هراز نیوز – حمزه اسماعیلی – دستگاه امام حسین (ع) بسیار عظمت دارد. کسی که خداوند توفیق داده است که به هر عنوان در این نهضت نقشی داشته باشد باید به خود ببالد، یکی حالا صحبت می کند یکی ذاکر است، یک مداح است، یکی مجلس برگزار می کند.

همه اینها انشاء الله تمامی با اخلاص ماجور هستند نزد پروردگار؛ به قول بعضی از اهل بیت می گویند محبت آتشی است که محبوب را می سوزاند.

 

 

محبوب را! حالا شما می گویی آقا این مجلس چه می شود؟ اینجا بروم چه می شود؟ آنجا نروم چه می شود؟

درمورد فلسفه نهضت مولای ما اباعبدالله الحسین(ع) خیلی کتاب ها نوشته شده است. جدا زیاد است اما بنده گناهکار که در خدمت شما هستم در میان کتاب ها گشته ام و آنها را خوانده ام، اما یک شیخ سنی کتابی نوشته که واقعاً عجیب است. شما ماشاءالله اهل علم و عمل هستید، اهل قلم هستید. نکته ای عرض می کنم خدمتتان که ما در علم ادب نکته ای داریم به نام خلاصه نویسی. خلاصه نویسی فنی است. یک سخنرانی را بیاورید در چند جمله جا بدهید بسیار هنر می خواهد. این شیخ مصری سنی که در فلسفه نهضت آقای ما مولای ما اباعبدالله (ع) کتابی نوشته است تقریبا ۶۰۰ صفحه است.از شما آقایان می پرسم از شما علما، یک نفر که ۶۰۰ صفحه کتاب بنویسد و بگوید که آقا این را خلاصه نویسی کن تا آنجا که می توانید خلاصه و خیلی خلاصه کن، چقدر می تواند خلاصه کند؟
اگر ۶۰۰ صفحه بشود ۵۰ صفحه خیلی عالی است ولی اگر خیلی هنرمند باشد می تواند در ۲۰ صفحه خلاصه کند، خب می دانید که خیلی سخت است.

من خودم سال ها قبل می خواستم کتابی را خلاصه نویسی کنم دیدم واقعا خیلی سخت است؛ پوست آدم کنده می شود.

حالا باورتان نمی آید بگویم این شیخ رفته ۶۰۰ صفحه را سه سطر و نیم خلاصه نویسی کرده، خیلی تماشایی است.

۶۰۰ صفحه، سه سطر و نیم. چه می گویید؟ یعنی جان کلام در نهضت فلسفه امام حسین (ع) این است که گفته این یعنی اینکه آدم چقدر صحبت می کند. به مولایمان امیرالمومنین نسبت می دهند که فرمود: جاهل زیاد حرف می زند! هی حرف می زند، هی حرف می زند!

اما این عالم سنی می گوید در دنیا دو هجرت بود که سرنوشت بشر را عوض کرد. می گوید«الهجرت اولی لمحمد (ص) » هجرت اول هجرت اول پیغمبر اکرم(ص) بود. ما در نحو یک کان ناقصه داریم یک کان تامه. کان تامه به معنی وقوع است و این فرد کان تامه استفاده می کند یعنی هدف چه بوده است؟ هدف ساختمان اسلامی بوده، بالا رفتن کاخ اسلام بود. از این طرف می بینید که پیغمبر مولود مکه بود، اما مصلحت بر این بود که هجرت کند. هجرت کرد رفت در مدینه و مردم آمدند به استقبال، حتی روی دیوارها و پشت بام ها یا اگر درختی باشد روی شاخه آن نشستند و یک سرود تاریخی خوانده شد.

من به دوستان اهل بیتی گفتم که به این نگویید سرود چون حقش ادا نمی شود. بگویید شهادتین دسته جمعی. تا این مردم صورت پیغمبر را دیدند همه شروع کردند به خواندن این سرود و شهادتین دسته جمعی.

به دوستان بارها من گفتم که نفاق در مدینه تاسیس شد. دیدیم که نفاق چه کرد. مختصر بگویم نفاق در مدینه تاسیس شد. چرا؟ برای اینکه در مکه مسلمین کم بودند. دیوارشان هم کوتاه بود. وقتی آمدند در مدینه تعداد مسلمین زیاد شد. پس مشرکین گفتند مسلمان ها کم بودند اما حالا زیاد شده اند، چه کار کنیم چه کار نکنیم؟ فردا می خواهیم دختر بگیریم، دختر بدهیم، معامله کنیم. نقاق را بنده تحقیق کردم و به فضل خدا رسیدم به اینکه ریشه نفاق می رسد به اینجا.

اگر بخواهم این نفاق را توضیح بیشتر بدهم، ببینید در عربی یک نوع موش بزرگ هست که به او می گویند یربوع. این دو تا لانه مجاور هم می سازد. مثل اینکه شما سه تا اتاق کنار هم بسازید در وسط یک راهرو بگذارید. غیر از اینکه یک راه در وسط دارید این دو اتاق هر کدام یک در مستقل هم به بیرون داشته باشد. این موش از یک در وارد اتاق می شود و از آن در وسط می رود داخل اتاق دیگر و از آن یکی می رود بیرون.

دشمن که دنبالش می رود وارد لانه می شود، از وسط رد می شود و از آن یکی می رود بیرون در حالی که دشمن نمی فهمد او کجا رفت. می گویند منافق هم دو تا لانه دارد؛ یک لانه اش کفر و لانه دیگرش اسلام، یعنی تظاهر به اسلام.

بحث نفاق طولانی است، برگردیم به موضوع بحث خودمان؛ بنابراین پیغمبر هجرت کرد و آمد مدینه. چرا؟ هدف چه بود؟ می گوید هدف ساختن این ساختمان بود، ساختن ساختمان اسلام. اما یک هجرت دیگر هم بود و آن هجرت دوم هجرت امام حسین (ع) بود. «کانت المحافظت اسلام» آن هجرت برای بنا بود و این برای مقاومت. آمد که از ساخته جدش محافظت کند. خود حضرت فرمود آمده ام تا دین جدم را تجدید کنم… دین جدم را می خواهم احیا کنم.

حالا اینجا آن آقا از آن طرف دنیا آمده تا این تحلیل را داشته باشد و اینها حرف علمای سنی است که می گویند: آیا امام حسین (ع) از شهادتش اطلاع داشت؟

حالا عده ای می گویند امام حسین (ع) می دانسته است که می خواهد شهید بشود و عده ای می گویند نه! نمی خواهم وارد این مسائل بشوم. ما شیعیان عقایدی داریم. این حرف ها زائد است که بگوییم امام حسین (ع) می دانسته است می خواهد شهید بشود. بله که می دانست اما همه اش این نیست. اینجا حرف هایی است که گفته نشده. ائمه گفتار شان محکم است ، این عین قرآن است، اعمالشان هم همین طور است. ما که می خواهم پیروی کنیم باید محکم پیروی کنیم.

امام حسین (ع) از اول هم می دانست قرار است شهید شود، حالا یک عده چراهایی مطرح می کنند. اصلا اصول دین را به ما آموخته اند که چرا چرا نکنیم! برخی از این چراها از دنیای اهل تسنن آمده و برخی دیگر هم از دنیای غرب.

پس حقیقت و فلسفه نهضت امام حسین (ع) این است که آمده تا دین جدش را احیاء کند. حالا وظیفه ما چیست؟

بنده چیزهایی که در ارتباط با این وظایف به نظرم می رسد را بیان می کنم. دستگاه امام حسین (ع)، دستگاه معصوم است . شوخی ندارد. باید مواظب باشیم. آن چیزهایی که اتفاق می افتاده را بگوییم. حالا در یکسری از مسائل شک هست، خب نگوییم.

زبان حال عیب ندارد اما نه بگوییم خب حالا اگر چنین بود می گفت! نه! زبان حال باید متناسب با شأن باشد. می گویند زبان حال امام حسین(ع) این بوده که در دل آرزویی جز دامادی اکبر نداشته است! اینقدر امام حسین (ع) را کوبیدن ؟! یعنی امام حسین (ع) فقط یک آرزو داشته آن هم دامادی اکبر بوده است؟ نه عزیزم! زبان حال باید متناسب با حقایق باشد، متناسب با شأن باشد.

به عنوان نکته بعدی، هنگام مصیبت خواندن یک قدری پرده پوشی داشته باشید. همه چیز را نگویید. من استادی داشتم، می گفت بعضی روضه ها را در تمام عمرم فقط یک بار خوانده ام آن هم در روز عاشورا! باید حال مجلس را نگاه کرد. حالا چون چهار نفر نشسته اند بیاییم مصیبت ظهر عاشورا را بخوانیم. نمی گویم مصیبت نگو اما یک قدری پرده برداری کن. مصیبت شش ماهه را حتما کامل نگویید. برخی از این روضه های باز هتک حرمت است. با این حال اخلاص از همه اینها بهتر است. اخلاص داشته باشید. علاوه بر آن مواظب کثر شأن ها باشید. حالا شما چون در مقامی هستید صدایتان را بلند می کنید؟ یک مساله دیگر شنیدم خیلی ناراحت شدم. شنیدم فردی می گفت اگر حاجت نداری برو بیرون! این حرفها چه معنی می دهد؟ من اصلا حاجت ندارم اما می خواهم گریه کنم.

در کل، آقایان، یک قدری اعتدال داشته باشید. اینقدر برای مردم قصه نگویید. بگذارید با آرامش از مجلس بیرون بروند. بگذارید مردم از این مجالس زده نشوند. شش ساعت احیاء می گیری؟! احیاء نیم ساعت است. آقای بهاءالدینی می فرمودند اصل احیاء به قلب است، به اینکه فرد نگوید امشب چه کنم؟ همین.

 

استاد آیت الله فاطمی نیا

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *