پس از تشكیل جلسه محاكمه هویدا و انجام دفاعیات او و صدور حكم اعدام] هویدا در حالی كه عرق می ریخت، گفت: حضرت خلخالی! من نمی گویم مرا اعدام نكنید؛ ولی خواهش می كنم به مدت دو ماه اعدام مرا به تأخیر بیاندازید. دولت موقت به من وعده داده است. من گفتم: اصل تفكیك قوای ثلاثه: مقننه و قضائیه و مجریه را دولت موقت هم قبول دارد.
بازخوانی تاریخ
همه آخوندها را له كنید …
اسدالله علم در كتاب خاطرات خود در مورد حوادث بعد از 15 خرداد 42 می گوید : پیش شاه بود كه گفتم نظر مبارك هست مرحوم حسین علا وزیر دربار وقت و شریف امامی و عبدالله انتظام روزی كه ما آخوندها و رجاله ها را كوبیده بودیم جلسه كرده و به عرض رسانده بودند كه خوب است دولت عوض شود . بعد شاهنشاه مرا احضار و امر فرمودند : همه ی آنها را حبس كنم . من استدعا كردم از تقصیر آنها بگذرید ، اگر ما آنها را هم بگیریم انعكاس كار در دنیا خیلی بزرگ میشود .
موقتا صرف نظر فرمودید ، ولی بعدها همه را تنبیه كردید و بالاخره مثل یك صخره بزرگ در مقابل همه امواج ایستادید . اگر كوچك ترین تزلزلی به كار می رفت ما و همه كشور رفته بودیم . صبح 15 خرداد هم كه اول با تلفن از من سوال فرمودید : حالا كه انقلاب شده چه می خواهی بكنی ؟ من عرض كردم : توپ و تفنگ در دست من است . من همه آنها را پاره می كنم . از ته دل خندیدید و فرمودید : موافقم و پشت سر تو هستم .
اگر كمی تزلزل در اعلی حضرت بود ، من چه غلطی می توانستم بكنم ؟ همه چیز به باد رفته بود ، فرمودند : بله همان آخوندها ما را می خوردند . و تو نمی دانی كه انتظام و علا با چه وضعی پیش من آمدند و سر من داد زدند كه بس است . آدم كشی بس است . دولت را بیاندازید و با آخوندها كنار بیایید . بعد كه من حرف آنها را شنیدم آنها را از اطاق بیرون كردم و تو را خواستم و آن دستورات را دادم . درست در 18 خرداد 42 بود كه شاهنشاه مرا به كاخ سعد آباد احضار فرمودند و این را فرمودند و من تمام این سه روز از دفتر خارج نشده بودم و به سعدآباد هم با زره پوش رفتم چون شهر هنوز متشنج بود .
توئیت تاریخی
شوخی با فردوسی
دكتر باستانی پاریزی در كتاب محققانه شاهنامه آخرش خوش است شوخی رندانه ای با فردوسی كرده است او می گوید : گویا مرحوم تقی زاده یك جا نوشته كه فردی به اسم عالم جان داغستانی یك كتاب عربی در دو جلد و برای اثبات حقانیت افراسیاب و نامردی رستم نوشته است .
ولی من خودم این شوخی را از زبان یكی از مستشرقان ترك شنیدم كه ضمن تقبیح حركت رستم در كشتن فرزندش سهراب می گفت : حیوانات حتی به بوی بدن فرزند را می شناسند . گرگ و كفتار و پلنگ هم در تاریكی شب بچه خود را می شناسند و از او حفاظت می كنند .
اما این رستم با اینكه سهراب چند بار به كنایه اشاره هایی نیز می كرد كه فرزند رستم است ، باز رستم نفهمید و دشنه بركشید و پهلوی پسر را شكافت و آخر كار از بازوبند او كه نام و نشانه رستم داشت پی به هویت او برد . حتی اگر یك كره خر را میان صد كره خر رها كنند باز مادر او را تشخیص خواهد داد . این حرف مستشرق ترك فردوسی خودمان خیلی لطیف تر و محترمانه تر در همان شاهنامه خود به زبان آورده و می فرماید :
از این دو یكی را نجنبید مهر
خرد دور بد ، مهر ننمود چهر
همی بچه را باز داند ستور
چه ماهی به دریا ، چه در دشت گور
نداند همی مردم از رنج آز
یكی دشمنی را ز فرزند باز
تاریخ شفاهی
ماجرای اعدام هویدا از زبان حجت الاسلام خلخالی
بازرگان سرسختانه با اعدام هویدا مخالفت می كرد و برای جلوگیری از اعدام، سخت در تلاش بود. به من می گفت: شما نباید هویدا را اعدام كنید؛ چون می گویند كه او هم در سازمان ملل و اروپا، طرفداران زیادی دارد و این را امام هم می گوید.
من این موضوع را از امام پرسیدم و ایشان فرمود: من چنین مطلبی را نگفته ام. … افراد زیادی از طرف دولت موقت با هویدا در تماس بودند و ما از دور ناظر جریان بودیم. آن ها وعده آزادی به او می دادند؛ ولی من خبر نداشتم و او در دادگاه این مطالب را فاش ساخت. … در قم خدمت امام رسیدم.
چند روزی نگذشته بود كه در زندان قصر، پاسداران اعتصاب كردند، آنها رژه می رفتند و فریاد می زدند: خلخالی كجایی؟ دادگاه خلخالی ایجاد باید گردد، هویدای لامذهب اعدام باید گردد.سرانجام، به قم آمدند و از امام خواستند كه مرا به دادگاه برگردانند.
امام به من فرمودند: شما به حرف بازرگانی ها گوش نكن…. [پس از تشكیل جلسه محاكمه هویدا و انجام دفاعیات او و صدور حكم اعدام] هویدا در حالی كه عرق می ریخت، گفت: حضرت خلخالی! من نمی گویم مرا اعدام نكنید؛ ولی خواهش می كنم به مدت دو ماه اعدام مرا به تأخیر بیاندازید. دولت موقت به من وعده داده است. من گفتم: اصل تفكیك قوای ثلاثه: مقننه و قضائیه و مجریه را دولت موقت هم قبول دارد.
خلاصه هرچه او اصرار كرد، من قبول نكردم و گفتم وصیت خود را بنویس!او گفت: حضرت خلخالی! یك میلیارد دلار به شما می دهم تا شما این كار را به عقب بیاندازید.گفتم: اینها شعر است و من نمی توانم در پیشگاه ملت ایران، جوابگوی تأخیر محاكمه و اعدام شما باشم.
هویدا گفت: سلام مرا به مادرم برسانید، و بگویید به دیدن من بیاید؛ چون او علاقه زیادی به من دارد و غیر از من كسی را ندارد.گفتم: مادران زیادی بودند كه گریه می كردند، ولی نتوانستند عزیزان خود را قبل از اعدام ببینند؛ ولی ما هر چه گشتیم تا مادر هویدا را به دیدن پسرش ببریم او در دسترس نبود…. هویدا حاضر به نوشتن وصیت نشد تا شاید دستور اعدام او به تأخیر افتد و همین را فرجه حساب می كرد و شاید تصور می كرد، دستی از غیب برای نجات او بیرون بیاید؛ ولی چاره ای نداشتیم و سرانجام حكم را اجرا كردیم…. پس از اعدام هویدا، بنا بود جنازه او را ابتدا به پزشكی قانونی و سپس به اطراف كهریزك منتقل و در آنجا به خاك بسپارند؛ ولی موضوع پی گیری نشد و ما هم متوجه نشدیم و جنازه او به مدت سه ماه و اندی در پزشكی قانونی ماند.
ابراهیم یزدی به دستور بازرگان از یك طرف و یهودی ها و بهایی ها و فراماسون ها و اسرائیلی ها و فرانسوی ها از طرف دیگر، دست به دست هم داده و جنازه را در یك تابوت گذاشتند و با ارفرانس به فرانسه فرستادند.در آنجا تعدادی از به اصطلاح، نویسندگان و روشنفكران ماسونی، دور جنازه جمع شدند و هر یك به فراخور استعدادی كه داشتند، فحش و ناسزا به دادگاه انقلاب و به من و به رهبر انقلاب دادند و از این طریق، خوش خدمتی خود را به صهیونیسم بین الملل نشان دادند.
آنها سپس جنازه را با طمطراق به اسرائیل بردند و در فرودگاه لود تل آویو، تعدادی از وطن فروشان و ساواكی ها و اسرائیلی های تروریست، به دستور مناخیم بگین، با رژه نظامی و سلام مخصوص و پرچم طاغوتی ایران و آرم شاهنشاهی، تشییع جنازه كرده و آن را به الخلیل بردند و در قبرستان یهودی ها و در كنار قبر پدرش دفن نمودند.
این نیز یكی دیگر از خدمات به اصطلاح، ارزنده دولت موقت بازرگان به لیبرال ها و فراماسون ها بود. آنها به هر ترتیب كه بود، جنازه یك دژخیم را با دست مسلمان نماها از ایران بیرون بردند؛ ولی برای آن همه افرادی كه به دست ساواك و مجاهدین كشته می شدند، كم ترین اهمیتی قائل نبودند.»
منبع: مرکز اسناد انقلاب اسلامی
خاطرات آیت الله خلخالی، نشر سایه، چاپ پنجم، صفحات 376 تا 388
و تاریخ را کسان دیگری هم پس از شما خواهند نوشت
کاش دولتها از هویدا یاد بگیرن و قیمتها را ثابت نگه میداشتن حتی برای یه هفته!!!
آنها آن كردند شما چه كرديد؟؟؟؟؟؟