هراز نیوز – ورود آیت الله به عرصه انتحابات شاید مهمترین اتفاق ریاست جمهوری یازدهم باشد.آیت الله که همواره سعی دارد نقش تاثیر گذاری در سیاست ایران داشته باشد گاه با سکوت خود این نقش را ایفا میکند و گاه با حضور خود.
او که ردای ریاست جمهوری را بیش از هر کسی برازنده ی خود میداند این بار هم فارغ از تمام تخریب ها ؛ توهین ها و تهمت هایی که او را نشانه گرفته ؛ باز هم عزم سفر به پاستور کرده است .
براستی چه شد آیت اللهی که می دانست هجمه ای که به او وارد میشود آنقدر سنگین است که شاید زیر بار آن کمر خم کند؛ باز هم پا به عرصه و میدان نبرد گذاشت و خود را در برابر آزمونی دیگر قرار داد؟ آزمونی که ۸ سال پیش شکست تلخی را در آن تجربه کرده و مسیر سیاسی آیت الله را تغییر داده بود اینبار هم براساس پیش بینی فعالاین سیاسی شرایطش در روزهای آتی چندان بهتر از روزهای تلخ ۸۴ نیست.
آیت الله مرد عجیب و پیچیده سیاست ایران است ؛ از جمله سیاست مدارانیست که از سوی هر دو طیف سیاسی بیشترین ضربه ها را خورده است ؛ او که برای برقرای و پیروزی انقلاب زحمت های بسیاری کشیده بود پس از سال ۸۴ و ربوده شدن گفتمان انقلاب اسلامی و پایبندی به اصول توسط نسل دوم انقلاب که آنقدر ها هم روحانیون سنتی نظیر وی را قبول نداشتند روزهای سختی را گذارند. مرد قدرتمند روزهای نه چنان دور انقلاب به بیرون از دایره قدرت رانده شد و حاشیه نشینی نا خوشایندی را تجریه کرد و خیل کثیری از یاران دیروزش منتقدان امروز شده بودند. آیت الله که تن خود را تنها تر از همیشه میدید همه چیز را به خدا واگذار کرد و کنج عزلت گزید.
ضربه هایی سنگینی که شاید هر کسی جز او هدف قرار میگرفت حیات سیاسی اش تمام می شد ولی هاشمی ماندگار ماند تا امروز ؛ روزی که دشمنان دیروزش همراهان امروزش شدند و عالیجناب دیروز را تنها راه برون رفت از مشکلات امروز می دانند.
میتوان این فرضیه را مطرح کرد که شاید کینه ۸ ساله ی آیت الله از احمدی نژاد از یک سو و از سویی فشار اصلاح طلبان ؛ روحانیون سنتی و خانواده اش به وی ، در تصمیم آیت الله برای شرکت در انتخابات بی تاثیر نبود.
اما این همه ی ماجرا نیست.
مردی که روزی در برابر تمام اتهامات ؛ تمام قد پشت فرزندش می ایستد و میگوید مهدی برای تحصیل و توسعه کار دانشگاه آزاد به انگلستان رفته شاید کمتر کسی میتوانست پیشبینی کند که روزی دیگر خودش فرزندش را برای رفتن به زندان بدرقه می کند و این همان آیت اللهی است که در طول دوران زندگی پیچیده ی سیاسی اش بارها نشان داد که در زمین هیچ کس بازی نمیکند.
هاشمی که شواهد حکایت از این دارد که آنقدر ها هم حرف اطرافیانش در او تاثیر نمیگذارد و آن کاری را که به ظن خود درست می پندارد انجام می دهد ؛ او که خوب می دانست رد صلاحیت خاتمی در انتخابات محتمل تر از احراز صلاحیت اوست در ابتدا سعی داشت تا با متقاعد کردن اصلاح طلبان و یا به نوعی تحمیل گزینه هایی نظیر روحانی و یا جهانگیری به آنها و با حمایت خاتمی و بدنه اصلاح طلبان از گزینه هایش یک اجماع کلی بدست بیاورد و در عرصه انتخابات عرض اندام کند که در این امر شکست خورد و اصلاح طلبان نیز در برابر این موضع گیری هاشمی با مطرح کردن نام هایی چون عبدالله نوری ؛ محمد رضا عارف و … دست به یک تقابل آشکار با هاشمی و کارگزارانی ها زدند.
این دو گانگی و تضعیف موقعیت آیت الله و حامیانش در عرصه سیاست ایران از یک سو و ضعف اصلاح طلبان در بسیج نیروی بر روی گزینه ای غیر از خاتمی در جریان اصلاحات آیت الله را وادار کرد که این بار تصمیم سختی بگیرد ؛ تصمیمی که شاید آینده سیاسی او را دگرگون کند.
خطر بزرگتری او را اینچنین مضطرب کرد و یا فرصتی یافت برای انتقام؟
چه اتفاقی افتاده که ضعف جسمانی هاشمی وعدم توانایی اداره کشورتوسط وی هم مانعی برای حضور او نشد؟
هاشمی خود بخوبی میداند که درآستانه ۸۰سالگی توان مدیریت اجرایی کشور را ندارد و وقتی حرف از نجات میزند خوب میداند که با سوء مدیریت و عملکرد ضعیف دولت احمدی نژاد برون رفت از وضع موجود و سرو سامان دادن اوضاع دوچندان سخت تر شده است نکته ای که خود در سخنان پیش از ورود به انتخابات بدان اذعان داشته است.
هر جه که بود آیت الله موی سفید و آبروی ۸۰ ساله خود را کف دست گرفت و باز هم به صحنه آمد؟
آیت الله و کینه ای به نام احمدی نژاد ؟
احمدی نژاد که یکبار در سال ۸۴ مظهر گفتمان انقلاب شده بود و از هر اصولگرایی اصولگرا تر. ۸ سال با گفتمان اصولگرایی بر اریکه ی قدرت نشست و اینک که نزدیک است او و یارانش را از قطار اصولگرایی پیاده کنند ؛ از آن سوی بام افتاده و از هر اصلاح طلبی هم اصلاح طلب تر شده است .
هر چه به انتخابات ۹۲ نزدیک تر میشویم ؛ احمدی نژاد و اسفندیارش نا امید از یاران قدیمی و دوستان روزهای نه چندان دورشان به دنبال تعریف یک پایگاه اجتماعی جدید برای خود بودند و انتخاب پایگاه رای اصلاح طلبان و تحول خواهان بهترین و در دسترس ترین راه ممکن بود .
انزوای جریان اصلاحات و منفعل شدن سران آن مزید بر علت شد و احمدی نژاد از این خلا استفاده کرد و به یکباره در یک سال اخیر به طرح مواضع و رویکردهایی پرداخت که در تناقض با احمدی نژاد دیروز بود. او به رسم عادت همیشگی باز هم خودش را منجی مردم معرفی کرد و هر آنچه که خود در ۸ سال گذشته با سو مدیریت و بی تدبیری بر جامعه تحمیل کرده بود در یک فرافکنی آشکار باز هم به این و آن نسبت داد و بی محابا به دوستان و یاران قدیمی خود تاخت و با طرح مواضعی به مراتب رادیکال تر از اصلاح طلبان سعی کرد تا برادران دیروز خود را با همان شیوه ی ( بگم بگم) از میدان به در کند تا به جامعه و عامه ی مردم این پیام را منتقل کند که این احمدی نژاد است که میخواهد خدمت کند اما باز هم دستهای پشت پرده مانع از فعالیت دولت او میشوند؛ احمدی نژادی که دیگر از جنگ با اسرائیل حرفی نمیزد ؛ دیگر به مانند گذشته به هولوکاست اعتقاد نداشت ؛ از برقراری رابطه با آمریکا سخن میگفت و حاضر شد حتی خودش به تنهایی این کار را انجام دهد دیگر بر خلاف روسای جمهور قبلی اختیارات قانونی او را ارضاء نمیکرد و برای خود اختیارات فراقانونی قائل بود. او که پس از قهر 11 روزه ی خود و ترد شدن از سوی یاران قدیمی بارها سعی داشت تا به هاشمی و اصلاح طلبان نزدیک شود هر بار با عدم اقبال و تمایل طرف مقابل مواجه شد.
آیت الله به صحنه که نگاه میکرد وقتی دید که در این دوره برخلاف دوره های قبل پایگاه رای وی و حامیان دولت مشترک است وهیچکدام از کاندیدای بالقوه موجود در جریان اصلاحات یارای رقابت با احمدی نژاد را ندارند با همه ی خستگی هایی که داشت پا به عرصه گذاشت تا بتواند اینبار انتقام شکست تلخ ۸۴ ؛ تخریب های مناظرات ۸۸ و روزهای سخت پس از آن را از احمدی نژاد و یارانش بگیرد.
آیت الله و مشکلات پیش رو..
آیت الله که سابقه ی دو دولت او در رفع مشکلات اقتصادی مردم در اذهان چندان روشن نیست و تورم ۴۹٫۵ درصدی سال 74 و ۲۳٫۵ درصدی سال ۷۵ و بیکاری ۱۲ درصدی در سال پایانی دولت او که نتیجه آن له شدن اقشار ضعیف و کم در آمد جامعه در زیر چرخ دهنده های سیاست های اقتصادی او شده بود ؛ خوب میداند که همه اینها در کنار جو اشرافی گری که پیرامون او خانواده اش وجو دارد شاید باز هم بمانند انتخابات سال ۸۴ موجب ریزش رای او در اقشار آسیب پذیر جامعه شود .
او خوب میداند که اگر باز هم بخواهد فقط به رای طبقه متوسط جامعه تکیه کند و اقشار فرودست را در برنامه های انتخاباتی خود نادیده بگیرد شاید نتوان آینده ای روشن تر از سال ۸۴ برای وی متصور شد و احتمالا به همین دلیل است که اینبار با شعار رفع مشکلات اقتصادی و معیشتی مردم پا به عرصه انتخابات ریاست جمهوری یازدهم گذاشته است اما وجود اخباری موثق از پتانسل بالای رای منفی هاشمی درشهرستانها و روستاها این موضوع را تقویت می کندکه هنوز هم مردم هاشمی را نمادی از اشرافی گری و پایمال شدن حقوق خود میدانند.
البته این ظرفیت اگر برای هاشمی موجود است میتواند برای کسانی دیگر هم ولو اندک وجود داشته باشد. اما مناظرات سال 84 و 88 و تصویری که از هاشمی در ذهن مردم ساخته شد شاید سالها زمان بخواهد تا بتوان این تصویر ار در ذهن مردم ترمیم کرد و مطمئنا در صورت دو قطبی شدن انتخابات در مرحله اول و یا کشیده شدن انتخابات به مرحله دوم احتمال شکست قطعی آیت الله دور از ذهن نیست.
به هر روی با ورود آیت الله به عرصه انتخابات و گذشت زمان به خوبی میتوان این پیغام را از جامعه دریافت کرد که احمدی نژاد و یارانش به حاشیه رانده شدند و دیگر کمتر جایی صحبت از مشایی و احمدی نژاد به گوش می رسد و این دقیقا همان هدفی است که آیت الله به دنبال آن بود.
آیت الله که خود را لبه تیغ قرار داده و در آخرین قمار سیاسی زندگی خود بازی پیچیده ای را دنبال میکند به ائتلاف نا موزون برخی اصولگرایان سنتی (موتلفه) ، کارگزارانی ها و اصلاح طلبان تندرو چشم دوخته و این دقیقا همان ترکیبیست که آیت الله برای پیروزی به آنها دلخوش کرده ؛ ترکیبی که خیلی شبیه به همان کمپینیست که در دور دوم انتخابات سال 84 از وی حمایت میکردند و جالب تر از همه رویای اصلاح طلبانیست که نه نسبت هاشمی را با خود میدانند و نه نسبت خود را با هاشمی و امروز با بی اعتنایی به آنچه که قرار است برای آیت الله اتفاق بی افتد صرفا برای جذب یک پایگاه رای مردمی به نام آیت الله و به کام خود به دنبال ادامه ی حیات نباتی شان در عرصه سیاست ایران هستند.
تئوریسین ها و لیدر های اصلاحخ طلب که به سادگی از هر آنچه که بدان اعتقاد داشتند گذشتند و آرزوی تبدیل شدن عالیجناب سرخ پوش و عالیجناب خاکستری به عالیجناب سبز پوش را در ذهن خود می پرورانند و غافل از این هستند که آیت الله بازی پیچیده ی خود را دارد و در زمین هیچکس بازی نمیکند
گنجی که همواره مورد حمایت حزب مشارکت بود، در خصوص مدیریت آقای هاشمی مینویسد:«در دیداری که اخیراً در قم با برخی از مراجع داشتیم، یکی از آن بزرگان میفرمود: وقتی هاشمی یکی از آقایان را برای عضویت در کابینهاش در تهران دعوت کردند، گفتم با طناب هاشمی به درون چاه نرو که عاقبت خوشی به دنبال ندارد. اتفاقاً پیش بینی ایشان درست از آب درآمد و پس از آن که فشارهای جناح راست افزایش پیدا کرد، هاشمی پشت آن وزیر را خالی کرد و او کابینه را ترک کرد». (سایت شریف نیوز، 16 بهمن 83)
گنجی که بلندگوی جبهه اصلاح طلبان برای معرفی هاشمی به مردم بود، در کتاب «عالیجناب سرخپوش» که با حمایتهای بی دریغ وزیر ارشاد وقت دولتِ توسعه سیاسی (عطاء الله مهاجرانی) روانه بازار و کتابخانههای سراسر کشور شده، هتاکی را به آنجا رساند که هاشمی را به عنوان چهرهای که ده ها قتل در دوران مدیریتش اتفاق افتاد، معرفی کرد. او در این خصوص مینویسد: «هاشمی که انتقادات برخی از مطبوعات را بر نمیتافت، چگونه اقدامات مهمترین وزارتخانه خود را نادیده میگرفت… ولی همین امر کار دستش داد و منجر به دهها قتل شد». (اکبر گنجی، عالیجناب سرخپوش و عالیجناب خاکستری: ص 55) گنجی در این باره مینویسد: «خشونت ورزان و جنایت کاران عرصه سیاست در دوره هاشمی، بدون دغدغه خاطر و ترس از مکافات دست به جنایات میزدند». (تاریکخانه اشباح، ص 17)
نجی که در نشست مقدماتی کنگره جبهه دوم خرداد به دلیل همین نوشتههایش از او به عنوان «روزنامه نگار متعهد»، «شکننده تابوها» یاد میشد، در یادداشتهای خود از آقای هاشمی چهرهای دیکتاتورمآب و متقلب میساخت و در این باره نوشت:«مردان بزرگ در پی آن نیستند تا با هر روشی به قدرت دست یابند. آنان اگر بزرگ و دموکرات باشند، به آرای مردم احترام میگذارند. تنها دیکتاتورها در پی آنند تا به روشهای غیرقانونی و تقلب قدرت را در دست نگاه دارند. شاید حاج آقا با دوپینگ تقلب جناح راست بالا بیاید، اما چه سود از بالا آمدنی که با پایمال کردن حق شهروندان به دست آید. مگر نمیشنود همه شهروندان میگویند ما به حاج آقا رأی ندادهایم اما میخواهند به هر نحو ممکن او را به مجلس بفرستند». (اکبر گنجی، عالیجناب سرخپوش و عالیجناب خاکستری: ص 219 و 220) جریان اصلاح طلب در حالی امروز ، هاشمی رفسنجانی را تنها عامل وحدت خود می داند که در سال های گذشته وی را نه تنها متقلب، جنایتکار، منبع تمام مفاسد و… میدانست که علاوه بر تمام این موارد، از آنجا که حضور هاشمی در انتخابات مجلس ششم را مخل به اتحادشان با کارگزاران سازندگی و بالطبع باعث کاهش آرایشان میدید، وی را عامل از هم پاشیدگی اتحاد جبهه اصلاحات نیز برمیشمردند. به طور مثال، علی شکوری راد، عضو برجسته شورای مرکزی حزب مشارکت در این خصوص میگوید: «به نظر ما هاشمی عامل اختلاف بین مجموعه نیروهای دوم خرداد بود و آنچه امروز به عنوان جدا شدن نسبی کارگزاران از مجموعه نیروهای جبهه دوم خرداد مطرح است، حاصل حضور آقای هاشمی رفسنجانی است». (روزنامه انتخاب، 8 بهمن 78)
آقای علی اکبر محتشمی از شخصیتهای اصلاح طلب و عضو شورای مرکزی مجمع روحانیون درباره خصوصیات آقای هاشمی چنین اظهار میدارد: «از نظر ما هاشمی رفسنجانی با ناطق نوری تفاوتی ندارد؛ زیرا اتخاذ مواضع غیرشفاف در قبال اصلاحات فرقی با مخالفت ندارد».
آقای محمد باقر ذاکری، عضو شورای مرکزی مجمع روحانیون مبارز همزمان با ایام تبلیغات انتخابات مجلس ششم به طور تلویحی انتقادات به آقای هاشمی را وارد دانسته و اظهار میدارد: «آقای هاشمی رفسنجانی در برابر انتقادات مطرح شده در خصوص عملکرد هشت ساله ایشان، چندان با سعه صدر برخورد نکرد و تمامی این عوامل در مجموع باعث شد که مردم نسبت به ایشان چندان خوشبین نباشند».
ر بیانیههای دفتر تحکیم وحدت نیز در آن دوران، اوج حملات به آقای هاشمی را میتوان ملاحظه کرد که البته این حملات از سوی برخی احزاب و مطبوعات اصلاحطلب مورد تشویق قرار میگرفت و از جانب برخی دیگر، سیاست سکوت پیش گرفته شد. در یکی از بیانیههای این دفتر، آقای هاشمی چنین معرفی میشود: «سعی بلیغ شما در مرتدسازی سیاسی، همه را متعجب ساخته است. موج اتهامات زیر سؤال بردن امام، خدمت به انگستان و آمریکا، تغافل و فریب مردم و معاند بودن منتقدان، چنان شباهت با مواضع خشونت طلبان و افراطیون جناح راست دارد که برخی از مواضع منطقی شما در سالها پیش در مقابله با جریان بحران طلب را نیز با تردید روبرو کرده است. آیا سخنان شما نوعی دمیدن در تنور خشونت و تشدید فضای بحران در آستانه انتخابات نیست؟». (هفته نامه آبان، 16 بهمن 78)
سازمان مجاهدین انقلاب همچون دیگر گروههای اصلاح طلب در آن دوره به تخریب چهره آقای هاشمی می پرداخت و صد البته حاضر نبود از ارتباط مسئولین این سازمان در گذشته با آقای هاشمی و مسئولیتهایشان در دولت سازندگی او سخنی به میان آورد. به عنوان نمونه محسن آرمین، سخنگوی این سازمان منحله در خصوص به میدان آمدن آقای هاشمی در انتخابات مجلس ششم از او به عنوان کسی که حذف کننده جناح اصلاح طلب از عرصه حکومت بوده نام میبرد و چنین اظهار میکند: «در مورد ورود آقای هاشمی به صحنه انتخابات، از شاخصههای آقای هاشمی این است که خیلی خوب میتواند سوار موج شود و طبعاً از موج دوم خرداد هم استفاده میکند. آقای هاشمی در ده سال گذشته در امتحانات متعددی وارد شده است و به نظرم میتوانسته نمره قابل قبول بگیرد. او از شاگردانی است که در تمام امتحانات بهخصوص دوره چهارم مجلس مردود شده است. در مجلس چهارم حمله به جناح اصلاح طلب و قلع و قمع نیروهای این جناح که توسط هاشمی رفسنجانی صورت گرفته است، بزرگترین اشتباه سیاسی هاشمی رفسنجانی در دوره چهارم بود؛ چرا که با حذف نیروهای اصلاح طلب و خط امام، یک مجلس تقریباً یک دست راست، توسط آقای هاشمی به وجود آمد که بلافاصله در مقابل خودِ هاشمی ایستاد و افکار و برنامههایش را به او دیکته کرد. اگر ایشان بخواهد مثل گذشته عمل کند و به جناح راست تکیه زند، در اقیانوسی که خودش کشتی نجات جناح راست است، غرق خواهد شد و هم خودش و هم کشتی را از بین میبرد». (روزنامه آفتاب امروز، 18 بهمن 78)
هفته نامه عصر ما، ارگان نشریهای سازمان مجاهدین نیز در آن ایام سهم بسزایی در تخریب چهره آقای هاشمی داشت. تا آنجا که از وی به عنوان مدیری که نمیتواند از برخی قتلها بیخبر باشد یاد میکند. در یکی از شمارههای عصر ما در این باره آمده است: «رفتارهای غیرقانونی وزارت اطلاعات فساد و نابسامانی در وزارت اطلاعات به ایجاد قتلها محدود نمیشود. فعالیتهای اقتصادی غیرقانونی این وزارت در سطح کلان که لطمات جدی به اقتصاد کشور وارد کرده است، یکی دیگر از اَعلام و نشانههای مناسبات و رفتارهای غیرقانونی در وزارت اطلاعات بوده است که حداقل با توجه به حساسیت آقای هاشمی به سازندگی و مسائل اقتصادی، علی القاعده میبایست با واکنش جدی ایشان مواجه میشد که نشد.
مسلماً بی اطلاعی آقای هاشمی از این مناسبات غیرقانونی و فساد انگیز، از مسئولیت ایشان نخواهد کاست. چگونه است که وقتی بحث از توسعه سیاسی میشود، آقای هاشمی آن را نتیجه عملکرد دوران ریاست جمهوری خود میداند و قایل به هیچ گسستی نمیشوند. اما زمانی که بحث از قتلها به میان میآید، ایشان پرانتزی را در دو طرف ریاست خود ترسیم میکنند و قائل به انقطاع کامل این مقطع از دوران ما قبل و مابعد شده و میفرمایند: افراد دستگیر شده پیش از دوران ایشان گزینش شده و قتلها پس از دوره ایشان اتفاق افتاده است». (هفته نامه عصر ما، شمار ه 44)
اگر بخواهیم در این نوشتار صرفاً از هریک از شخصیتهای به اصطلاح اصلاح طلب فقط یک جمله که در تخریب چهره آقای هاشمی در دوران اوج طلبی اصلاحات عنوان کرده، ذکر کنیم مثنوی هفتاد من میشود.
ورود هاشمی به انتخابات، لطمه به قواعد دموکراتیک مسابقه است: عبدالکریم سروش: «کسی که (هاشمی رفسنجانی) قدرت خود را از طریق غیر دموکراتیک به دست آورده، ورود او به مسابقه (انتخابات دوره ششم مجلس) تشویش ایجاد میکند. لذا بهتر است چنین کسی از حق خود استفاده نکند و به دموکراتیک بودن مسابقه لطمه نزند».
روزنامه صبح امروز: متعلق به سعید حجاریان در سرمقاله خود در تخریب چهره آقای هاشمی چنین مینویسد: «ایشان اظهار می دارد متهمان قتلها، پیش از دولت ایشان به وزارت اطلاعات آمده و قتلها بعد از دولت ایشان رخ داده است. اما واقعیتها و اطلاعات منعکس شده در جامعه از وضعیت دیگری حکایت می کند. تاکنون بسیار اعلام شده است که به جز قتلهای پاییز سال 77، حدود 80 قتل دیگر طی دوران ریاست جمهوری آقای هاشمی روی داده است. به عبارت دیگر، به طور متوسط هر 40 روز، یک قتل مشکوک روی داده است که اسامی برخی از این افراد کم و بیش به گوش ایشان نیز رسیده است. در مورد این نکته، ایشان سربسته و مبهم سخن گفت. در مورد پیگیری این قتلها ـ که آقای هاشمی نیز به وقوع آن اشاره کرد ـ در دوره ریاست جمهوری ایشان چه اقدام مشخصی صورت گرفته است؟ نتیجه آن اقدامات چه بود؟ چرا با عاملان آن قتلها هیچ برخوردی نشد و آنان همچنان با خیال راحت و بدون نگرانی از مجازات به اقدامات خود ادامه دادند؟» (روزنامه صبح امروز، 2 دی 78)
قاسم شعله سعدی: «هاشمی رفسنجانی نشان داده است که حاضر نیست زمان گرفتاری کسانی که به او خدمت کرده اند، قدمی بردارد. نمونه آن را میتوان از کرباسچی، عبدالله نوری و حتی فائزه هاشمی نام برد. هاشمی رفسنجانی حتی از دختر خود دفاع نکرد. ایشان یا نمیخواهد یا نمیتواند. اگر نمیخواهد که فرد قابل اعتمادی نیست و اگر هم بخواهد و نتواند کمک کند که در این صورت، بسیار ناتوان است».
محمد قوچانی از نویسندگان مشهور نشریات زنجیرهای اصلاح طلب:«تئوریسینهای چپ ـ که معمولاً به لایههای جوانتر و نوگرای آن تعلق دارند ـ طی یک ساله اخیر، بسیار تلاش کردهاند که به لایههای ارتودکس خود بقبولانند که عمر سیاسی هاشمی رفسنجانی به پایان رسیده است. آنها میگفتند هاشمی این استاد برجسته چانهزنی در سطوح فوقانی قدرت، دیگر نمیتواند از هنر دیپلماسی پنهان خود استفاده کند. چون نه تنها محافظه کاران در عمق قدرت نفوذ کرده و رایزنیهای او را برنمیتابند، بلکه در گذر جامعه ایران از ساختهای خویشاوندی در قدرت (الیگارشی) و جایگزین سنتهای مردم سالارانه (دموکراتیک) تاریخ مصرف شیوههای ریش سفیدانه به پایان رسیده است»
تقی رحمانی از چهرههای ملی ـ مذهبی: «آقای هاشمی از اساس توسعه سیاسی را قبول ندارد. نمیتواند مرد دیپلماسی شفاف شود. دیپلماسی پنهان را کسانی میتوانند کنار بزنند که به دیپلماسی شفاف اعتماد داشته باشند».
برادر ارجمند و عزیز واقا تحلیله زیبایی بود
به نظر من نقد شما بر اصلاحات کاملا درست و منطقی بود
همین که هاشمی توانست در بین اکثر گروه ها یک تعامل و یک نقطه مشترک ایجاد کند و یک نوع تحاد جدید درست کند، خودش خیلی هست
این روزهای کشورم به فردی مثل هاشمی نیاز دارد تا تعادل، اتحاد و آرامش را دوباره به کشور بازگرداند.
بچه جون همه از این بازی ها میکنن!نه فقط آیت ا…
بزرگ تر میشی میبینی
حساس نشو حساس نشو