دو: آفتاب اول شهریور اگر دقیق نگاه میکردی درست در نقطه آرامش بخش اعتدال قرار گرفته بود که پیرمرد، کودک کوچکش را در آغوش گرفت، توی گوشش به آرامی اذان گفت و به سنت اغلب خانوادههای مسلمان ایرانی، در حاشیه صفحه اول یک قرآن زیبا، نام کودک خود را نوشت: محمد باقر. کودکی که بعدها به محمد باقر قالبیاف مشهور شد و به بهانههای مختلف نامش سر زبانها افتاد. محمد باقر از شهریور سال ۱۳۴۰ تا روزهای پر التهاب سال ۵۶ مسیر پر فراز و نشیبی را پشت سر گذاشت. کشور پاک حال و هوای دیگری یافته بود. محمد باقر فقط شانزده سال داشت، ولی دلش میخواست در لباس یک انقلابی تمام عیار عرض اندام کند. او هنوز که هنوز است خاطره منبرهای تاثیر گذار و آتشین شهید هاشمینژاد، شهید کامیاب، شهید دیالمه، آیت الله خامنهای و حاج آقا قادری را در ذهن دارد. در همان سالها بود که او با همکاری چند تن از دوستان خود انجمن اسلامی دانش آموزان را تاسیس کردند؛ بعدها این انجمن هسته اولیه انجمن اسلامی دانش آموزان خراسان و سپس کشور شد.
البته ناگفته نماند که شانزده سالگی او فقط به فعالیتهای انقلابی محدود نمیشود. این را هر کس نداند، قدیمیهای طبس خوب میدانند. آنها احتمالا هنوز به یاد دارند، وقتی در سال ۵۶ زلزله شهر را لرزاند چه اتفاقاتی افتاد. آن روزها مردم طبس داغدار بودند ولی رژیم پهلوی بیشتر از اینکه به فکر ساخت خانههای ویران شده باشد، دنبال راهی برای سرکوب کردن انقلابیون بود. در این اوضاع قالیباف شانزده ساله با جمع کردن کمکهای مردم مشهد برای بازسازی طبس به این شهر رفت.
سه: سال پنجاه و هفت انقلاب پیروز شد، وقتی جوان طرقبهای فقط هفده سال داشت. همه کسانی که هم سن و سال او هستند آن روزها را به یاد میآوردند. روزهایی که چشم مردم ایران به انگشت اشاره امام بود، روزهایی که نظام جمهوری اسلامی تازه داشت پا میگرفت و محمد باقر هفده هجده ساله به تحقق آرمانهای اسلامی و انقلابیاش میاندیشید. ولی هیچ کس نمیدانست دیوانه متجاوزی به نام صدام حسین درست دو سال بعد از پیروزی انقلاب اسلامی تصمیم بگیرد به مرزهای جنوبی و غربی ایران حمله کند. در این زمان مرد جوان تقریبا نوزده سال داشت و چیزی حدود دو سال گذشت تا به عنوان یک تخریب چی ساده به جبهه اعزام شود. چیزی نگذشت که محمد باقر تخریب چی به عنوان فرمانده تیپ امام رضا منصوب و سپس کمتر از یکسال فرمانده لشکر ۵ نصر خراسان شد. آنهم در زمانی که بیست و یکی، دو سال بیشتر نداشت.
چهار: قالیباف بیست و دو ساله بود که خطبه عقدش را امام خمینی (ره) خواند. جنگ ادامه داشت و سپاه پاسداران را بچههایی اداره میکردند که هیچ کس هرگز فکر نمیکرد چنین نبوغی در آنها وجود داشته باشد. محمد باقر میتوانست فرمانده نباشد، میتوانست یک فروشنده ساده توی مغازه پدری باشد؛ یا یک بیزینس من موفق در یک شرکت تجاری. میتوانست یک معلم باشد یا یک مهندس راه و ساختمان. ولی او فرمانده بود، او فرمانده بیست و دو ساله لشکر ۵ نصر خراسان بود و به هیچ چیزی غیر از جنگ فکر نمیکرد. ولی آیا بیست و دو سالگی برای تحمل یک داغ بزرگ سن کمی نیست؟ حسن، برادر محمد باقر در همین سال در عملیات کربلای چهار شهید شد. او غواص بود و خیلی خوب قاعده شنا کردن در دریاهای بزرگ را میدانست. ولی محمد باقر فقط او را از دست نداد؛ او برادران ایمانی دیگری هم داشت که جنگ بینشان فاصله انداخت. دوست و برادری مثل ولی الله چراغ چی!
پنج: جنگ تمام شد و شهری مثل خرمشهر به یک ویرانه خاطره انگیز تبدیل شد. مثل اجاقی خاموش که بعد از گذشتن یک کاروان بزرگ به جا میماند. مثل خانههای ویران نیشابور بعد از حمله لشکر مغول. محمد باقر از مرزهای خرمشهر بیرون آمد ولی خرمشهر در او باقی ماند. او مثل همه از جبهههای جنگ برگشت، ولی جبهه مثل رگی تپنده در او به حیات خود ادامه داد، برای همین نتوانست بیاعتنا به سراغ یک زندگی عادی برود. او مطمئن بود برای بازسازی شهر وظیفه سنگینی دارد، به همین خاطر و به دلیل وجود همین روحیه در سال ۷۳ به سمت فرماندهی قرارگاه خاتم الانبیا منصوب شد و در پروژههایی مثل راه آهن مشهد – سرخس، گازرسانی به پنج استان مرکزی و غربی، ساخت سازههای عظیم دریایی خلیج فارس و سد بزرگ کرخه شرکت کرد. ولی فرمانده سالهای نه چندان دور جبهههای جنگ خوب آموخته بود که بدون تخصص و دانش، کارها درست پیش نخواهند رفت.
گویی روزگار یک وظیفه دیگر پیش روی او گذاشته باشد. گویی جنگ با آن دستهای بلند خاکی فتح یک خاکریز دیگر را به او پیشنهاد داده باشد برای همین تصمیم گرفت به دانشگاه برود و در رشته جغرافیای سیاسی تحصیل کند. تا اینکه در سال ۷۶ از سوی رهبر فرزانه انقلاب، فرماندهی نیروی هوایی سپاه پاسداران به عهده او گذاشته شد. آیا فصل تازهای در زندگی محمد باقر شروع شده بود؟ او که همیشه روی کسب تخصص برای انجام هر کاری تاکید داشت، نمیتوانست بدون یادگیری پرواز بر نیروی هوایی فرماندهی کند، برای همین خلبانی را آموخت و در کنار آن توانست گواهینامه بین المللی پرواز را به دست بیاورد. این یک مسیر تازه بود؛ مسیری تازه برای فتح یک قله دیگر در نقشه جغرافیای اصالت وظیفه در یک نظام انقلابی.
شش: این روند ادامه داشت تا اینکه در سال ٧٩ مقام معظم رهبری او را به سمت فرماندهی نیروی انتظامی منصوب کرد. حالا به شکل مستقیم با مردم سر و کار داشت، با مردمی که چندان از عملکرد پلیس آن سالها دل خوشی نداشتند. بنابراین ورود او به این عرصه مصادف شد با تغییرات زیربنایی نیروی پلیس. او یک پلیس ایرانی میخواست، نیرویی خوش خلق، قابل اعتماد، مودب، سریع، پیگیر و قاطع. روند اصلاحات شروع شد و هسته مرکزی تولد پلیس ۱۱۰ بنا گذاشته شد.
حالا همه پلیس را با این عدد میشناسند، عددی که یادگار دوره مدیریت محمد باقر قالیباف در نیروی انتظامی است. رفته رفته محمد باقر قالیباف در شکل و شمایل یک مدیر تحول خواه به جامعه معرفی شد، مردی که فرقی ندارد کت و شلوار بپوشد یا یک لباس خاکی نظامی، خلبان باشد یا فرمانده قرارگاه خاتم. به هر حال ظرف مدت زمان کوتاهی تحولات بنیادین را آغاز میکند. درست مثل وقتی که به شهرداری تهران آمد و پشت میز اتاق شهردار پایتخت در خیابان بهشت نشست. چیزی نگذشت که رویه و رویکرد شهرداری عوض شد و تجربههای موفق نیروی انتظامی در روند مدیریت شهر هم به نتیجه رسید. طوری که میشود گفت مسیر حرکت شهرداری تهران ظرف این ۸ سال، نسبت به سابق تفاوت ماهوی کرده است. این چیزی نیست که قابل انکار باشد، کافی است یک نفرتوی کوچه، خیابانهای تهران کمی قدم بزند.
احمدی نژاد : هرکس غیر از قالیباف…
در آخر اشاره به این نکته خالی از لطف نیست که محمود احمدی نژاد در آخرین جلسات حلقه انحرافی به یاران خود تاکید کرده بکوشند : ” هر کس جز قالیباف رئیس جمهور شود … ! ” . وی در توجیه این مطلب اینچنین استدلال کرده که با توجه به آشفتگی بسیار شدید اوضاع کشور و از بین رفتن ساختار مدیریتی دولت در حال حاضر، هیچ یک از کاندیدا های فعلی جز قالیباف (با توجه به نداشتن سابقه اجرائی و مدیریتی سطح کلان) توان ایجاد ثبات و بازگرداندن کشور به وضع مطلوب را ندارند. لذا این دولت می تواند پس از گذشت یک دوره ۴ ساله با برنامه ریزی رسانه ای و شیوه های خاص تبلیغاتی احمدی نژاد به قدرت باز گردد. و حتی درصورت عدم بازگشت به قدرت، احمدی نژاد به عنوان یک اسطوره عدالت خواه و آرمان گرا “که به او اجازه ی کار داده نشد” در ذهن مرد باقی بماند.
واقعا دیگه قالیباف بیشتر از این “دو رو” بودنش دیگه لازم نیست معلوم بشه. من نمی دونم چه طور کسی می تونه از این آدم دو رو حمایت کنه؟؟؟؟؟؟؟
بابا مگه ما کم از این آدم ها ضربه خوردیم. این قالیباف همش فیلمه. کافی قدرت را بگیره بعد ببینید چی از آب در می آد.