خبرگزاری فارس: داور بزرگترین جایزه مالی جهان در زمینه علم و دین، از جدایی فلسفه و علم در ایران ابراز تأسف میکند. او تأکید دارد تا به حال فکر خود را به کسی نفروخته و معتقد است: افراد ازخودراضی مانند عبدالکریم سروش هیچکس را قبول ندارند.
«مهدی گلشنی» فیزیکدان و نظریهپرداز ایرانی، پژوهشگر، مترجم، استاد دانشگاه صنعتی شریف و عضو شورای عالی انقلاب فرهنگی است. او علاوه بر کسب عناوین داخلی نظیر چهره ماندگار در عرصه فیزیک و برنده کتاب سال جمهوری اسلامی ایران، موفق به دریافت جایزه درس علم و دین (بزرگترین جایزه مالی در جهان در زمینه علم و دین) از بنیاد تمپلتون آمریکا شده است. گلشنی سه دوره داور این جایزه بوده است.
فرهنگستان علوم جمهوری اسلامی ایران در سال 1390 کتاب «جشننامه دکتر مهدی گلشنی» را به مناسبت بزرگداشت مقام علمی وی منتشر کرد.
عضویت در انجمن استادان فیزیک آمریکا، عضویت در انجمن اروپائی علم و الهیات و عضو آکادمی علوم جهان اسلام برخی دیگر از عناوین و سمتهای گلشنی را تشکیل میدهد.
با این حال بسیار متواضع است، انصاف را در رفتار و گفتار رعایت میکند و جامعه را تشنه اخلاق اسلامی میداند و خود را مقید به اخلاق.اگر آرزوی سوررئالیسم او تحقق پیدا کند و قرار باشد یکی از بزرگان علمی بار دیگر زنده شود، کسی جز «خواجه نصیر الدین طوسی» نیست. هم او که از محو شدن نام و کتابهای دانشمندان اسلامی جلوگیری کرد و عالمان را ارج نهاد و در پی کمال رساندن تمدن اسلامی بود.
خواندن بخش دوم و پایانی گفتوگوی ما با استاد 74 ساله دانشگاه که از مفاخر حال حاضر ایران و جهان به شمار میرود، خالی از لطف نیست.
* عبدالکریم سروش زمانی مدعی شد شما احاطه کامل به فلسفه علم ندارید. نظرتان در این باره چیست؟
ـ افراد از خود راضی هیچکس را قبول ندارند. آینده در مورد همهمان، کارهایمان و آثارمان قضاوت خواهد کرد..
* آقای سروش اخیراً به دکتر داوری اردکانی هم هجمه کرده است…
ـ من وارد دعواهای افراد نمیشوم. اما متاسفانه گاهی اوقات ادب رعایت نمیشود. اختلاف نظرها باید مؤدبانه بیان شود. ادب اسلامی گمشده محیط ماست. بیادبی در محیط ما خیلی رایج شده است، چه در محیط های سیاسی و چه در محیطهای دیگر. ما باید تحمل نقد را داشته باشیم و بگذاریم اهل نظر قضاوت کنند.
* پوزیتویسیم نحلهای بوده که در خود غرب منسوخ شده است اما در بدنه اجتماعی جامعه ما چنین تصوری وجود دارد که پوزیتیویسیم در جهان قادر به حل همه مشکلات است؟ چرا چنین نظری حاکم است؟
ـ زمانی علم در جهان اسلام خیلی درخشش داشت و بعد رو به انحطاط نهاد. درست در دوران حضیض علم در جهان اسلام، که من دلایل آن را در جای دیگر گفتهام، در غرب علم رشد کرد.
علم در جهان غرب در یک محیط دینی شروع شد، یعنی نیوتن و گالیله واقعا آدمهای دینی بودند. گالیله با کلیسا اختلاف داشت، اما اختلاف او در این بود که کلیسا در علم دخالت بیجا میکند. نه اینکه گالیله و نیوتن منکر دین باشند. نیوتن به شدت آدم دینداری بود، به گونهای که آثاری که از نیوتن در زمینه الهیات به جا مانده است بسیار زیاد است. در 20 سال اخیر نیوتنشناسی رونق بسیار پیدا کرده است.
تا قبل از نیوتن، دانشمندان قوانین فیزیکی حاکم بر آسمان و زمین را جدا از هم میدانستند، ولی نیوتن گفت: آسمان و زمین را با فیزیک واحد میشود توضیح داد. اینگونه شد که فیزیک نیوتنی رونق گرفت و بعد از او در طی صد سال مکانیک نیوتنی همراه با بقیه شاخههای فیزیک رشد پیدا کرد.
کم کم حس استغنا در فیزیکدانان به وجود آمد و بعضی بر این شدند که علم به صورت مستقل قادر است پرسشهای ما درباره جهان را پاسخ دهد و مشکلات ما را حل کند. به همین دلیل برخی فلاسفه مانند «دیوید هیوم» و «آگوست کنت» تشکیکهائی بر ضد دین مطرح کردند.
از جمله اینکه دیوید هیوم در براهین وجود خداوند تشکیک کرد. «آگوست کنت» پوزیتیویسیم و تجربهگرایی را مطرح کرد و مدعی شد که چیزی که در حس منشأ نداشته باشد فاقد اعتبار است. بعد از پایان قرن هجدهم و ورود به قرن نوزدهم، داروین و مارکس ظهور کردند و مکاتب آنها کمک کردند که دین تضعیف شود.
مکتب تجربهگرایی و پوزیتیویسیم تلاش کرد سؤالات متافیزیکی را بیمعنی تلقی کند و از این جهت دین رو به حضیض نهاد. پیروان این مکتب تلاش کردند که بگویند علم و حسگرایی و تجربهگرایی قادر است جوابگوی تمام مسایل باشد.
در اواخر قرن نوزدهم و نیز در نیمه اول قرن بیستم این تلقی به وجود آمد که دین روز به روز در حال رخت بر بستن از زندگی مردم است. وقتی جنگ جهانی اول و دوم در غرب اتفاق افتاد و انسانهای زیادی از بین رفتند، این دو جنگ پرسشهای بسیاری را برای مردم عادی و فلاسفه مطرح کرد. ضمناً در همین دوران مکاتب مختلف فلسفه علم هم به راه افتاد که بعضی محدودیتها را برای علم مطرح کردند.
این مکاتب فلسفه علم، دیدگاه پوزیتیویسمی را به شدت مورد سؤال قرار دادند، و به دنبال آن سؤالات متافیزیکی که در علم مطرح بود و در گذشته به آنها محل نمیگذاشتند، مورد توجه قرار گرفتند.
این دانشمندان مطرح کردند که خود علم مبتنی بر تجربه محض نیست و پیش فرضهای متافیزیکی در علم دخیل هستند. این رویکرد موجب شد که این فرض که علم به تنهایی قادر است تمام سؤالات ما را پاسخ گوید تغییر کند، و هر چه از نیمه دوم قرن بیستم بیشتر گذشت این تصور بیشتر قوت گرفت که علم به تنهایی قادر نیست تمام سؤالات علمی ما را پاسخ گوید.به طور مثال در دسامبر سال 2011 چهار دانشگاه در شرق آمریکا تصمیم گرفتند پژوهش در فلسفه کیهان شناسی را به راه اندازند. در ژانویه 2012 نیز دانشگاههای کمبریج و آکسفورد با هم تصمیم گرفتند فلسفه کیهان شناسی را راه بیندازند.
اما زمانیکه علم جدید وارد جهان اسلام شد جهان اسلام در حضیض علم بود و هنوز رویکرد پوزیتیویسمی بر علم غرب حاکم بود. آنهایی که در جهان اسلام علم را از غرب فرا گرفتند ،علم را با جهانبینی پوزیتیویسمی تحویل گرفتند و همین دریافت کنندگان اولیه علم بودند که نسل بعد از نسل بر دانشگاههای جهان اسلام حاکم شدند.
اما با وجود اینکه نگرش پوزیتیویسمی در جهان غرب حاکمیت مطلق خود را از دست داده است، متاسفانه در حهان اسلام، و از جمله کشور ما، هنوز این بینش حاکم است. یعنی آنقدر که رویکرد پوزیتیویسم در ایران داغ است و اثرش را در محیطهای علمی مان میبینید، در غرب این طور نیست.
یکی از علل آن این است که وقتی ما علم جدید را از غرب گرفتیم، متوجه نبودیم که این علمی که داریم از غرب اخذ میکنیم بار سنگین فلسفی به همراه خود دارد.کم کم برخی از بزرگان کوشیدند نشان دهند که در تکوین نظریهها پیش فرضهای فلسفی اضافه میشود. ابوالعلی مودودی پاکستانی، آیتالله طباطبایی، استاد مطهری، آقای دکتر نصر و عالمان دیگر در سایر حوزهها متوجه این نکته مهم شدند که علم ظرفیتش محدود است و نمیتواند پاسخ همه سؤالات ما را بدهد.
* آیا متفکران اسلامی به فلسفه علم پرداختند؟
ـ آقایان دکتر سید حسین نصر و آیتالله مطهری برخی مباحث فلسفه علم را قبل از پیروزی انقلاب اسلامی مطرح کرده بودند، اما فلسفه علم به عنوان فلسفه علم واقعا بعد از انقلاب در ایران مطرح شد.
* آیا رگههایی از فلسفه علم را نمیتوانیم در فیلسوفان اسلامی ببینیم؟
ـ بله میشود دید. اما باید به تفاوت علم قدیم و علم مدرن نیز توجه داشت. فعالیت بخشهای فلسفی ما در گذشته دور صرفا پرداختن به الهیات نبود، بلکه به مسایل فلسفی علوم هم توجه داشتند. ابن سینا نه تنها فیلسوف بود بلکه عالم هم بود، خواجه نصیر اگر یک فیلسوف بود یک ریاضیدان درجه اول نیز بود، و آنها به ملزومات فلسفی علومشان توجه میکردند، اما حالا چنین نمیکنند. علم فیلسوفان قدیم ما تحت تاثیر جهانبینی واحد قرار داشت. متاسفانه در دنیای مدرن فیلسوفان با علم کاری نداشتهاند و علما هم کاری با فلسفه نداشتهاند.
اما آنچه اخیراً در غرب اتفاق افتاده است این است که بعضی دانشمندان غربی با مسائل فلسفی علمشان کار دارند. در دانشگاه کمبریج شما مسایلی را میبینید که در فلسفه فیزیک مطرح است و در دانشگاه آکسفورد مسایل فلسفی فیزیک مطرح است.
متأسفانه در ایران فلسفه و علم از هم جدا هستند. دانشمندان علوم کار خودشان را میکنند و فلاسفه نیز کار خودشان را میکنند. متأسفانه توجه نمیشود که اگر فلسفه بخواهد شکوفا شود باید به مسایل علم بپردازد و علم اگر بخواهد حد و حدود آن روشن باشد و دچار اشتباه در نتیجهگیری نشود باید حدود و ثغور فلسفی را حفظ کند.
* در حال حاضر برخی مانند آقای شهریار زرشناس معتقدند که «فلسفه علم» علم پوزیتیویستی است که عبدالکریم سروش مبدع آن بعد از انقلاب بود و برخی دیگر مانند مهدی نصیری فلسفه و عرفان را با روح اسلامی سازگار نمیدانند؟
ـ اینگونه نیست که همه مکاتب فلسفه علم پوزیتیویسمی باشند. کارل پوپر انتقادهای بسیاری به مکتب پوزیتیویسم وارد کرد. این علما هستند، مخصوصاً در کشور ما، که هنوز پوزیتیویسم بر ذهنشان حاکم است.
به عقیده بنده، که روی مسایل فیزیک تأملاتی داشتهام، بدون توجه به ابعاد فلسفی علم، نمیتوانید مسایل مهم و بنیادی فیزیک را حل کنید. این چیزی است که برخی از بزرگان فیزیک از جمله « آلبرت اینشتین» و «جورج الیس» کیهان شناس معروف زمان ما به آن اذعان دارند.
یک چیز جالب را برای شما بگویم. یکی از فیزیکدانان درجه یک، زمان حال، آقای «واینبرگ»، کتابی با نام «رویای یک نظریه نهائی» نوشت و در آن کتاب یک فصل را به نقد فلسفه پرداخت. یکی از همگنان واینبرگ، که او هم از فیزیکدانان مهم عصر است، بر کتاب واینبرگ نقدی نوشت و درآن متذکر شد که واینبرگ علیرغم ادعای خودش فلسفه ورزی میکند. منتقدان فلسفه خودشان متوجه نیستند که در حالی که نقد فلسفه میکنند خود گرفتار مکتب خاصی از فلسفه هستند.
* تأثیرگذارترین فیلسوف علم برای خود شما چه کسی بوده است؟
ـ شما باید ببینید هر کسی چه حرفی زده است. هیچ کس را نمیتوانید بگویید که همه حرفهایش درست است و یا همه حرفهای او غلط است. متأسفانه محیط ما سخت گرفتار افراط ها و تفریط ها است.
مثلاً پوپر هم حرفهای درست دارد و هم حرفهای نادرست. مثلاً من ابطالپذیری او را به نحو کلی قبول ندارم ولی او حرفهای خوب زیاد دارد، «فایرآبند» هم حرفهای بسیار خوب دارد، و لاکاتوش هم همینطور. من هر کدام از این افراد را مستقلا برای خودم میسنجم، و البته تأثیر پذیری اولیهام از فلسفه اسلامی بوده است. من تا به حال فکر خودم را به کسی نفروختهام. اساس ، استدلال است.
قرآن میفرماید باید تابع استدلال باشید. ابنسینا میگوید: اگر کسی امری را بدون دلیل تصدیق کند از فطرت انسانی دور شده است. این است که باید حرف همه را گوش کرد و سنجید.
البته ما یک پیمانههائی داریم. این جهان بینی ما است که پیمانههایمان را تعیین می کند. اگر برای شما اسلام اصل است، آن وقت سخنان مطرح شده را با اصول اساسی اسلام مقایسه میکنید. به نظر من در اصول اساسی اختلافی نیست. مثلاً در اصل معاد اختلافی نیست. در کیفیت معاد ممکن است اختلاف باشد ولی در مورد اینکه معادی داریم بین مشاهیر فلاسفه اسلامی اختلافی نمیبینیم. در اینکه تدبیر واحدی در جهان حاکم است اختلافی وجود ندارد. در زمینه اصول بنیادی اختلافی بین این فیلسوف اسلامی و آن فیلسوف اسلامی پیدا نمیکنید.
انسان باید هم تجربه کند و هم تاملات عقلانی روی آن داشته باشد. در قرآن به انسان گفته شده: ببینید آسمان چگونه برافراشته شد و شتر چگونه خلق شد. به انسانها امر شده است که تامل کنند. به نظرم عقل جزء منابع اصیل شناخت است، مقدار زیادی بر عهده انسان گذاشته شده است که تأمل کند. البته خطوط قرمز را نیز باید رعایت کند اگر فردی گفت جهان هدف ندارد، از قرآن تجاوز کرده است، چون هدفداری طبیعت جزو مسلمات قرآن است.
* اگر یک فیلسوف ملحد را ببینید چه چیز به او میگویید؟
ـ من میگویم شما فقط میتوانید بگویید خدا را نیافتهاید، اما نیافتن دلیل بر نبودن نیست. مگر شما همه آفاق عالم را بررسی کردهاید؟ الان علمی که ما داریم با علم دویست سال پیش خیلی فرق دارد، جهان نیوتن یک جهان محدود شامل زمین و تعدادی سیاره بود. الان درباره محدود بودن و نامحدود بودن جهان مطمئن نیستیم . ما فقط پنج درصد ماده عالم را میشناسم و براساس محدویت علممان نمیتوانیم ادعا کنیم که هم چیز را کشف کردهایم.
به علاوه، شما مگر میتوانید ادعا کنید که همه چیز را با حس میتوانید درک کنید؟ آیا میتوانید اثبات کنید که جهان حاوی غیر محسوس نیست؟ آیا شما میتوانید بگویید با حواس خود خدا را نیافتم، پس خدائی وجود ندارد؟!. مگر همه اطلاعات شما از حس است؟ الان مجبور شدهاند وجود ذراتی غیر قابل کشف را قبول کنند، به علت اینکه وجود این ذرات خیلی چیزها را توضیح میدهد. وقتی شیمیدانها وجود اتم را قبول کردند اتمی مشاهده نشده بود، اما فرضیه اتمی خیلی چیزها را توضیح میداد. آن تمام جدول مندلیف را توضیح میداد.
علم و حواس شما محدودیت دارد. انسان در بینایی حدی از امواج الکترو مغناطیسی را در طرف قرمز و حدی از امواج الکترو مغناطیسی را در قسمت بنفش مشاهده میکند. حیواناتی هستند که بیشتر از ما میبینند یا بیشتر از ما میشنوند و غیره.
انسان دارای محدودیتهایی است و با این محدودیتها ما نمیتوانیم ادعا کنیم که همه چیز را یافتهایم، و هیچ وقت نمیتوانیم ادعا کنیم به علم کامل رسیدهایم که قادر است همه چیز را توضیح دهد. در حال حاضر این مسئله در میان بزرگان علم مورد مناقشه نیست.
شما نمیتوانید ادعا کنید که یک تئوری فیزیکی یک تئوری کامل است. فیزیکدانانی که ادعا کردهاند جهان به خداوند نیاز ندارد در سخنانشان تناقض وجود دارد. فیزیکدانان ملحد براساس کدام شواهد ادعا میکنند که جهان دارای خالق نیست؟ آیا نیافتن دلیل بر نبودن است؟ جواب ملحدین را راحت میشود داد و مشکلی وجود ندارد؟
از هاوکینگ پرسیده بودند بر چه اساسی میگویید خدا وجود ندارد. او گفت براساس تئوری M، که همه چیز را توضیح میدهد. از او میپرسیم مگر خود شما چند سال پیش نگفتید که علم هیچ وقت به انتها نمیرسد؟ پس ادعایتان بر چه اساس است؟ شما یک عده میدان فرض میکنید. این میدانها از کجا آمدند؟ بسیاری از افرادی که با هاوکینگ طرف شدند آدمهای مذهبی نبودند. آنها براساس خود علم به او ایراد گرفتند. وقتی او میگوید که نظریات ما ابزار پیشبینی است و معلوم نیست که واقعیت داشته باشد، پس بر چه اساسی نفی خدا می کند؟
* شما یکی از طرفداران علم دینی هستید. منتقدان علوم انسانی اسلامی میگویند این طرح، طرح سیاسی و برای مقاصد سیاسی و تصفیه دانشگاه است؟ آیا چنین نظری درست است؟
ـ بعضی مطالب را از هم جدا کنید. این که موضوعی برای مقاصد سیاسی به کار میرود یک مطلب است و اینکه اصل آن مطرح است و درست است مطلب دیگری است.
جهانبینی حاکم بر علوم فعلی ما، چه علوم تجربی و چه علوم انسانی، پوزیتیویسمی است و جهانبینی حسگراست. آن انسان و طبیعیت را در ماده خلاصه میکند و شأنی برای غیر ماده قائل نیست.
بنابراین از نظر اسلامی تردیدی نیست که علوم تجربی و به طریق اولی علوم انسانی باید اصلاح شوند و دیدگاه کلی جهانبینی اسلامی باید بر انسان ایرانی حاکم شود. این اصل قضیه است.
بینش حاکم بر علم فعلی از بعد تجربی و کاربردی به تخریب محیط زیست و نابودی انسانها منجر شده است و نتیجه علم حاکم در غرب این بوده است. که پوچی را برای انسان به ارمغان آورده است. وقتی میگویید جهان هدف ندارد و انسان در زندگی هدف ندارد، زندگی بی معنی میشود.
البته اصلاح هر مشکلی راه خاص خود را لازم دارد. باید خانهها را از درش وارد شد. مشکل اصلاح امور در جهان اسلام این است که راهی که در پیش گرفته اند راه درستی نبوده است و گاهی صرفاً به شعار منجر شده است، و متاسفانه شعارها اصل عمل را تحتالشعاع قرار داده است.
متأسفانه همواره آدمهای فرصتطلب یا جاهل پیدا شدهاند که اقدامات باطل بسیاری انجام دادهاند که با روح اسلام منافات داشته و قضیه را منتفی کرده است. ولی اصل قضیه درست است. این بر عهده بزرگان چه از حوزه و چه مسؤلان بلند پایه است که نگذارند این سوء استفادهها بشود. اصل قضیه باید به طریق سنجیده و پخته انجام شود.
یک عدهای فکر میکنند اسلامی شدن علوم را به زور میتوانند به دانشگاهها غالب کنند؛ کارهای فرهنگی را نمیشود به زور انجام داد.
استالین کوشید که مارکسیسم را با زور در روسیه حاکم کند و چند میلیون نفر در روسیه شوروی بر اثر این زورگوییها نابود شدند. اما او نتوانست فرهنگ مردم را یکدست کند و نتوانست دین را از بین ببرد. من بلافاصله بعد از فروپاشی شوروی، فیزیکدانهای اتحاد جماهیر شوروی را در ایتالیا دیدم .فیزیکدانانی که من با آنان برخورد کردم به من گفتند: استالین فکر کرد دین را از بین برد ولی چنین نیست.
یکی از آنها از من پرسید: فلان فیزیکدان معروف روسی را میشناسی. من گفتم بلی.. گفت: او مسیحی بسیار متدینی است.تعجب کردم و گفتم این فرد در مقدمه کتابش از «ماتریالیسم دیالکتیک» اسم میبرد. آن فیزیکدان جواب داد که او در حکومت استالین مجبور بود چنین کند.
فرهنگ و باور اصیل را با ظرافت فرهنگی میشود به اشخاص قبولاند. متاسفانه در این زمینه مسؤلان فرهنگی و اجرایی کج رفته اند و به راه درست نرفته اند. این مسئله برنامهریزی دقیق میخواهد و با حکمت باید انجام شود و به دست افراد ناوارد نباید داده شود.
به عنوان مثال ما سال گذشته از رئیس دانشگاه صنعتی شریف تقاضا کردیم که این دانشگاه، «پژوهشکده علم و دین و فلسفه» را راهاندازی کند، گفتند وزارت علوم اجازه نمیدهد. به آقای دکتر دانشجو وزیر علوم نامه نوشتیم و مسئله را مطرح کردیم. پاسخ کتبی وزارت متبوع این بود که «نظر به اینکه دانشگاههای تخصصی اساساً در زمینه فعالیت تخصصی میباید فعال باشند، پیشنهاد مذکور از طریق دانشگاه علامه طباطبائی و یا دانشگاههای غیر صنعتی پیگیری شود!» خوب، با این گونه برخوردها چگونه میخواهند دانشگاهها را اسلامی کنند. با زور که نمیشود فکر را اسلامی کرد. مردم باید قانع شوند که اسلام در همه زمینهها حرف منطقی و عقلانی دارد، آن وقت سراغ اسلام میآیند.
اسلامیسازی علوم مانند مانند حجاب است. اگر کسی را به زور مجبور کردید حجاب داشته باشد، به محض اینکه از مرز خارج شود روسری را بر میدارد. ولی اگر قانع شود که حجاب برای زن ضروری است، قضیه فرق میکند.
من در مالزی مکرراً از خانمهائی که محجبه بودند پرسیدم به چه علت حجاب را انتخاب کردهاید؟ گفتند: «حجاب بخشی از هویت اسلامی ماست». ما باید کار فرهنگی بکنیم و کار فرهنگی را هم باید افراد ذیصلاح انجام دهند.
بعد از انقلاب، در سالهای اول انقلاب جنگ آغاز شد و مردم واقعا مشغول بودند. در مورد انقلاب فرهنگی و علوم انسانی اسلامی هم هر دو مورد وقتی بدست مجریان افتاد با شعار همراه شد و آن هدف متعالی لطمه دید. در حال حاضر نیز باید از شعار زدگی پرهیز و اقدامات محتوایی انجام شود.
* اساتید بسیاری آیتالله مصباح یزدی، آیتالله جوادی آملی و جنابعالی در مورد اسلامیسازی علوم انسانی نظریه دارید. آیا در فرآیند اسلامی سازی علوم انسانی یک رویکرد باید هژمونی مسلط شود؟
ـ نقاط مشترک بین نظر بنده با بعضی از این افراد، نظیر جناب دکتر نصر و آیتالله جوادی آملی، در مورد اسلامیسازی علوم زیاد است. بعضی دیگر نظرشان این است که فقط علوم انسانی نیاز به اصلاح دارد. بنده هم علوم انسانی و هم علوم تجربی را مشمول این امر می دانم. بنده فکر میکنم که علوم تجربی نیز نیاز به اصلاح دارد. برخیها متوجه نیستند که علوم تجربی به شدت آغشته به مسایل متافیزیکی است البته بعضی هم به کلی منکر اسلامی شدن علوم هستند. به نظر من باید با مخالفان بحث کرد.
* در مورد اسلامی سازی علوم انسانی، آیا زمانی که اصول مورد ادعا کشف شود و تبدیل به قانون شود اجباراً به یک نوع یکسانسازی ختم نمیشود و آیا بعد از تحول علوم انسانی، آزادی محترم شمرده میشود؟
ـ باید آزادی محترم شمرده شود. مگر امام صادق (ع) با یک زندیق در مسجد النبی بحث نمیکردند؟! مگر مرحوم مطهری نفرمودند که کمونیست و متخصص سوسیالیسم باید در دانشگاه تدریس کند و ما باشیم و بحث کنیم؟ فلسفه در جهان اسلام درست آن زمانی رشد کرد که تشکیکات متکلمین رشد کرد. فلسفه با تضارب آراء رشد میکند حتی در فقه هم تضارب آرا کمک میکند. هیچوقت نباید باب تضارب آراء بسته شود.
* آیا دانشگاه آمادگی پذیرش مصوبات شورای عالی انقلاب فرهنگی را دارد؟
ـ مصوبات این شورا، مصوبات خوبی است، اما متاسفانه غالباً ظاهر آن گرفته میشود. این مصوبات برخی اوقات به دست کسانی میافتد که به ظاهر اکتفا میکنند و از روح مصوبه غافل میشوند. در زمان شاه، دکتر سید حسین نصر بخش علوم انسانی را در دانشگاه ما تاسیس کردند و در آن کتاب فلسفه علامه مطهری تدریس میشد. این تدبیر مدیریت دانشگاه بود و از بیرون دانشگاه نشأت نمیگرفت.
اخیرا در دانشگاه MIT وقتی که اساتید بخش مهندسی این دانشگاه به این نتیجه رسیدند که خروجیهای آنها کاراییهای لازم را ندارند با رئیس دانشگاه جلسهای گذاشتند. رئیس دانشگاه که بسیار فرد عاقلی بود نشست مشترکی بین اساتید فنی دانشگاه و اساتید علوم انسانی گذاشت و به این راهکار رسیدند که دانشجویان فنی تعدادی دروس علوم انسانی بگیرند و به این ترتیب مشکل رفع شد. بنابراین مهم است افرادی اجرای مصوبات شورای عالی انقلاب فرهنگی را برعهده بگیرند که ذیصلاح و کارآمد باشند.
گفتوگو: رحمت رمضانی