هراز نیوز – ورود آیت الله به عرصه انتحابات شاید مهمترین اتفاق ریاست جمهوری یازدهم باشد.آیت الله که همواره سعی دارد نقش تاثیر گذاری در سیاست ایران داشته باشد گاه با سکوت خود این نقش را ایفا میکند و گاه با حضور خود.
او که ردای ریاست جمهوری را بیش از هر کسی برازنده ی خود میداند این بار هم فارغ از تمام تخریب ها ؛ توهین ها و تهمت هایی که او را نشانه گرفته ؛ باز هم عزم سفر به پاستور کرده است .
براستی چه شد آیت اللهی که می دانست هجمه ای که به او وارد میشود آنقدر سنگین است که شاید زیر بار آن کمر خم کند؛ باز هم پا به عرصه و میدان نبرد گذاشت و خود را در برابر آزمونی دیگر قرار داد؟ آزمونی که ۸ سال پیش شکست تلخی را در آن تجربه کرده و مسیر سیاسی آیت الله را تغییر داده بود اینبار هم براساس پیش بینی فعالاین سیاسی شرایطش در روزهای آتی چندان بهتر از روزهای تلخ ۸۴ نیست.
آیت الله مرد عجیب و پیچیده سیاست ایران است ؛ از جمله سیاست مدارانیست که از سوی هر دو طیف سیاسی بیشترین ضربه ها را خورده است ؛ او که برای برقرای و پیروزی انقلاب زحمت های بسیاری کشیده بود پس از سال ۸۴ و ربوده شدن گفتمان انقلاب اسلامی و پایبندی به اصول توسط نسل دوم انقلاب که آنقدر ها هم روحانیون سنتی نظیر وی را قبول نداشتند روزهای سختی را گذارند. مرد قدرتمند روزهای نه چنان دور انقلاب به بیرون از دایره قدرت رانده شد و حاشیه نشینی نا خوشایندی را تجریه کرد و خیل کثیری از یاران دیروزش منتقدان امروز شده بودند. آیت الله که تن خود را تنها تر از همیشه میدید همه چیز را به خدا واگذار کرد و کنج عزلت گزید.
ضربه هایی سنگینی که شاید هر کسی جز او هدف قرار میگرفت حیات سیاسی اش تمام می شد ولی هاشمی ماندگار ماند تا امروز ؛ روزی که دشمنان دیروزش همراهان امروزش شدند و عالیجناب دیروز را تنها راه برون رفت از مشکلات امروز می دانند.
میتوان این فرضیه را مطرح کرد که شاید کینه ۸ ساله ی آیت الله از احمدی نژاد از یک سو و از سویی فشار اصلاح طلبان ؛ روحانیون سنتی و خانواده اش به وی ، در تصمیم آیت الله برای شرکت در انتخابات بی تاثیر نبود.
اما این همه ی ماجرا نیست.
مردی که روزی در برابر تمام اتهامات ؛ تمام قد پشت فرزندش می ایستد و میگوید مهدی برای تحصیل و توسعه کار دانشگاه آزاد به انگلستان رفته شاید کمتر کسی میتوانست پیشبینی کند که روزی دیگر خودش فرزندش را برای رفتن به زندان بدرقه می کند و این همان آیت اللهی است که در طول دوران زندگی پیچیده ی سیاسی اش بارها نشان داد که در زمین هیچ کس بازی نمیکند.
هاشمی که شواهد حکایت از این دارد که آنقدر ها هم حرف اطرافیانش در او تاثیر نمیگذارد و آن کاری را که به ظن خود درست می پندارد انجام می دهد ؛ او که خوب می دانست رد صلاحیت خاتمی در انتخابات محتمل تر از احراز صلاحیت اوست در ابتدا سعی داشت تا با متقاعد کردن اصلاح طلبان و یا به نوعی تحمیل گزینه هایی نظیر روحانی و یا جهانگیری به آنها و با حمایت خاتمی و بدنه اصلاح طلبان از گزینه هایش یک اجماع کلی بدست بیاورد و در عرصه انتخابات عرض اندام کند که در این امر شکست خورد و اصلاح طلبان نیز در برابر این موضع گیری هاشمی با مطرح کردن نام هایی چون عبدالله نوری ؛ محمد رضا عارف و … دست به یک تقابل آشکار با هاشمی و کارگزارانی ها زدند.
این دو گانگی و تضعیف موقعیت آیت الله و حامیانش در عرصه سیاست ایران از یک سو و ضعف اصلاح طلبان در بسیج نیروی بر روی گزینه ای غیر از خاتمی در جریان اصلاحات آیت الله را وادار کرد که این بار تصمیم سختی بگیرد ؛ تصمیمی که شاید آینده سیاسی او را دگرگون کند.
خطر بزرگتری او را اینچنین مضطرب کرد و یا فرصتی یافت برای انتقام؟
چه اتفاقی افتاده که ضعف جسمانی هاشمی وعدم توانایی اداره کشورتوسط وی هم مانعی برای حضور او نشد؟
هاشمی خود بخوبی میداند که درآستانه ۸۰سالگی توان مدیریت اجرایی کشور را ندارد و وقتی حرف از نجات میزند خوب میداند که با سوء مدیریت و عملکرد ضعیف دولت احمدی نژاد برون رفت از وضع موجود و سرو سامان دادن اوضاع دوچندان سخت تر شده است نکته ای که خود در سخنان پیش از ورود به انتخابات بدان اذعان داشته است.
هر جه که بود آیت الله موی سفید و آبروی ۸۰ ساله خود را کف دست گرفت و باز هم به صحنه آمد؟
آیت الله و کینه ای به نام احمدی نژاد ؟
احمدی نژاد که یکبار در سال ۸۴ مظهر گفتمان انقلاب شده بود و از هر اصولگرایی اصولگرا تر. ۸ سال با گفتمان اصولگرایی بر اریکه ی قدرت نشست و اینک که نزدیک است او و یارانش را از قطار اصولگرایی پیاده کنند ؛ از آن سوی بام افتاده و از هر اصلاح طلبی هم اصلاح طلب تر شده است .
هر چه به انتخابات ۹۲ نزدیک تر میشویم ؛ احمدی نژاد و اسفندیارش نا امید از یاران قدیمی و دوستان روزهای نه چندان دورشان به دنبال تعریف یک پایگاه اجتماعی جدید برای خود بودند و انتخاب پایگاه رای اصلاح طلبان و تحول خواهان بهترین و در دسترس ترین راه ممکن بود .
انزوای جریان اصلاحات و منفعل شدن سران آن مزید بر علت شد و احمدی نژاد از این خلا استفاده کرد و به یکباره در یک سال اخیر به طرح مواضع و رویکردهایی پرداخت که در تناقض با احمدی نژاد دیروز بود. او به رسم عادت همیشگی باز هم خودش را منجی مردم معرفی کرد و هر آنچه که خود در ۸ سال گذشته با سو مدیریت و بی تدبیری بر جامعه تحمیل کرده بود در یک فرافکنی آشکار باز هم به این و آن نسبت داد و بی محابا به دوستان و یاران قدیمی خود تاخت و با طرح مواضعی به مراتب رادیکال تر از اصلاح طلبان سعی کرد تا برادران دیروز خود را با همان شیوه ی ( بگم بگم) از میدان به در کند تا به جامعه و عامه ی مردم این پیام را منتقل کند که این احمدی نژاد است که میخواهد خدمت کند اما باز هم دستهای پشت پرده مانع از فعالیت دولت او میشوند؛ احمدی نژادی که دیگر از جنگ با اسرائیل حرفی نمیزد ؛ دیگر به مانند گذشته به هولوکاست اعتقاد نداشت ؛ از برقراری رابطه با آمریکا سخن میگفت و حاضر شد حتی خودش به تنهایی این کار را انجام دهد دیگر بر خلاف روسای جمهور قبلی اختیارات قانونی او را ارضاء نمیکرد و برای خود اختیارات فراقانونی قائل بود. او که پس از قهر 11 روزه ی خود و ترد شدن از سوی یاران قدیمی بارها سعی داشت تا به هاشمی و اصلاح طلبان نزدیک شود هر بار با عدم اقبال و تمایل طرف مقابل مواجه شد.
آیت الله به صحنه که نگاه میکرد وقتی دید که در این دوره برخلاف دوره های قبل پایگاه رای وی و حامیان دولت مشترک است وهیچکدام از کاندیدای بالقوه موجود در جریان اصلاحات یارای رقابت با احمدی نژاد را ندارند با همه ی خستگی هایی که داشت پا به عرصه گذاشت تا بتواند اینبار انتقام شکست تلخ ۸۴ ؛ تخریب های مناظرات ۸۸ و روزهای سخت پس از آن را از احمدی نژاد و یارانش بگیرد.
آیت الله و مشکلات پیش رو..
آیت الله که سابقه ی دو دولت او در رفع مشکلات اقتصادی مردم در اذهان چندان روشن نیست و تورم ۴۹٫۵ درصدی سال 74 و ۲۳٫۵ درصدی سال ۷۵ و بیکاری ۱۲ درصدی در سال پایانی دولت او که نتیجه آن له شدن اقشار ضعیف و کم در آمد جامعه در زیر چرخ دهنده های سیاست های اقتصادی او شده بود ؛ خوب میداند که همه اینها در کنار جو اشرافی گری که پیرامون او خانواده اش وجو دارد شاید باز هم بمانند انتخابات سال ۸۴ موجب ریزش رای او در اقشار آسیب پذیر جامعه شود .
او خوب میداند که اگر باز هم بخواهد فقط به رای طبقه متوسط جامعه تکیه کند و اقشار فرودست را در برنامه های انتخاباتی خود نادیده بگیرد شاید نتوان آینده ای روشن تر از سال ۸۴ برای وی متصور شد و احتمالا به همین دلیل است که اینبار با شعار رفع مشکلات اقتصادی و معیشتی مردم پا به عرصه انتخابات ریاست جمهوری یازدهم گذاشته است اما وجود اخباری موثق از پتانسل بالای رای منفی هاشمی درشهرستانها و روستاها این موضوع را تقویت می کندکه هنوز هم مردم هاشمی را نمادی از اشرافی گری و پایمال شدن حقوق خود میدانند.
البته این ظرفیت اگر برای هاشمی موجود است میتواند برای کسانی دیگر هم ولو اندک وجود داشته باشد. اما مناظرات سال 84 و 88 و تصویری که از هاشمی در ذهن مردم ساخته شد شاید سالها زمان بخواهد تا بتوان این تصویر ار در ذهن مردم ترمیم کرد و مطمئنا در صورت دو قطبی شدن انتخابات در مرحله اول و یا کشیده شدن انتخابات به مرحله دوم احتمال شکست قطعی آیت الله دور از ذهن نیست.
به هر روی با ورود آیت الله به عرصه انتخابات و گذشت زمان به خوبی میتوان این پیغام را از جامعه دریافت کرد که احمدی نژاد و یارانش به حاشیه رانده شدند و دیگر کمتر جایی صحبت از مشایی و احمدی نژاد به گوش می رسد و این دقیقا همان هدفی است که آیت الله به دنبال آن بود.
آیت الله که خود را لبه تیغ قرار داده و در آخرین قمار سیاسی زندگی خود بازی پیچیده ای را دنبال میکند به ائتلاف نا موزون برخی اصولگرایان سنتی (موتلفه) ، کارگزارانی ها و اصلاح طلبان تندرو چشم دوخته و این دقیقا همان ترکیبیست که آیت الله برای پیروزی به آنها دلخوش کرده ؛ ترکیبی که خیلی شبیه به همان کمپینیست که در دور دوم انتخابات سال 84 از وی حمایت میکردند و جالب تر از همه رویای اصلاح طلبانیست که نه نسبت هاشمی را با خود میدانند و نه نسبت خود را با هاشمی و امروز با بی اعتنایی به آنچه که قرار است برای آیت الله اتفاق بی افتد صرفا برای جذب یک پایگاه رای مردمی به نام آیت الله و به کام خود به دنبال ادامه ی حیات نباتی شان در عرصه سیاست ایران هستند.
تئوریسین ها و لیدر های اصلاحخ طلب که به سادگی از هر آنچه که بدان اعتقاد داشتند گذشتند و آرزوی تبدیل شدن عالیجناب سرخ پوش و عالیجناب خاکستری به عالیجناب سبز پوش را در ذهن خود می پرورانند و غافل از این هستند که آیت الله بازی پیچیده ی خود را دارد و در زمین هیچکس بازی نمیکند
آقای هاشمی هاشمی هست و غیره ماکه نخوندیم چی نوشتی لا اقل خلاصش میکردی شاید استفاده میبردیم.دم آقا فرهاد هم گرم که موضعش رو مشخص کرده بدا به حال اونایی که هنوز موضع مشخصی ندارند و همین کار دست هاشمی داد.
آخه بچه جون تو اصلا معنی سیاست رو میدونی!
آخه……………
نازی کوچولو…
الهی..
یکی تو رو خدا بهش یاد بده!
هه.