به نشانه احترام با شاه دست داد و خم شد که این خم شدن با چاپلوسی سران دربار بسیار فرق داشت. بسیاری از نزدیکان دربار از این عمل تختی ناراحت شدند و پس از مراسم او را شماتت کردند. چهره جهان پهلوان تختی در این عکس بسیار دیدنی است. روحش شاد و یادش تا ابد گرامی.


به گزارش مشرق، در عکسی دیگر از تختی که کمتر دیده شده و مستند نبودنش باعث شده بود حتی عده ای شایعه بخوانندش نفرت جهان پهلوان را از خاندان پهلوی می توان به وضوح دید؛ روزی که غلامرضا پهلوی برادر بزرگ تر محمدرضا پهلوی شاه مخلوع ایران به سالن کشتی آمد و تختی در عوض ارادت و خم شدن مقابل برادر شاه، به مردم اقتدا کرد و این بخشی از حملاتی بود که عضو وقت جبهه ملی به شاه کرد. اما برخلاف دیگر گزارش ها، این یکی در اسناد ساواک نیامده بود.
ابراهیم افشار در این باره می نویسد: «اگر قرار باشد در تاریخ یکصدساله ورزش ایران، که میلیونها عکس و تصویر از رخدادها و شخصیتهای موجود در آن به جا مانده است فقط دو، سه تا عکس تاریخی انتخاب کنیم، یکی اش همین است. همین عکس بی نظیری که تمام حقایق سیاسی زندگی تختی را به تنهایی بر دوش می کشد. همین صحنه ای که باعث شد بسیاری از نویسندگان دهه پنجاه و هم دوره ایهای تختی، آن را به عنوان آغازگر رو در رویی های سیاسی پهلوان بزرگ ما تلقی کنند و دق دلی این غلامرضا را بر سر آن یکی غلامرضا (پهلوی) بکوبند.
ادبیات حماسی (شفاهی و مکتوب) آنها همیشه بر این مبنا بوده که اختلاف اصلی تختی و رژیم، با این صحنه شروع شد که وقتی غلامرضا وارد سالن شد هنگامه ای به پا شد و مردم آن یکی غلامرضا را تحویل نگرفتند و او کینه این صحنه را به جان گرفت. این تصویر مستند، یکی از عجیبترین صحنه های زندگی تختی است که بعدها حقایق اتفاقات، بلایا و حتی شایعه های بسیاری را در زندگی اش رقم زد.

در این صحنه، تختی به ملتش تعظیم می کند و حسین پور (که تختی او را به نام محمدحسن صدایش می کرد) با لباس داوری دیده می شود.» و این گونه تختی، تختی شد و همرهان غالباً سست عنصرش که عده ای شان بیش از او وزن مدال های آویخته بر گردنشان بود، تختی نشدند. تختی مظلوم زیست و روزهایی که او را به پاس آزادی اش به سالن کشتی هم راه نمی دادند و رفقایش نفسشان در نمی آمد، نمودی از این مظلومیت آزادمردان برای آیندگان بود.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *