در صدر اخبار چند روز گذشته یک خبر از همه بیش تر خود نمایی می نمود و آن آمدن آیةالله هاشمی رفسنجانی به عرصه ی انتخابات با نظر رهبری بود. این خبر عده ای را به حیرت واداشت، حیرتی که ناشی از تفکر حذف هاشمی پس سال 88 بود. سؤال اصلی این افراد این بود: «هاشمی حذف شده در سال 88 چه طور می شود که پا بر عرصه ی انتخابات 92 بگذارد؟». در حالیکه عده ای از آن غافل شدند که هاشمی حذف نشده است!
یک تئوری جالب در عرصه ی سیاست مدرن وجود دارد و این است که :«انقلاب فرزندان خود را می خورد!». آیا به راستی انقلاب فرزندان خود را می خورد؟ انقلاب هایی را تجربه کردیم که پس از پیروزی آن، برخی از فرزندان اصلی و کارگزاران حیاتی آن در طول گذر انقلاب از نظام سیاسی آن جامعه حذف شدند. یک انقلاب را چه می شود که اقدام به حذف رهبران خود نموده و به پالایش درونی خود دست می زند، تا جایی که به استحاله ی به مانندی دچار می گردد؟ اگر مصداقی بحث کنم باید بگویم که چرا با 35 سال از عمر انقلاب اسلامی ایران، نه تنها شاهد حذف برخی از فرزندان آن بودیم، بلکه دیدیم در یک برهه ی زمانی اقدام به حذف اندیشه های بنیان گذار آن هم شد؟ به راستی، انقلاب های دنیایی کنونی آمیخته ای از سیاست گشته است که حتی به بناگذاران اصلی خود هم رحمی نمی کنند و آنان را در زباله دان ها می اندازند؟ چه می شود کسانی که عمری در راستای دفاع از انقلاب جنگیدند و مورد سوءقصد واقع شدند، امروز به افرادی مرده تبدیل می گردند و حتی حضورشان در دموکراسی ترین مراحل خیزش یک جامعه که همان انتخابات باشد، موجب حیرت و تعجب و گاهی موجب عصبانیت «مردم» می شود؟
اما پست مدرنیست های این عرصه معتقدند که هیچ انقلابی فرزندان خود را نمی خورد، چرا که با خوردن فرزندان خود، خود را بی هویت نموده و از بین می برد. درواقع این انقلاب نیست که اقدام به حذف فرزندان خود می کند، بلکه این انقلاب به یک نظام مستقر سیاسی تبدیل گردیده و از حالت انقلابی خود خارج شده است و پس از آن شروع به حذف نمودن فرزندان خود می نماید. بنا بر گفته ی یکی از اندیشمندان حوزه ی جامعه شناسی سیاسی، در یک معادله ی سیاسی، امکان حذف هیچ متغیری وجود ندارد، در غیر این صورت، آن معادله بی معنا می گردد. تنها در حالتی می توان به حذف متغیر های موجود اقدام نمود که آن معادله را حل کرده و به یک نظام معلوم تبدیل نماییم.
ایران پس از جنگ تحمیلی، انقلاب تبدیل به یک نظام مستقل شده بود. لذا فضای انقلابی از معنا افتاد. در واقع، مردم و مسئولا خواستار ایجاد یک سیستم تازه و مدرن بودند و معتقد بودند که با پشت سر گذراندن جنگ، انقلاب ثبات سیاسی و دوام اجتماعی خود را به دست آورده است. لذا با یک رویکرد سرعتی (به عبارت دیگر تهاجمی) اقدام به کنار گذاشتن گفتمان انقلابی و جایگزین کردن گفتمان مدرن شدند. فرایند جانشین سازی مثل هر واکنش شیمیایی دارای یک سری فراورده های اصلی و در ذیل هر کدام، یک سری فراورده های فرعی بود که به طور مختصر در ادامه بیان می کنم:
1- کنار گذاشتن حرکت انقلابی در برخورد با مسائل سیاسی، اجتماعی و اقتصادی: اگر به دولت های 16 سال بعد از جنگ نگاهی بیندازیم متوجه می شویم که آنان تمایل به حرکت آهسته و نفوذ در پیکره ی نرم جامعه را داشتند. در طول این 16 سال، که اوج آن در دولت آقای خاتمی بود، ما دچا-ر یک انفعال سیاسی و دیپلماتیک بودیم و از نظر داخلی، گرایشات به سمت توسعه ی سیاسی و اقتصادی، مانع از انجام هر حرکت انقلابی می شد. تئوریسین های کارگزاران و اصلاح طلبان جز در شرایط استثنایی و اضطراری، مایل به حرکت های شدید در سطح جامعه نبودند. در 8 سال بعد هم، یعنی دولت آقای احمدی نژاد، اگرچه شاهد حرکت های انقلابی در عرصه های دیپلماتیک بودیم، اما در سایر حوزه ها و از جمله فرهنگ و جامعه، حرکت ها تمایل به سمت نرم شدن داشت تا سخت گردیدن. این اتفاق موجب شد که هم کارگزاران دولت سازندگی، هم اصلاح طلبان چپی و هم عدالت محوران اصول گرا بیش تر به جنبه های میکروفیزیک قدرت گرایش نشان دهند تا سطوح رویین و ماکروفیزیک قدرت. در نتیجه دیدیم که در طول این سال های بعد از جنگ، برخلاف آن چه که ما در بازه ی سال های 1342 تا1368 شاهد آن بودیم، انقلاب گرایی و خلق و خوی انقلابی و حرکت مجاهدانه با قدرت تمام سرکوب می شد، مگر در جایی که «خسروان» «صلاح مملکت خویش» دانند.
2- حذف فرزندان فرا انقلاب: شاید بتوان مصداق این امر را در حذف گفتمان امام بیان نمود، فرایندی که در طول هر سه دولت دنبال شد، با این تفاوت که در دولت آقای هاشمی تازه به دوران آمده بود و در حال پایه گذاری و اندوختن قدرت بود، در دولت سید محمد خاتمی عملاً بیان گردید، ولی با واکنش های برگشتی شدیدی از سوی بازماندگان انقلاب مواجه شد و در دولت دکتر احمدی نژاد به طور پنهانی در لایه های پنهان قدرت دنبال گردید. استراتژی گفتمان حذف امام از ابتدا به عنوان یک ایدئولوژی از سوی عده ای روشنفکر مطرح شد و این ایدئولوژی در ادامه ی راه خود تبدیل به یک خرده گفتمان گردید که در گفتمان اصلاح طلبی جای گرفت و توانست هم چون لنین، بر امواج حرکت مردمی که در دوم خرداد سال 1376 به وجود آمده بود، سوار شود و زمام قدرت را به دست خود گرفته و آن را به مقصدی که خود می خواست (نه آنچه که خواست مردم بود) برساند. اما این استراتژی برای کشورهایی مناسب بود که در آن احزاب تصمیم گیرنده ی اصلی بودند. بنابراین در ایران، از آن جا که حزب نمی تواند خود را باز تولید کند (به نحوی باید گفت خوشبختانه و از سویی متأسفانه)، لذا این استراتژی نتوانست در مقام اجرا توفیقی حاصل کند و مجبور شد برای ادامه ی راه، از مسیرهای زیر زمینی استفاده نماید. چون مردم در 13 تیرماه 1384 آن امواج را مهار کردند. اما این اتفاق در مدت 16 سال که در ظاهر نمایان بود توانست یک سری از اشخاص و فرزندان انقلاب را نابود نماید. از آن جمله می توان به افرادی مثل آیةالله هاشمی رفسنجانی، سید محمد خاتمی و شیخ مهدی کروبی اشاره کرد. افرادی که توسط جریان حذف سازی گفتمان امام راحل حذف گردیدند. اما این آخر بازی این فرایند با فرزندان انقلاب نبود.
3- ولادت فرزندان فروانقلابی: منظور از فرزندان فروانقلاب برخی از همان نیروهایی هستند که توسط گفتمان حذف انقلاب، از صحنه ی سیاست حذف شدند، اما استراتژی جدید اقتتضا می کرد که برخی از این اشخاص دوباره متولد شوند و بازی گفتمان حذف سازی را در عرصه ی ماکروپلیتیک ادامه دهند. ثمره ی این جریان متولد شدن هاشمی ها و خاتمی ها و جدید (نخست وزیر امام راحل) شد. افرادی که شاید برای هم رنگ شدن و شاید هم برای ادامه ی حیات نباتی خود مجبور شدند مثل گل های آفتاب گردان به سمت خورشید متمایل شوند. البته این خورشید بسیار سردتر از یخ های قطبین بود. آنان که تا دیروز شاخصه ی شخصیتی خود را گفتمان انقلابی و حرکت جهادی می دانستند، امروز تبدیل به محافظه کارهای سیاست مدار شدند. کسانی که تا دیروز خواستار اعزام نیرو به فلسطین برای جهاد بود، امروز از کمک های نظام به حزب الله و حماس انتقاد می کرد. کسانی که در زمان جنگ با سیاست های خصوصی سازی مخالفت می نمودند، امروز از لیبرال اقتصادی بحث می کنند. افرادی که در دیروز زنان را به اجبار به پوشیدن چادر و مانتوی مشکی به ادارات راه می دادند، امروز خواستار لیبرال فرهنگی هستند. اما این فرزندان تازه متولد شده هم نتوانستند ثابت بمانند. این بار هم توسط همان گفتمان حذف امام، ولی به بیان دیگر از صحنه طرد شد که سال 88 و انتخابات مجلس نهم اوج این فرایند فریبنده بود.
4- ولادت فرزندان پسا انقلاب: اما گفتمان حذف امام دارای موفقیت هایی بود و توانست در طول این بازی های حذف و اضافه، نیروهایی را به دنیا آورد که تعبیرشان از انقلاب همان تعبیر سال 1357 یا گفتمان امام باشد، اما در مقابل آن. به عبارت دیگر، در طول این 24 سال از پایان یافتن جنگ و ولادت گفتمان حذف سازی، این گفتمان اگرچه گفتمان امام (بهتر است بگوییم گفتمان انقلابی) را حذف کرد، اما از آن غافل نشد و همواره به دنبال ایجاد یک انقلاب بود. انقلابی به وسعت انقلاب خمینی. آنان از حربه ی همیشگی خود که عبارت بود از دین در مقابل دین و مذهب در مقابل مذهب، این بار امام را در مقابل امام قرار دادند و خواستار تفکیک بین بیت امام و رهبر کنونی نظام شدند. اما هنوز هم گفتمان انقلاب، دارای بازماندگانی بود که بتواند با آن در مقابل تحریف ها بایستد. لذا دولت احمدی نژاد فرصت خوبی برای این افراد شد تا بیایند و تقریر دیگری از گفتمان انقلاب ارائه نمایند و در همین راستا هم فرزندانی را به بار آورد. فرزندان انقلاب پست مدرن یا فرزندان پسا انقلاب! فرزندانی که در گفتمان انقلاب نقشی نداشتند، اما بیش تر از همه سهم می خواستند. فرزندانی که عمدتاً در دولت احمدی نژاد نفوذ کردند و اقدام به دادن غسل تعمید به گفتمان انقلابی اصیل نمودند.
با این حساب، جریان حذف سازی گفتمان امام و انقلاب نه تنها از ادامه ی راه ناامید نشده است، بلکه در انتخابات ریاست جمهوری یازدهم نیز قصد دارد پیروز میدان شود (همان طور که در 6 انتخابات گذشته هم پیروز شد). تنها مشکل این جریان در این میانه ی راه، یافتن فرزندی جدید برای ادامه دادن اهدافش هست، همان طور که روزی هاشمی متولد شده، خاتمیِ جدیدِ پا به عرصه ی توسعه ی سیاسی نهاده، و احمدی نژاد پسا انقلابی را به استخدام خود در آورد. لذا جای تعجبی نخواهد داشت که امثال هاشمی و خاتمی در این گوی رقابت وارد شوند. چون این گفتمان قادر است یک شخصیت دیگری از این مهره های حذف شده ایجاد کند.
شاید این انتظار هم برود که انقلاب دیگری در راه باشد، انقلابی که در طول دوران 8 ساله ی دولت احمدی نژاد، گفتمان های آن به اسم امام و انقلاب طراحی شد. حال این سؤال پیش می آید که آیا ایران در سال 1392 وارد یک پیچ تاریخی مثل سال 1357 شده است یا نه؟ آیا باید منتظر یک خمینی دیگری، ولی با یک گفتمان متفاوت تر از گفتمان خمینی 1342 بود یا نه؟ آیا انقلابی شبیه به انقلاب سال 1357 در راه است؟ آیا هاشمی و خاتمی با گفتمان نخستین خود که همان گفتمان انقلابی سال 1357 هست، در انتخابات سال جاری حضور خواهند یافت؟ آیا ممکن است ساختارهای اساسی ایران به طور کلی و یک باره دچار دگرگونی شود؟
اما بنا بر گفته ی اکثر سیاست مداران کاخ سفید، ایران دارای یک قدرت برتر در حوزه ی گفتمانی خود است. اگر چه ایران از گفتمان اصیل انقلابی فاصله ی زیادی گرفته است، اما با وجود شخصیتی چون آیةالله العظمی خامنه ای، استحاله ی فکری انقلاب ایران ممکن نیست. تا زمانی که یاد و نام امام خمینی توسط آیةالله خامنه ای در ایران ترویج می شود، هیچ پروژه ی استعماری به ثمر نخواهد نشست و هیچ جریان غیر هم سو با انقلاب فرصت تسلط بر ساختارهای اساسی ایران را نخواهد داشت.