حاج سید ذبیح الله محسنی شاهاندشتی به لقا الله پیوست

خدا بیامرزه ابوی شما رو

درگذشت برادر بسیجی حاج سید ذبیح الله محسنی شاهاندشتی را تسلیت می گوییم و از ایزد منان خواستاریم که با رحمت عظیم خود روح پاک آن عزیز را در خلد برین، میهمان رستگاران کند.
روحش شاد و یادش گرامی..

متشکرم از لطف و عنایت همه شما . ان شاء الله جد دایی عزیزم همیشه پشت و پناه شما باشد.
دایی عزیزم در آغوش پدر مؤمنت آرام بخواب . خوشحالم که در کنار پدر و مادرت هستی سلام ما را هم به آنها برسان .
از همین الان دلم برایت تنگ شده.
آرام بخواب.

پدر امروز روز هفت رحلت توست
هنوز نتوانستم باور کنم که دیگر جسمت با ما نیست
هنوز فکر میکنم که هر لحظه بر میگردی
هنوز فکر میکنم که رفتی سفر زیارتی و هر آن به خانه امید ما بر میگردی
آخ چه زود دیر شد
چگونه باور کنم که تو رفتی
چگونه باور کنم که تو نیستی
چگونه جواب خوبی هایت را باید بدهم
پدر تو واقعا دیگر نمیخواهی بیائی
یعنی مم دیگر نمیتوانم روی زیبای تو را ببینم
آخ چقدر دلم برایت تنگ شده
کمک کن تا باور کنم که تو دیگر نیستی
آخ چقدر دلم برایت تنگ شده پدر مهربانم ………..

جمال جان پسردائی عزیزم خیلی سخته که نبودن پدری آن قدر مهربان رو باور کنی ولی او رفته و ما رو تنها گذاشته
خوشحالم که شما یادگارهای دائی عزیزم را دارم و با شما آرامش می گیرم.
از خدا می خواهم به همه ما صبر دهد.
خیلی دلم براش تنگ شده

خدا بیامرزه

پدر و پسر داشتن صحبت میکردن!
پدر دستشو ميندازه دوره گردنه پسرش ميگه پسرم من شيرم يا تو؟
پسر ميگه: من..!
… … …
پدر ميگه: پسرم من شيرم يا تو؟؟!!
پسر ميگه: بازم من شيرم…
پدر عصبي مشه دستشو از رو شونه پسرش بر ميداره ميگه: من شيرم يا تو!!؟؟
پسر ميگه: بابا تو شيري…!
پدر ميگه: چرا بار اول و دوم گفتي من حالا ميگي تو؟؟
پسر گفت: آخه دفعه های قبلي دستت رو شونم بود فکر کردم يه کوه پشتمه اما حالا…
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
پدرم قامت تو تکیه گهی بود مرا