دل نوشته قاسم صالحی به مناسبت روز پدر
اینجا ایران است آخرین روزهای بهاری 1392 خورشیدی
دیگر خبری از خمپاره ها نیست ولی هر روز شهیدی را بر شانه های خیس شهر بدرقه می کنند و تو
چه ساده در آن سوی زمانه ایستاده ای و چه پیروزمندانه به من لبخند میزنی اما زخم های من از جنس خون و خاکستر نیست درد من تکرار قصه ی کوچه و کوفه است؛ گریه های مادر است در شبهای بی شماره ی تنهایی اش، درد من….نه می توان گفت!!! نه می توان نگفت!!!
بابای دیکته های دبستان من!
واژه ها تنها دارای من هستند و خوب می دانم از کلمات نمی توان انتظار داشت تسلی بخش بی تو بودن باشند.
چه دروغ بزرگی را هرروز مشق می کردیم: ” بابا نان داد.” وچه کودکانه شبهای خاکستری زمستان خوش بودیم غافل از اینکه ” بابا جان داد.”
اینجا ایران است آخرین روزهای بهاری 1392 خورشیدی
پدر آسمانی من !
خاطرت جمع! تا هوای تو در ریه های زمین باشد وتا عشق تو در سلول های تن من! نخواهیم گذاشت خاکسترت را جشن بگیرند و بادهای هرزه ی مسموم به تاراج ببرند تمام ثانیه های عاشقی ات را.
شاید از یاد رفته باشیم ولی بر باد نرفته ایم…….
با افتخار فراوان
قاسم صالحی
فرزند شهید
پدر سلام!… و يك نامه ي جديد به تو
گلايه هاي دلم عاقبت رسيد به تو
رسيده اند به هم درمن آسمان و زمين
كجاست دست تو؟ مرهم؟فقط كمي تسكين؟
كه عاجزانه به آغوشت احتياج … ببين
تو نيستي و تمام ستاره ها غمگين…
… و شهر پر شده از دشمني… نمي دانم!
دلم گرفته كه دور ازمني؟ نمي دانم!
دلم گرفته و پاييز بي تو سردتراست
هنوز بالشم از بغض روزقبل،تراست
و بايد از تو به جايي درون خود برسم
به عالمي كه پس از تو سياه شد برسم
چقدر حافظه ام از تو و تفنگ پر است!
چقدر حافظه ام از صداي جنگ پر است!
كه سوگوار توأم بعد بيست سال سكوت!
كه پيش چشم مني مثل ماه در تابوت!
كه از تو فاصله دارم ولي نمي فهمم
كه بي جهت گله دارم! ولي نمي فهمم
بيا فاصله را پر كن از خدا تا من
بيا و زندگيم را رها كن از مردن
دلم گرفته و… دلتنگي ام جواب نداشت
عزيز من تو بگو! مرگ اضطراب نداشت؟
تو را به خاك سپردند و زنده اي در من
حراميان همه مردند و زنده اي در من
گواه پرچم سرخي كه بر مزار شماست!
گواه اين شهري كه درانتظار شماست!
دلم گرفته شهیدان مرا ، مرا ببرید
مرا زغربت این خاک تا خدا ببرید
مرا که خسته ترینم کسی نمی فهمد
کرم نموده دلم را مگر شما ببرید
داداش دم شما گرم ، شما هچنان به کار خودت با همین صلابت ادامه بده . نمیتونن موفقیت شما را ببینن ( داش یدی ، داش علی واقای دکتر جوشکار ) ودارن میسوزن . بزار بسوزند
من از آواز تلخ
مردمان شهر بی آیینه بیزارم؛
من از تکرار تنهایی
دراین زندان بی روزن!
از این بیهوده خواندن ها
من از شب …
از صدای ساکت دیوار بیزارم.
من از این کوچه !!!
از این شهر بی همسایه بیزارم؛
بگو تا در تن من
نبض سرخ عشق می خواند
به پابوسی چشمانش
من این جا سبز می مانم….
شهیدا هرچی گفتن، انگار به ما نگفتن
طوری شدیم كه انگار، خون شهیدا مفتن!
امروز برای شهدا وقت نداریم
از عشق مگو قصه كه ما وقت نداریم
با حضرت شیطان سرمان گرم گناه است
از بهر ملاقات خدا وقت نداریم
در كوفه تن غیرتمان گوشه نشین است
بهر سفر كرببلا وقت نداریم
هر چند كه خوبست شهیدانه بمیریم
زیباست ولی حیف كه ما وقت نداریم!
حاج قاسم صالحی
دوست داریم به مولا
تا ان جا که توی شهر شنیدم پسر آقای جوشکار برای …به ستاد مهندس صالحی رفتند . به ان دسته از حامیان مردمی که در ستاد مهندس مشغول هستند باید بگویم موظب این جور آدمها باشید چون شاید پوست عوض کرده باشند ولی هیچگاه باطنشون عوض نخواهد شد.
پسر کو ندارد نشان از پدر
….
خصوصیات اخلاقی هر پسری به پدرش می رود همانطور که میوه درخت سیب همواره سیب است و برعکس میوه. ..همواره ..
پدیده خرداد 92 بعد از 35 بهار از انقلاب این بار فرزند شهید والا مقام مهندس قاسم صالحی
مهندس قاسم صالحی فرزند شهید فتحعلی صالحی
نور چشم مایی تو جون بخواه. نوکرتیم در بست
1525
تک رای مهندس قاسم صالحی فرزند شهید
قاسم جان از نبود پدر هیچ وقت برای خود ننالیدی وهمیشه فکر وذهنت برادرانت بودند ولی خود جای خالی پدر را برای آنها پرکردی بار سنگینی بود از حرفها وطعنه هایی فقط به جرم فرزند شهید بودن شنیدی با لبخند وسکوت جواب دادی ولی همیشه راضی بودی به رضای حق اگر امروز قاسم صالحی قاسم شد از تلاش خود بود وهیچ وقت خون پدر را نردبان ترقی خود نکرد ولی چیزی را نباید از قلم انداخت پدر به آسمان عروج کرد ولی روح او همچون سایه همراه قاسم بودو از همه مهمتر مادری بود با چنگ ودندان 4 فرزند را بجایی رساند که باعث افتخار شوند باید به پای این مادر بوسه زد اینها را نمی گویم که از قاسم حمایت کنم میگویم قاسم وامثال قاسمها مهمترین وپر ارزش ترین وگرانبهاترین موجود زندگی را برای حفظ وامنیت جامعه از دست دادند تا ما در کودکی سر بر دوش پدر شب را تا صبح با امنیت کامل سپر کنیم برای شادی روح قهرمانان جنگ صلوات
پدر من شهید نیست ولی نیست.
خیلی خوب نوشتتون رو درک کردم خیلی خوب
با تمام وجود
شانه هایت، ستون محکمی است پناهگاه امن خانه را.
دست در دستانم که میگذاری، خون گرم آرامش، در کوچه رگهایم میدود.
در برابر توفانهای بیرحم زندگی میایستی؛ آنچنانکه گویی هر روز از گفتوگوی کوهستانها باز میآیی.
لبخند پدرانهات، تارهای اندوه را از هم میدراند.
تویی که صبوریات، دلهای ناامید را سپیدهدم امیدواری است. مرامنامه دریا را روح وسیعت به تحریر میآید؛ آن هنگام که ابرهای دلتنگی، پنجرههای خانه را باران میپاشند.
آسمان همواره بوسه بر پیشانی بلندت را آرزومند است.