فقط چند روز تا برگزاری یازدهمین دوره انتخابات ریاست جمهوری باقی است و هشت کاندیدا، رقابت نفس گیری را برای جلب آراء مردم آغاز کرده و هریک به بیان برنامه ها و سیاستهای خود پرداخته و ضمن برشماری نقاط ضعف و قوت اسلاف خود، توانایی و عزم راسخ خود برای سامان بخشیدن به اوضاع فعلی به رخ می کشند.اما می خواهم قدری از قالب انتخابات فعلی خارج شویم و با نظر به دورنمایی از انتخابات گذشته، بتوانیم آینده روشن تری را تصویر کنیم.
چند نکته حائز اهمیت در این بین وجود دارد که در ذیل به آنها اشاره خواهد شد:
۱-در بسیاری از انتخابات گذشته، رای مردم سلبی بوده و نه ایجابی. حداقل در شانزده سال گذشته این فضا بر جامعه ما حاکم بوده است.در سال ۱۳۷۶، مردم به دلیل سیاستهای اقتصادی کارگزاران و مشلات شدید اقتصادی و نرخ تورم بالا و عدم توجه به گفتمانهای مورد علاقه جامعه، به نامزد اصلاح طلبان، یعنی آقای سید محمد خاتمی رای داده و در دوره بعدی هم با تایید نظر خود و اظهار رویگردانی از سیاست های گذشته، جناب آقای خاتمی را چهار سال دیگر بر این مسند ابقاء کردند.در سال هشتاد و چهار، بدنبال هجمه های سنگینی که علیه جناب آقای هاشمی رفسنجانی از دوره اصلاح طلبانبوجود آمد، همچنین عدم رعایت قاعده ی بازی در انتخابات و تخریب ایشان توسط هواداران دکتر احمدی نژاد، و احساس نگرانی دوست داران انقلاب مبنی بر در خطر افتادن ارزشها و لزوم مطرح شدن گفتمان انقلاب اسلامی، اقبال عمومی به سمت دکتر احمدی نژاد برگشت تا مبادا آقای هاشمی دوباره بر مسند قدرت قرار گرفته و معضلات گذشته دوباره تکرار شوند.در سال ۱۳۸۸ هم عده ای برای اینکه مهندس موسوی را خطری برای نظام می دانستند به دکتر احمدی نژاد رای دادند و در مقابل نیز عده ای که مدیریت دکتر احمدی نژاد را آفتی برای کشور دانسته و وی را فاقد وجاهت لازم برای تصدی این مسئولیت می دانستند، به سمت مهندس موسوی و آقای کروبی رفتند و با قائله ای که در خرداد همان سال بوجود آمد، هر دو طرف این قضیه به رفتارهای سلبی خود در کف خیابان ها ادامه دادند.
این تضاد دیالکتیک هنوز هم پارادایم حاکم بر جامعه و فضای سیاسی این روزهاست.وظیفه نخبگان سیاسی،اجتماعی،فرهنگی و رسانه ای است تا در این بین نقش صحیح خود را ایفا نموده و از افتادن آراء ملت در دامان چنین افرادی جلوگیری کنند.
۲-نگاهی به انتخابات گذشته و فضای سیاسی امروز نشان می دهد که ما در عرصه انتخاب کمی عجولیم و همواره بدنبال منجی و قهرمانی برای خروج از مشکلات بوده و هستیم.ورود جناب آقای هاشمی رفسنجانی و استقبال افکار عمومی جامعه – سوای از شان و منزلت سیاسی و اجتماعی ایشان- موید عطش جامعه برای یافتن یک سوپرمن برای غلبه بر تمامی مشکلات جاری کشور است.به عبارتی در شرایطی که هنوز جناب آقای هاشمی برنامه ها و سیاست های خود را اعلام نکرده بود، این استقبال تایید کننده این احساس در جامعه ی ماست.ضمن اینکه نگاه سلبی در انتخاب ،در استقبال از آقای هاشمی هم موثر بوده است(یعنی آقای هاشمی بیاید تا احمدی نژاد نباشد).باید قبول کنیم که برنامه محور نیستیم و این امر در مسئولان و کارگزاران نظام هم تسرّی داشته و دارد. در حال حاضر اگر چه ما در زمینه های مختلف اداره کشور دارای دکترین و چشم انداز هستیم، اما دولتمردان گذشته و حال، آنچنان که باید، نسبت به اجرای آنها و حرکت در این مسیر، اهتمام نداشته و عمدتاً نظریات و تئوری های دست چندم خود را به اجرا گذاشته اند که نتیجه ی آن، چیزی جز نگاه جزیره ای و نقطه ای و ایجاد مشکلات عدیده در دراز مدت و به هدر رفتن منابع نخواهد بود.
۳- این روزها بازار تبلیغات رسانه ای کاندیداها داغ است. نکته ای که حائز اهمیت است این است که کاندیداهای محترم ؛ چه در گذشته و چه حال؛ نگاهی محتاطانه و سطحی به مقوله فرهنگ داشته اند.بدیهی است ماهیت انقلاب اسلامی ایران، ماهیتی فرهنگی است و نتیجتاً بزرگترین دغدغه ی کارگزارانش باید عرصه ی فرهنگ باشد. این خلاء هم در گفتمان کاندیداهای گذشته و هم کاندیداهای فعلی چشم را می آزارد.حتی کاندیداهایی که دارای پیشینه و سبقه ی فرهنگی هم بودند در این عرصه موفق عمل نکرده و انتظارات را برآورده نکرده اند.به اعتقاد نویسنده، ادامه ی این روند ممکن است کشور را به سوی نوعی سکولاریسم سوق دهد.به عبارتی توجه بیش از حد به مقوله اقتصاد و پررنگ کردن آن در اذهان(که البته آن هم سطحی،اقتضایی و جزیره ای است)و نادیده گرفتن واقعیت های فرهنگی-اجتماعی جامعه که بنیانهای انقلاب اسلامی ایران بر آن استوار است، می تواند در آیند منشاء مشکلاتی برای کشور شده و چنانچه از این فرصت طلایی و زمینه ی موجود استفاده ای در خور نشود، بدل آن به تهدید، دور از ذهن نخواهد بود.
باید بپذیریم که ما به درک و تحلیل واقعیت های فرهنگی و اجتماعی کم اعتنا و شاید بی اعتنا شده ایم.مثلا؛ کدام نهاد فرهنگی فروش میلیاردی سلسله فیلمهای اخراجی های ده نمکی و اقبال مردم نسبت به آن را تحلیل کرده است؟کدام نهاد اجتماعی خالی شدن مساجد محله های مان از جوانان را بررسی کرده و اقدامی ریشه ای و نه گزارش محور در این خصوص نموده است؟چرا به جای حل مشکلات ناشران و کتاب فروشی های شهر، به سراغ برنامه ریزی اساسی برای افزایش ساعت مطالعه در جامعه نیستیم؟چرا حداکثر هنر سیاسیون ما یافتن نقاط ضعف رقیب و بی اخلاقی و … است و ما هم شاهانه نظاره گر زخم هایی هستیم که این دو گلادیاتور بر هم می زنند و دیدن این منظره چقدر برای ما لذت بخش شده است! امروز همه ی ما مسئولیم! و فردا در برابر تاریخ و نسل های آینده، همه ی ما متّهم!
بی شک ریشه ی دو مورد قبلی_ رای دادن سلبی و منجی و قهرمان پروری_ را باید در معضلات فرهنگی مان بیابیم.
۴-امروز کشور جمهوری اسلامی ایران دارای ظرفیت های بسیار زیادی در عرصه های مختلف است.استفاده از تمام این ظرفیت ها برای رسیدن به بالندگی و توسعه معنوی و مادی مردم ضروری به نظر می رسد.دولت آینده باید قادر به جمع نمودن کلیه سلیقه ها و افکار، برای استفاده بهینه از این پتانسیل عظیم باشد و کشور را به سوی وحدت ملی به معنای واقعی کلمه سوق دهد.اینکه ما عده ای از همفکران خود را دور خود جمع نموده و افراد کارامد و لایق را صرفا بدلیل یکی نبودن خط و ربط سیاسی به کناری زده و در این راه از وزیر و استاندار گرفته تا بخشدار و دهیار دهستانها را از دم تیغ بگذرانیم، کاری غیر عقلانی بوده و در راستای منافع ملی ما نخواهد بود.مدیر توانا و هنرمند کسی است که بتواند از همه ی شخصیت های موثر، تحت لوای اسلام و قرآن و منافع ملی استفاده نماید.
و سخن آخر اینکه گفتمان انقلاب اسلامی ایران،گفتمان اسلام، گفتمان اعتدال، گفتمان عدالت، گفتمان اصول گرایی علوی، گفتمان اصلاح طلبی حسینی، گفتمان مدبرانه حسنی، گفتمان انتظار مهدوی ،گفتمان توده های عظیم مردم معتقد به اسلام و انقلاب و گفتمان خمینی کبیر(ره)است.مبادا با رفتار نامناسب در این ایام، اسباب رنجش دوستان واقعی این انقلاب؛ که همانا مردم شریف و متین ایران هستند؛ را فراهم کنیم.
سیدمهدی علوی- هراز نیوز