سایت کارخانجات چرخ خیاطی ایران (کاچیران) در اطلاعیه ای کوتاه در صفحه نخست خود نوشت:
با قلبی آکنده از اندوه و تأثر ، ضایعه جانگداز شهادت شادروان سید محمدجعفر سبزواری مدیرعامل لایق و فرهیخته شرکت کاچیران و شهید سلیم همامی نمایندگی شماره سه تهران را در کربلای معلی به اطلاع می رساند.
این سایت به جزئیات بیشتری اشاره نکرده است.
ایشان فردی با دیدگاه مثبت و مثبت اندیش بودند و همه مشکلات را از جنبه مثبت آن نگریسته و یک فرصت مدانستند ، بنابراین مشکلات عظیم در ورطه تولید و اقتصادی که بیشتر شرکتها را به ورطه نابودی سوق داد ، با اندیشه های بزرگوارشان یک فرصت جهت تعالی سازمانتبدیل می شد .
سختکشوئی ایشان در راه تعالی این شرکت که ودیعه ای از جانب پدر بزرگوارشان ( حاج آقای سبزواری ) و سایر شرکا( آقایان هاشمی و ورشوچی و غیره) بود، مثال زدنی بوده و یکی از فعالیتهای بزرگ ایشان ایجاد خط مونتاژی از شرکت کاچیران در کشور آلمان که مهد تولید چرخ خیاطی است ، بود .
افسوس که عمر پر بار ایشان کوتاه بوده و امید است که مابقی افراد بتوانند گوشه ای از اندیشه های بزرگ ایشان را سرلوحه کارهایشان قرار دهند .
دیگه رسم شده هر بنده خدایی تو کربلا فوت شه بگن شهید؟؟؟؟
واقعا مدیر خوبی بود روحش شاد
باعرض تسليت به خانواده عزيزان از دست رفته
ميخواستم به دوست عزيزي كه … كربلا خاك شهادت وشهيداست واين دوستان آنجا كشته شدند
عزیز ناشناس.شما که ایشون رو نمیشناختی. فقط این رو بدون به اندازه موهای سرت و خانوادت آدم با ایشان ارتباط داشت .حتی یک نفر نیست که از ایشون رنجیده باشه. و در غم از دست دادنش ناراحت نباشه.من متاسفانه فقط 3 سال با ایشون ارتباط داشتم.و معنی انسان وارسته واقعی رو با ایشون فهمیدم یعنی چی؟و واقعا حیف بود که جور دیگه ای از دنیا بره.خوشا به سعادتش
نیروهای امنیتی فرودگاه بفداد برای ایشان به همراه مهندس همامی یک ماشین مورد اطمینان به مقصد کربلا گرفته اند که در میانه راه راننده سلفی این دو عزیز را به خاطر شیعه بودنشان با تیر اسلحه به شهادت می رساند.
دوست عزیز شما که ایشون را نمی شناسید چرا ؟؟
به نام خدا
عزیزانی که در مورد شهادت و کشته شدن چیزی سرشان نمی شود بدانند کسانی که در کربلا و در شب جمعه که با خانواده شان به قصد زیارت به مشرف شده بودند و به دست دشمنان اسلام (وهابیون لعنتی) از دنیا میروند اشخاصی انتخاب شده از جانب پروردگار متعال و سرورشان امام حسین (ع) هستند بنده که 12 سال با این عزیزان از نزدیک رفت و آمد داشته و از اخلاق نیکو و پسندیده ایشان با اطلاعم از شما عزیزان می خواهم که به اظهار نظر در مورد این مسائل نپردازید. اجازه بدهید که کسانی که ایشان را میشناخته اند نظرات خود را بیان کنند. همچنین از عزیزانی که در مورد خصوصیات ایشان مطالبی را نوشته اند صمیمانه تشکر می نمایم.
” سفر کاملا زیارتی بوده و آقایان سبزواری و همامی اولین بار بوده که به سفر عتبات عالیات مشرف می شده اند و هردوی آنها نیز به جهت فشار کاری قصد سفر نداشته اند ولی شوق زیارت باعث شد به عتبات مشرف شوند. روز سه شنبه به همراه کاروان به کاظمین عزیمت می کنند و پس از زیارت کاظمین و سامرا روز پنجشنبه کاروان از بغداد قصد عزیمت به کربلا می کند و به دلیل اینکه مشکلی در گذرنامه آقای سبزواری پیش می آید این آقایان از کاروان جدا شده تا مشکل گذرنامه ایشان را حل کنند و بعد از آن آقای همامی با خانواده خود تماس می گیرد و می گوید مشکل گذرنامه آقای سبزواری حل شده و بعد از خواندن نماز ظهر و صرف نهار به کاروان ملحق می شوند .”
به نوشته این منبع آگاه، “بعد از آن به فاصله نیم ساعت تلفن هردوی این اشخاص از دسترس خارج شده و تا شب خبری از آنها نمی شود و خانواده این دو نفر به شدت نگران می شوند که پلیس با آنها تماس می گیرد و خبر از قتل این دونفر با شلیک گلوله به سر آنها می دهد و جسد آنها را در منطقه الدوره بغداد که یکی از نا امن ترین مناطق بغداد است پیدا می کنند.ضمناً تشییع این دو شهید روز یک شنبه 27 شهریور در شهر نجف انجام و در وادی السلام نجف به خاک سپرده شدند”.
مطالبی که مصطفی عزیز نوشته به واقعیت نزدیک است از ایشان و از حسام و مجتبی و جناب آقای ضیائی تشکر ویژه مینمایم.
سفر کاملا زیارتی بوده و آقایان سبزواری و همامی اولین بار بوده که به سفر عتبات عالیات مشرف می شده اند و هردوی آنها نیز به جهت فشار کاری قصد سفر نداشته اند ولی شوق زیارت باعث شد به عتبات مشرف شوند. روز سه شنبه به همراه کاروان به کاظمین عزیمت می کنند و پس از زیارت کاظمین و سامرا روز پنجشنبه کاروان از بغداد قصد عزیمت به کربلا می کند و به دلیل اینکه مشکلی در گذرنامه آقای سبزواری پیش می آید این آقایان از کاروان جدا شده تا مشکل گذرنامه ایشان را حل کنند و بعد از آن آقای همامی با خانواده خود تماس می گیرد و می گوید مشکل گذرنامه آقای سبزواری حل شده و بعد از خواندن نماز ظهر و صرف نهار به کاروان ملحق می شوند .”
به نوشته این منبع آگاه، “بعد از آن به فاصله نیم ساعت تلفن هردوی این اشخاص از دسترس خارج شده و تا شب خبری از آنها نمی شود و خانواده این دو نفر به شدت نگران می شوند که پلیس با آنها تماس می گیرد و خبر از قتل این دونفر با شلیک گلوله به سر آنها می دهد و جسد آنها را در منطقه الدوره بغداد که یکی از نا امن ترین مناطق بغداد است پیدا می کنند.ضمناً تشییع این دو شهید روز یک شنبه 27 شهریور در شهر نجف انجام و در وادی السلام نجف به خاک سپرده شدند.
روحش شاد
خدا رحمت کنه محمد جعفر سبزه واری(مدیر عامل سابق) مردی با اخلاق دوست داشتنی. خبر در گذشت ایشان برای من شوک ناگهانی بود که زندگی مرا تکان داد واقعا سرمایه بزرگی بود که ایران او را از دست داد. من دو هفته پبش جلسه ای مبنی بر همکاری مشترک با ایشان داشتم. واقعا حیف شد. از خداوند متعال بالاترین جایگاه را نزد خودش خواستارم. خدایا همه ما را بیامرز و افتخار شهادت را به همه ما نصیب کن.
اي كاش اين غزل و غمش ابتدا نداشت
جغرافيا براي زمين كربلا نداشت
اين شعر داغ زد به دلم تا نوشته شد
اين بيت ها مرا به چه رنجي كه وا نداشت
فرمان رسيده بود كماندار را و بعد
تير از كمان رها شد و طفلي كه نا نداشت
قصد پسر نمود و به قلب پدر نشست
تيري كه قدر يك سر سوزن خطا نداشت
اكنون حسين مانده كه ديگر به پيكرش
جايي براي بوسه ي شمشيرها نداشت
بر سينه اش نشست و خنجر كشيد و … نه!
ديگر غزل تحمل اين صحنه را نداشت
اين جنگ و سرنوشت غريبش چه آشناست
قرآن دوباره جز به سر نيزه جا نداشت
تنها سه سال آه سه سال عمر كرده بود
اما كسي به سن كمش اعتنا نداشت
با چشمهاي كوچك خود ديد آنچه را
گرگ درنده هم به شكارش روا نداشت
پايان گرفت جنگ و به آخر رسيد … نه!
اين قصه از شروع خودش انتها نداشت
(با خواندن این شعر و چکاندن قطره اشکی بر ابا عبدالله الحسین و ذکر فاتحه یاد و خاطره شهیدان والامقام سیدمحمد جعفر سبزواری و سلیم همامی را گرامی می داریم) افسوس و صد افسوس که رفتند و مارا با خاطرات از ایشان تنها گذاشتند.از صمیم قلب برای بازماندگانشان آرزوی صبر و شکیبائی می نمایم.
روحشان شاد باد انشاءالله باشهداي كربلا محشور باشند وفرزند فاطمه شفاعت كننده آنها باشد. انشاء الله
سلام
من چرخ خياطي خودم را از نمايندگي شريعتي به مديريت آقاي همامي ( ره) خريده ام . تواضع و فروتني ايشان مثال زدني است . زمان خريد خ شريعتي بسيار شلوغ بود و من جاي پارك مناسبي پيدا نكرده بودم . كارگري هم در فروشگاه كاچيران نبود كه چرخ جديد را تا اتومبيل من بياورد . ايشان ( آقاي همامي ) در نهايت فروتني چرخ را تا داخل اتومبيل آوردند و پس از اطمينان از محكم بودن جاي آن با مهرباني و پدرانه از من خداحافظي نموده و رفتند … من يك هفته قبل از فوت ايشان تلفني با ايشان صحبت كرده بودم كه چرخ مرا تنظيم نمايند كه متاسفانه عمرشان به دنيا نبود … برايشان از صميم قلب آمرزش ابدي آرزو مندم . از اين پس با هر بار ديدن چرخ خياطي ام به روح مهربان و متواضع ايشان درود خواهم گفت