در بخش دوم از این نشست بازیگر نقش شهید موسی آقاهادی درباره هم بازی بودن با میلاد کیمرام و اینکه چطور شد این نقش به وی رسید، گفت. همچنین محمدعلی باشه آهنگر کارگردان درباره انتخاب بازیگران و دست تنها گذاشتن گروه توسط حمید فرخنژاد و پیوستن به فیلم سینمایی “روزهای زندگی” ساخته پرویز شیخ طادی و البته قهر و آشتی خود با پسرش سر صحنه سخن گفت.
* بازی در نقش موسی آقاهادی علاوه بر عشق به شخصیت شهید شناخت درباره او را نیز لازم دارد. تا چه اندازه با مبارزه شهید آقاهادی آشنایی داشتید؟
حسین باشهآهنگر: قبل از پاسخ به این سئوال لازم میدانم درباره چگونگی محول شدن بازی در نقش شهید موسی آقاهادی بگویم. از ابتدا قرار بود که من به عنوان دستیار سه در کنار گروه باشم اما برخی اتفاقها در جریان فیلم رخ داد که من از دستیار سه به دستیار دو تبدیل شدم.
* پس مانند پدرتان که در فیلم “شعلههای خشم” یک هفتهای از دستیار دو به دستیار یک ارتقا پیدا کرد، شما هم دچار ترفیع شدید؟
– به شکلی متفاوت.
* کمی از تجربه همکاری با پدر و نقشی که بازی کردید بگویید.
– رابطه من با پدر به گونهای است که مستقیم و بدون تعارف میگویم که چه میخواهم و دوست دارم در چه نقشی بازی کنم و گاهی هم از مادرم درخواست میکنم که به پدر بگوید چه نقشی را دوست دارم.
* پس شخصیت موسی آقاهادی را دوست داشتید که درخواست بازی در این نقش را دادید؟
– ماجرا دارد. من اصلا نمیدانستم که قرارست چه نقشی را بازی کنم. یک روز پدر گفت که در این پروژه حضور داشته باشم به همین دلیل اول برای دستیاری رفتم پیش آقای فرخپور. وی به من گفت قرار بوده دستیار دو کارگردان باشم اما چون باید نقش موسی را نیز بازی کنم بهتر است دستیار سه باشم. من تازه آنجا فهمیدم که قرار است نقش موسی آقاهادی را بازی کنم.
* یعنی تا آن لحظه پدرتان نگفته بود که قرار است چه نقشی را بازی کنید؟
– خیر. یادم هست حتی پیشتولید کار آغاز شده بود و تازه بعد از گذشت مدت زمان نسبتا طولانی به من گفت که برای این نقش روی شما حساب کردهام و من هم پذیرفتم.
* نگفتید چقدر درباره شخصیت شهید موسی آقاهادی شناخت داشتید؟
– علاوه بر شخصیتپردازی که در فیلمنامه شده بود و تاکید پدر بر این کاراکتر، یک دوستی داشتیم به نام غلام زرقانی که کاراکتر او را میلاد کیمرام در نقش سیاوش بازی میکرد. او با موسی دوست و همسنگر بود و از زوایای مختلف به ما کمک کرد.
* مشاوره فکری میداد یا پا به پای پروژه همراه بود؟
– هم مشاوره میداد و هم پابهپای پروژه بود. من با موسی از نظر ظاهر خیلی متفاوت بودم و به گفته غلام زرقانی از جهت خلق و خو هم چندان شباهت نداشتیم. ضمن اینکه دست چپ موسی ترکش خورده بود و با همان شرایط از بویلر بالا میرفت.
* نقش مقابلت میلاد کیمرام بود. تا چه اندازه روی هم تاثیر گذاشتید و تا چه اندازه از روی فیلمنامه پیش رفتید؟
– در مورد هر دوی ما این پدر بود که در نهایت راهنمایی میکرد. یادم هست سکانسی بود که در فیلم استفاده نشد. هوا سرد بود و بالای بویلر نشسته بودیم و با میلاد چای میخوردیم. در آن سکانس قرار بود من بلرزم و دیالوگم با سیاوش را بگویم. هر کاری میکردم حس سکانس درنمیآمد تا اینکه پدر پتو روی خودش انداخت و لرزیدن صحنه را با همان حس هایی که میخواست بازی کرد. بعد من به میلاد گفتم فیلمنامه را کنار بگذاریم و اینطور که پدر میگوید بازی کنیم.
پدرم کارگردانی بود که نقشها و بازیها را خوب میشناخت و در مجموع هم معتقدم موقعیت ارزندهای است که کارگردان بازی را بشناسد و کمک کند.
* به اختلاف هم رسیدید؟
محمدعلی باشهآهنگر: بله. یک شب دیدم که حسین از گروه و سختی کار شکایت میکند. خوب حرفها را شنیدم بعد به او گفتم فردا صبح ساکات را جمع میکنی و بر میگردی. بعد حسین جا خورد و اصلا انتظار چنین واکنشی از سوی مرا نداشت.
* نتیجه اختلاف چه شد؟
–نمیدانستم وقتی که مشغول صحبت با حسین هستم، زنده یاد ابوالقاسم حسینی صحنه را نگاه میکند. وی بعد از صحبتم با حسین آمد و پادرمیانی کرد و گفت که حسین برگردد ولی به پسرم متذکر شدم که شرایط یک کار حرفهای را درک کند و قرار نیست من به عنوان پدر که کارگردان کار هم هستم از او حمایت کنم بلکه خود حسین باید از خودش پشتیبانی کند.
خوشبختانه تیمی که با یکدیگر کار میکردیم آرام آرام متوجه شدند که همه باید از جان مایه بگذارند. البته در این مسیر هم دو نفر از اعضای گروه بودند که نتوانستند ادامه دهند و وقتی میرفتند من و ابوالقاسم هر دو هم خوشحال و هم ناراحت بودیم. ناراحت از این جهت که گروه را ترک کردند و خوشحال از این لحاظ که راحت میشوند از شرایط سختی که در آن قرار داشتند و یادم هست هر کدام از این دو نفر که رفتند زنده یاد حسینی دستمزدشان را تا آخرین روز کار داد.
* کار سخت نتایج خوبی هم برای هر یک عوامل دارد.
– قطعا همینطور است. به خصوص برای بازیگران جوان، گروه کارگردانی و دستیاران فیلمبردار، فیلم “ملکه” مانند یک کلاس درس کامل بود و موجبات تجربهاندوزی هریک از آنها را فراهم کرد.
* برای پیدا کردن بازیگر نقش سیاوش چطور به میلاد کیمرام رسیدید؟
– کیمرام فیلم اکران نشده “کوچه ملی” را داشت که من این فیلم را ندیده بودم و میلاد آخرین بازیگری بود که به گروه ملحق شد و درست سه روز بعد از انعقاد قرارداد کار را آغاز کردیم.
* میلاد کیمرام بازیگر نقش اول “ملکه” بود. چطور شد که آخر از همه به او رسیدید؟
– ماجرا دارد. اما اول این نکته را اول بگویم که هم برای میلاد و هم برای من رسیدن به زبان مشترک بسیار سخت بود و از بد حادثه و ناچاری اولین سکانسها هم بالا رفتن سیاوش از بویلر بود.
* با تمام حساسیتهایی که دارد جرات و البته اعتماد متقابل میخواهد که چنین مسئولیتی را به بازیگر تازه کار بسپارید.
– ببینید برای هر نقش چهار نامزد بیشتر نمیتوانستیم درنظر بگیریم.
* چرا؟
– در سینمای ایران یک گروه بازیگر سرشناس وجود دارد که اغلب به طور همزمان چند پروژه را با هم بازی میکنند. مثلا یکی فیلم سینمایی کار میکند، یک سریال هم در دست کار دارد و در عین حال یک سینمایی دیگر هم در نوبت کار دارد و یا یک تلهفیلم هم ممکن است که کار کند و تقریباً گریم هر چهار کار هم یکسان است. با این اوصاف در سینمای حرفهای هم نمیتوان این گونه کار کرد یا حداقل در فیلمی مثل “ملکه” نمیشد این گونه پیش رفت.
* در نهایت چه شد؟
– بازیگرانی که فکر میکردم میتوانستند در پروژه حضور داشته باشند نتوانستند و برخی دیگر از اساس اعلام کردند که فیلم جنگی بازی نمیکنند. مصطفی زمانی از طرف فارابی پیشنهاد داده شد تا نقش سیاوش را بازی کند که در طول کار هم من و هم مصطفی به این نتیجه رسیدیم که نقش جمشید را بازی کند. این در حالی است که با حمید فرخ نژاد برای بازی در نقش جمشید به توافق رسیده بودیم و حتی میزان دستمزد هم مشخص شده بود اما درست در همان زمان برای بازی در فیلم “روزهای زندگی” قرارداد بست و نقش جمشید ماند. خود مصطفی زمانی پیشنهاد داد که نقش جمشید را بازی کند و سیاوش به میلاد کیمرام سپرده شد.
*چه طور شد که نظرتان برای بازی کیمرام در نقش سیاوش قطعی شد؟
– میلاد کیمرام برای بازی در نقشِ خوب ِ عطش دارد و جدا از این عطش، نوع راه رفتن، حالت صورت و آنچه برای بازی در نقش سیاوش لازم بود، میلاد داشت.