آن عارف کبیر،آن دانشمند شهیر، آن دوستدار دف و تنبک و سمفونی، آن سیاست پیشه ی مازنی، آن صاحب ید سحر و افسون، آن ناظر حرکات موزون، آن مدیر عالیه وزارت داخله، آن بیخیال پول و پله، آن چهره مورد اعتنا در برون، آن عامل استحاله از درون، آن مدیر شبکه پیام و تهران، آن مدافع حقوق همسران، آن معمار فرهنگی بلدیّه، آن ناظر جام جم، آن رییس بر دبیر خانه ی نم، آن یار غار محمود، آن محرم اسرارِ غیب و شهود، آن نور از پا تا به سر، آن مولودِ آمده از رامسر، آن قبله ی آمال علاقه مندان، آن حامی مالی هنرمندان،آن که محرومان را ناجی، آن رابط هموطنان مقیم کشورهای خارجی، آن دانشمند اهل فکر، آن قدّیس اهل ذکر، آن مهندس الکترونیک از اصفهان، آن دُردانه ی محمودجان در دو جهان، آن پرچم دار انحراف و کج روی، آن فعال مذهبی در عصر پهلوی، آن که استانداران را برادر، آن مازنی دلاور! آن نامزد رییس البلادی، آن مبتکر کارناوال شادی، آن شاکر و ذاکر در لیل و نهار، آن منادی زنده باد بهار، آن قهرمان بیشه ی سخن، آن محیی سنتهای کهن، آن تندیس اخلاق و عرفان! آن خالق مکتب ایران، آن مفسر کبیر! آن متفکر شهیر! آن صاحب اعتماد به نفس عظیم، آن خالص کننده ی نفوس اثیم! آن ناطق نظریات جسیم، آن که خصم محمود را خصیم، آن سوژه مجالس حاجی و سعید، آن مستغرق در معارف نوپدید،آن مصداق استعدادهای نشت نشایی، شیخنا و مولانا اسپندیار رحیم مشائی ، قلّت افاضاته.

 

گویند شیخنا در کرامات بی بدیل بودی و در معجزات ، بی نظیر. نقل است شیخنا شبی از شب ها، در خواب بودی؛ خوابی عمیق. به ناگاه صیحه ای زدی و زجای برخاستی و گریبان چاک کردی و ناله ها کردی. اهل منزل، وی را آب قندی نوشاندی و کلام وی را نیوشیدن آغاز کردندی. پس چون آرامش بر وی چیره گشت، لب به اورادی گشودی و فرموی:” علیکم بالهنرمندان” بر شما باد رسیدگی به اهل هنر.و از همانجا بود که با اهل نسوان از هنرمندان تماس گرفتی و آنان را اکرام ها نمودی و درم ها عطا کردی و این نسوان به برکت عطایای شیخ، گالری ها بنا کردندی و منشاء خیرات کثیر در وادی فرهنگ! زان پس امر نمود تا بر سر درِ حجره اش کتیبه ای چنین نوشتندی: « هر هنرمندی سر بر این سرای آورد، وامش دهید وزو هیچ نپرسید!!!»

 

شیخنا را کرامات در مرتبتی بود که رییس البلاد وقت، میرزا محمود خان آرادانی؛ که از همه زعمای شهر پرونده ها داشت در آستین؛ سخت بر وی شیفته گشته و وی را از جایگاه و مرتبتی کبریایی برخوردار ساختی.

 

روزی رییس البلاد سر در جیب مراقبت فرو برده ، احبّاء گفتند: والا حضرتا! آیا کسالتی بر شما مستولی گشته که چنین پریشان خاطر گشته اید؟ میرزا محمود، لختی تامّل نموده ،گفت: روزی را می بینم که این خیل عظیم، سرگردان و حیران شوند. سپس درنگی نموده فرمود: بایسته است که خیرالناس را بر این خلق بنمایم.پس یاران گفتند: زنهار از این امر خطیر! که عوام الناس جان به جانان خواهند داد؛ ازیرا که ظرفیت درک شیخ در مردمان نباشد. چونانکه در جمعی از وزرای کابینه نبودی و آواره کوه و بیابان گشتندی.لکن رییس البلاد سخت در فرموده اش ثابت قدم بود و استوار.

 

روزی از روزها بر درِ سرای شیخ درآمدی و وی را فرمودی: ای شیخ! زوال ریاست ما نزدیک است و آفتاب کیاست ما رو به افول.هیچ کس را سزاوارتر از شما در این راه نمی بینم؛ که شما را در این راه پیلی بینم و خود را ذره ای.شیخنا ابروان در هم تنیده، فرمود: باشد که رستگار شوی!

مشایی

روزی بر شیخنا وارد شدند و وی را گفتند: یا شیخ! چرا یاوه گویان این مقدار تو را می سوزانند و هر آنچه رشته ای را به آتش کین می کشند؟ شیخنا فرمود: زیرا که ما اسپندیاریم و از دیرباز اسپند را سوزاندی از برای دفع چشم زخم از حیات مردمان.باشد که همین قلیل از خیر برای مردمان باشیم.

 

گویند در چنین ایامی شیخنا جماعتی را در خواب دید که دست افشان و پایکوبان، آمدندی و با شور، غزلها خواندی که : مظلوم تر از بهشتی! خدوم تر از رجایی! پیش بسوی خیبر! لبیک یا مشائی! و دائما گفتندی: ای لایق ریاست! نامزدیت مبارک! پس شیخ از سحرگاهان شال و کلاه نمودی و تا شامگاه در بلاد کبیره ی طهران واله و سرگردان بودی، تا حسب اتفاق! توامان با شیخ الشیوخ میرزا اکبر خان رفسنجانی در وزارت داخله در آمدی و اعلام نامزدی کردی. مریدانِ وی چون میرزا اکبر خان را بدیدند، نیشخندی زده، گفتند: تو را یارای هماوردی با اسپندیار نخواهد بود! میرزا نیک در آنان نگریسته و برفت.گویند از آن روز شیخ دائماً در ذکرِ «یا رییس البلاد» بودی و دیگر کسی شیخ را ندید و خود از ظهورش در آینده خبر داده بود و یارانِ خاص را زنهار!

 

 

 

 

 

میرزا مهدی علوی آملی- هراز نیوز

 

24 thoughts on “رسالات المشائیّه فی کرامات الشفاهیّه”
  1. طنز مزخرفی بود و تقلیدی مضحکانه ای داشت از تذکره سایت فردا نیوز.

  2. حکایت کنند سرزمینی را بس عجیب که هر کس افتادی دیگران براو بر افتادند و کس را جرأت نبود که بر سواران خرده گیرند و جملگی افتادگان را بزدندی و خود را منتقد نام کردندی.. جمعی را غایت از آن کینه بودی و جمعی را آنچه بدان پاچه خوران گفتندی..
    و تو که بولقلم باشی بنگر ز کدامین دسته ای…!!!

  3. خدمت آمیرز غفار عزیز.
    از اینکه این حقیر را مستحق چنین حکایتی دانستید دست مریضاد! لکن اگر عمری باشد پس از انتخابات رییس البلادی، برای سایرین نیز خواهیم نوشت حتی برای شما عزیز بزرگوار که اوراق این سایت مزین به اشعار شماست و کس را بی بهره نگذاشته اید..(البته این بیشتر جهت رعایت حال مدیر سایت است.)ضمن اینکه در اوراق سیاست تا توانی لگام ستور را نیک باید گرفت تا نیوفتی و چون اوفتادی لایق چون من گردی و آن لگام لگام نفس است عزیز.
    متن شما ما را هم بر سر ذوق آورد.
    از بذل توجه شما سپاسگزارم.

  4. ضمن اینکه این بنده خدا از روزی که سوار بر مرکب قدرت شده هزاران چون ما بر ایشان تاخته اند و این انتقاد ما جدید نیست که هیچ،خیلی هم کهنه و به اصطلاح امروزی ها دِموده هم شده.
    لکن به شیرینی حکایتتان می ارزید.

  5. دست مریضاد را بایسه آن است چنین نگاشت: دست مریزاد

  6. دست مریضاد را بایسته آن است چنین نگاشت : دست مریزاد

  7. بولقلم عزیز.

    حرف شما متین و منطقی است و بنده پاسخ شما را می پذیرم.

  8. پاسخ‏ ‏به‏ ‏علی‏ ‏بمون‏ ‏نمونـ_نویسنده گفت:

    سلام‏ ‏بر‏ ‏شما.از‏ ‏تعبیر‏ ‏شما‏ ‏متشکرم.در‏ ‏لغت‏ ‏هر‏ ‏چیز‏ ‏اراسته‏ ‏شده‏ ‏را‏ ‏مزخرف‏ ‏گویند‏ ‏و‏ ‏اینکه‏ ‏ان‏ ‏را‏ ‏تقلید‏ ‏دانستید‏ ‏از‏ ‏این‏ ‏جهت‏ ‏است‏ ‏که‏ ‏روح‏ ‏حاکم‏ ‏بر‏ ‏همه‏ ‏ی‏ ‏تذکره‏ ‏ها‏ ‏یکی‏ ‏است‏ ‏و‏ ‏ان‏ ‏نثر‏ ‏مسجع‏ ‏و‏ ‏همچنین‏ ‏بیان‏ ‏طنز‏ ‏است.‏ ‏اگر‏ ‏اینطور‏ ‏قضاوت‏ ‏کنیم‏ ‏غزلیات‏ ‏حافظ‏ ‏هم‏ ‏تقلیدی‏ ‏از‏ ‏غزلیات‏ ‏انوری‏ ‏و‏ ‏رودکی‏ ‏‏و‏ ‏مثنوی‏ ‏مولوی‏ ‏هم‏ ‏تقلیدی‏ ‏‏ از‏ ‏ابوشکور‏ ‏بلخی‏ ‏است؟‏ ‏و‏ ‏هر‏ ‏که‏ ‏می‏ ‏اید‏ ‏باید‏ ‏سبکی‏ ‏با‏ ‏خود‏ ‏بیاورد.از‏ ‏مضحکانه‏ ‏بودنش‏ ‏هم‏ ‏بگوییم‏ ‏که‏ ‏هدف‏ ‏ما‏ ‏هم‏ ‏همین‏ ‏بوده.ادخال‏ ‏سرور‏ ‏در‏ ‏قلب‏ ‏عزیزانی‏ ‏چون‏ ‏شما.پیروز‏ ‏باشید.‏ ‏

  9. پاسخ‏ ‏به‏ ‏سرکار‏ ‏خانم‏ ‏هدی‏ ‏ـ‏ ‏نویسنده گفت:

    و‏ ‏این‏ ‏هم‏ ‏سری‏ ‏است‏ ‏بین‏ ‏ما‏ ‏و‏ ‏آمیرز‏ ‏غفار.
    از‏ ‏حضورتون‏ ‏سپاسگزارم.

  10. گویند فیلسوفی کاشفی بعمل آور که قبل از خلقت زمین مشائی بود و نعوذ باا… مشائی واسط فیض خدا بر زمین بود.
    و کائنات و هستی به یمن حضور او در چرخشند 0و همین تکه نانی که بر سفره می بریم از الطاف یار محمود ، اسفندیار نیک سرشت است-
    خدایا تو را بر این لطف مزید تشکر داریم و وجودش را برسر مسلمین و حتی کفار ارزانی دار که از افاضاتش بهره هایی می برند حفظ فرما.
    رونوشت:
    کائنات هستی
    سیاره ها و ستارها
    کهکشان را شیری
    انور دنیا
    اموات و ارواح

  11. کلام را بهاییست و بهانه ای . آنچه از بهاست در اختیار گوینده . وانچه از بهانه است نیز ! لیکن بهانه های این روزها عجیب دستخوش هجوم چرخ بد گردش بازی های سیاست شده است . شاید این روزها بنا بر این منوالست و هر زمانه ای را ضرورتیست و هر ضرورتی را ایجابی و می باید که قدم در عرصه ی عمل نهاد .
    لیکن نگاه گوینده را بهایی است و بر بهانه گزینی اش نیز هم بهایی بیش که ارادتی در این بین جاریست . . .

  12. آقای نویسنده، منطورم گرته برداری ناشیانه از سایت فردا بود.یعنی یک وجود ِ مستقلی اقدام به تولید محتوا نکرده بلکه با الگو قرار دادن تذکره فردا، نسخه پیچاندی.
    مطلب فردا تسامحا یک گرته برداری حرفه ای ست از تذکره های قدیمی و مطلب شما یک گرته برداری ست ناشیانه است از فردا.یعنی شما با دو واسطه طنازی کردید.گرچه شخصیتا هم باید طناز باشید که من در این مورد چیزی نمیدانم.
    و درضمن:
    استاد سخن سعدی ست نزد همه کس اما
    دارد سخن حافظ طرز سخن خواجو!

  13. بچه مسلمون های مازندرانی. چرا بدون شناخت از آقای مشائی این ها رو می نویسید. تا حالا فکر کردید ما مازندرانی ها چقدر سرباز بی جیره و مواجب دیگران هستیم. شما که خودتان دچار انحراف تشخیصی هستید چطور انحراف شناس شدید. قالیباف عزیزتون خیس کرده حالا شروع به تخریب کردید.

  14. سلاااااااااااااام بر هاشمیییییییییییییسم ، درود بر اومانیسسسسسسسسسسسم

  15. پاسخ‏ ‏به‏ علی‏ ‏بمون‏ ‏نمون ‏ـ‏ ‏نویسنده گفت:

    خدمت‏ ‏شما‏ ‏عرض‏ ‏شود‏ ‏که‏ ‏یادم‏ ‏هست‏ ‏اولین‏ ‏تذکره‏ ‏هایم‏ ‏را‏ ‏حدود‏ ‏هفده‏ ‏سال‏ ‏پیش‏ ‏برای‏ ‏دوستان‏ ‏نوشتم‏ ‏و‏ ‏در‏ ‏این‏ ‏کار‏ ‏انقدرها‏ ‏ناشی‏ ‏نیستم.لکن‏ ‏جمله‏ ‏ای‏ ‏را‏ ‏از‏ ‏جایی‏ ‏دیگر‏ ‏نقل‏ ‏کردم‏ ‏که‏ ‏به‏ ‏رسم‏ ‏امانت‏ ‏در‏ ‏گیومه‏ ‏قرار‏ ‏دادم.ضمن‏ ‏اینکه‏ ‏از‏ ‏عین‏ ‏عبارت‏ ‏استفاده‏ ‏نکردم.در‏ ‏هر‏ ‏صورت‏ ‏نوشتن‏ ‏در‏ ‏یک‏ ‏قالب‏ ‏و‏ ‏برای‏ ‏یک‏ ‏نفر‏ ‏و‏ ‏در‏ ‏یک‏ ‏مقطع‏ ‏زمانی‏ ‏قطعا‏ ‏شباهتهایی‏ ‏هم‏ ‏داره.ضمن‏ ‏اینکه‏ ‏از‏ ‏کجا‏ ‏معلوم‏ ‏نویسنده‏ ‏اون‏ ‏مطلب‏ ‏هم‏ ‏من‏ ‏نباشم؟دنیای‏ ‏عجیب‏ ‏و‏ ‏غریبیه‏ ‏اقا‏!‏
    باز‏ ‏هم‏ ‏متشکر‏ ‏از‏ ‏دقت‏ ‏و‏ ‏وسواستون‏ ‏در‏ ‏اثبات‏ ‏امر.موفق‏ ‏باشید.‏ ‏

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *