بنا به نقل كتاب هاى معتبر تاريخى جرقه قيام امام حسين عليه السلام از 15 رجب سال 60 هجرى زده شد يعنى روز مرگ معاويه لعنت الله عليه.  امام از آن روز با يزيد مخالفت كرد و مخالفت كرد تا رسيد به محرم سال 61 هجرى. اينجا خواست هايم به اتفاقاتى كه در ده روز اول محرم در زمين كربلا افتاد، بپردازيم. نُه  روز نسبتا آرامى كه منجر به روزى خونين شد. روزى كه در آن تكليف ظلم و ظالم براى هميشه معلوم شد.

امام حسين عليه السلام، قبل از رسيدن به سرزمين كربلا، با حرّ بن يزيد رياحى در منطقه »ذو حسم « ملاقات مى كند. لشگر عبيد الله بن زياد به فرماندهى حرّ مانع از پيشروى امام به سمت كوفه مى شود و ايشان را به سمت كربلا هدايت مى كند. حرّ همراه امام مى ماند. حتى نماز را هم پشت سر امام می خواند. حرّ مامور بود تا با امام برخورد تند داشته باشد ولى با امام مدارا مى كند. اما عبيدالله به حرّ نامه مى نويسد كه به امام سخت بگيرد. حرّ هم طبق فرمان راه را بر امام حسين عليه السلام و يارانش بست و آ نها را به سمت منطقه خشك و بى آب و علفى به نام كربلا برد.
وقتى امام حسين عليه السلام وكاروانش به كربلا رسيدند، امام سوال كردند: اسم اين زمين چيست؟ گفتند: كربلا. امام وقتى اسم كربلا را شنيدند، فرمودند: اَللّهمَّ انِّى اَعوُذُ بِكَ مِنَ الْكَرْبِ وَ الْبَلاءِ و بعد فرمودند: اين، موضع كَرْب و بَلا و محلّ محنت و عِنا است. فرود آييد كه اينجا منزل و محل خيمه هاى ما است و اين زمين، جاى ريختن خون ما است و در اين مكان قبرهاى ما واقع خواهد شد. جدّم رسول خدا مرا به اين امور خبر داد. به اين ترتيب امام و اصحابش دوم محرم در آن سرزمين فرود آمدند و حرّ بن يزيد رياحى هم با سپاهش مقابل امام خيمه زدند. حر در اين روز ضمن نام هاى به عبيد الله بن زياد، او را از ورود امام باخبر كرد. امام حسين عليه السلام در اين روز به اهل كوفه نامه نوشت و گروهى از بزرگان كوفه را از آمدن خودشان باخبر كرد. امام نامه را به قيس بن مسهر داد تا به كوفه برود ولى عوامل عبيد الله او را در بين راه شهيد كردند. امام وقتى خبر را شندند گريه كردند و فرمودند: خداوندا! براى ما و شيعيان ما در نزد خود قرارگاه والايى قرار ده و ما را با آنان در جايگاهى از رحمت خود جمع كن، كه تو بر انجام هر كارى توانايى.

عمر بن سعد با لشگرى ۴۰۰۰ نفرى وارد كربلا شد. عمر بن سعد از اين روز چانه زنى ها را با امام شروع كرد تا بتواند ايشان را تسليم به بيعت با يزيد كند. در اين روز عمر بن سعد فردى به اسم كثير بن عبدالله فرستاد تا پيغام او را به امام برساند. امام حسين عليه السلام در اين روز قسمتى از سرزمين كربلا كه قبر مطهرشان در آن قرار دارد را از مردم نينوا و غاضريه به قيمت شصت هزار درهم خريدند و با آ نها شرط كردند كه مردم را براى زيارت راهنمايى و زائرين را تا سه روز ميهمان كنند.

عبيد الله بن زياد مردم كوفه را در مسجد جمع كرد و در سخنران ىاش آ نها را به جنگ با امام حسين عليه السلام تشويق كرد. به دنبال اين سخنرانى ۱۳ هزار نفر در قالب چهار گروه به فرماندهى شمر بن ذى الجوشن با چهار هزار نفر، يزيد بن ركاب كلبى با دو هزار نفر، حصين بن نمى ر با چهار هزار نفر و مضاير بن رهينه مازنى با سه هزار نفر به سپاه عمر سعد پيوستند. در اين روز عبيد الله بن زياد را ههاى ورودى و خروجى كوفه را بست و شريح قاضى هم به قتل امام حسين عليه السلام فتوا داد.
شبث بن ربعى با هزار سرباز به لشگر عمر سعد پيوست. عبيد الله بن زياد در اين روز دستور داد تا فردى به نام زجر بن قيس با ۵۰۰نفر سرباز سر راه كربلا بايستد و هر كسى كه قصد يارى امام حسين عليه السلام را داشت، بكشد. اما با توجه به همه محدوديت ها، مردى به نام عامر بن ابى سلامه خود را به امام رساند.

سپاه عمر سعد ديگر به بیست هزار نفر مى رسيد، عبيد الله به او نامه نوشت كه من از نظر نيروى نظامى، چه سواره و چه پياده، تو را تجهيز كردم، حواست باشد كه گزارش كار تو هر روز به من مى رسد. در اين روز يك گروه نود نفره از قبيله بنى اسد به دعوت شبانه حبيب بن مظاهر اسدى براى كمك به امام و پيوستن به سپاه ايشان آماده شده بودند كه در اين ميان فردى عمر سعد را با خبر كرد و او مردى به اسم ازرق را با چهارصد نفر فرستاد تا به اين قبيله حمله كند. قبيله بنى اسد با اينكه فاصله زيادى با امام نداشتند، وقتى ديدند تاب مقاومت با آ نها را ندارند، پراكنده شدند و به قبيله خود برگشتند و از ترس حمله دوباره عمر سعد از آن منطقه كوچ كردند.
سپاه عمر بن سعد رسما سپاه امام را محاصره كردند و آب را بر ايشان بستند. عمر سعد عمرو بن حجاج و پانصد سرباز را مامور كرد تا مانع از آب برداشتن امام و ياران ايشان شود. اما حضرت عباس عليه السلام چند بار با شجاعت تمام به سمت فرات رفتند و آب آوردند.

شمر براى حضرت عباس عليه السلام و فرزندان ام البنين امان نامه آورد. شمر از قبيله مادر حضرت عباس و از خويشاوندان ايشان بود. اما حضرت عباس عليه السلام آن را رد كرد. در اين روز حضرت عباس عليه السلام با 28 نفر به طرف رود فرات رفت و بعد از درگيرى با ماموران عمر سعد، براى خيمه گاه آب آورد. در اين روز امام حسين عليه السلام فردى به نام عمرو بن قرظه را به طرف عمرو سعد فرستاد تا شب با هم ملاقاتى داشته باشند. شب كه شد امام حسين عليه السلام و عمر بن سعد هر كدام با 20 نفر در محل قرار حاضر شدند. امام در اين ملاقات سعى كرد تا با را ه هاى مختلف عمرو سعد را از جنگ منصرف كند ولى او از تصميمش برنگشت. امام كه اصرار او را ديد فرمود: تو را چه مى شود؟ خداوند جانت را در بسترت بگيرد و تو را در قيامت نيامرزد. به خدا سوگند! من مى دانم كه از گندم عراق نخواهى خورد! ابن سعد با تمسخر گفت: جو ما را بس است.
شمر  بن ذى الجوشن با نامه اى از ابن زياد از منطقه »نخيله « – كه لشكرگاه و پادگان كوفه بود – با عجله و پيش از ظهر وارد كربلا شد و نامه عبيدالله را براى عمر بن سعد خواند. ابن سعد به شمر گفت: واى بر تو! خدا خانه ات را خراب كند، چه پيام زشت و ننگينى براى من آورد هاى. به خدا قسم! تو عبيدالله را از قبول آنچه من براى او نوشته بودم بازداشتى و كار را خراب كردى. شمر كه با قصد جنگ وارد كربلا شده بود، از عبيدالله بن زياد امان نام هاى براى خواهرزادگان خود و از جمله حضرت عباس عليه السلام گرفت. روز نهم محرم شمر نزديك خيمه هاى امام حسين عليه السلام آمد و عباس، عبدالله، جعفر و عثمان (فرزندان امام على عليه السلام كه مادرشان ام البنين علىها السلام بود) را صدا زد. آ نها بيرون آمدند، شمر گفت: از عبيدالله براى شما امان گرفته ام. آ نها همه گفتند: خدا تو را و امان تو را لعنت كند، ما امان داشته باشيم و پسر دختر پيامبر امان نداشته باشد؟! در اين روز اعلان جنگ شد و امام حسين عليه السلام حضرت عباس عليه السلام را صدا زد و فرمود :اى عباس! جانم فداى تو باد، بر اسب خود سوار شو و از آنان بپرس كه چه قصدى دارند؟ حضرت عباس عليه السلام رفت و خبر آورد كه اين ها مى گويند: يا حكم امير را بپذيريد يا آماده جنگ شويد. امام حسين عليه السلام به حضرت عباس فرمودند: اگر مى توانى آ نها را متقاعد كن كه جنگ را تا فردا به تاخير بيندازند و امشب را مهلت دهند تا ما با خداى خود راز و نياز كنيم و به درگاهش نماز بگذاريم. خداى متعال مى داند كه من بخاطر او نماز و تلاوت قرآن را دوست دارم. حضرت عباس عليه السلام سمت سپاه دشمن برگشت و از آ نها مهلت خواست و عمر سعد قبول كرد. امام حسين عليه السلام در شب عاشورا دستور دادند براى حفظ حرم و خيمه ها، خندقى را پشت خيمه ها حفر كنند و به محض حمله دشمن چو بها و خار و خاشاكى كه در خندق بود را آتش بزنند تا ارتباط دشمن از پشت سر قطع شود. امام عليه السلام به ياران خود فرمود: برخيزيد، غسل كنيد و وضو بگيريد كه اين آخرين توشه شماست.

سال 61 هجرى سپاه كوچه امام حسين عليه السلام با سپاه بزرگ كوفه روبرو مى شود. در اين روز امام حسين عليه السلام و 72 نفر از همراهانشان شهيد شدند. سران سپاه كوفه بر جسدهاى شهدا اسب تاختند و خيمه هاى امام و يارانش را غارت كردند و به آتش كشيدند. باقيمانده افراد كاروان امام اسير شدند و همراه سرهاى شهدا راهى كوفه.
—–
ماخذ:http://www.e-heyat.com

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *