بی شک علامه سید جمال الدین گلپایگانی، یکی از چهره های سرشناس جهان تشیع می باشد، چرا که این عالم وارسته با وجود برخورداری از مقام مرجعیت، از تهذیب نفس و طهارت و سیر و سلوک غافل نبود و شاید نمونه ای از آن مکالمه ی ایشان با ارواح خبیثه باشد!؟

قدس آنلاین، علامه در 12 سالگی نزد برادران بزرگوارش درس را آغاز کرد و در سن شانزده سالگی (1311 ق) برای ادامه تحصیل عازم اصفهان گردید و در مدرسه ی الماسیه سکنی گزید. ایشان در دورانی که در اصفهان مشغول تحصیل بودند، با آیت الله حسین بروجردی، هم درس و هم مباحثه بودند و آیت الله بروجردی، چه هنگامی که در بروجرد بودند و چه هنگامی که به قم هجرت نمودند، نامه هایی به ایشان می نوشتند و درباره ی بعضی از مسائلِ مشکل و حوادث که واقع می شد، از ایشان کمک می گرفتند.

آیت الله محمد حسین نائینی برای ایشان ارزشی فوق العاده قائل بودند و در واقع علامه گلپایگانی نقش مشاور علمی مرحوم نائینی را داشتند و آنچه موید این مطلب است، اجازه اجتهادی است که مرحوم نایینی به ایشان دادند و از ایشان به عنوان حجت الاسلام یاد کردند و این در حالی است که مرحوم نایینی چنین عنوانی را برای کمتر کسی به کار می بردند و سرانجام پس از رحلت آیت الله سید ابوالحسن اصفهانی در سال 1365 ق، آیت الله سید جمال الدین گلپایگانی به مقام مرجعیت شیعه نائل آمدند.

در میان منابع کراماتی چند به علامه گلپایگانی نسبت داده اند ولی شاید یکی از موثق ترین آن ها، حکایتی باشد که خود ایشان به این نحو بیان کرده اند؛ ایشان فرموده است: روزی برای زیارت اهل قبور در نجف اشرف به وادی السلام رفتم. پس از ادای فریضه ی ظهر از شدت گرما در میان وادی در زیر یک چهارطاقی نشستم. همین که نشستم و شَطَب (چپق کوچک) خود را روشن کردم که قدری استراحت کنم، دیدم دسته ای از ارواح با بدترین وضع به سوی من آمدند در حالی که لباس هایی پاره و کثیف و آلوده بر تن داشتند و التماس می کردند که آقا بیا و به فریاد ما برس و ما را شفاعت کن!

این ارواح متعلق به قبوری بودند که در میان آن قبور نشسته بودم و همه از شیوخ و بزرگان عرب بودند و در دنیا دارای نخوت و تکبر و جاه طلبی بود و در التماس خود پیوسته اصرار می نمودند و التجا داشتند.

من هم اوقاتم تلخ شد و همه را رد کردم و گفتم: ای بی انصاف ها، شما در دنیا زندگی کردید و مال مردم را خوردید و جنایت کردید، حق ضعیف و یتیم و هر بی نوایی را ربودید و ما هر چه فریاد کشیدیم گوش ندادید، حالا آمدید می گویید شفاعت کن؟
بروید گم شوید. و همه را رد کردم و پراکنده شدند.

منابع:
1- حسینی تهرانی، محمدحسین. معادشناسی، جلد 2.
2- باقرزاده بابلی، عبدالرحمن. داستان های شنیدنی از کرامات علما.
3- تنکابنی، علی. جمال عارفان.
4- احمدی جلفایی، حمید. 40 قطب عرفانی.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *