برخی اشعار هراتی را متاثر از سهراب سپهری دانستهاند. همان سادگی، دوست داشتن مردم و طبیعت و نظر به معنای معنوی مفاهیم در اشعار او نیز به چشم میخورد با این تفاوت که اگر سهراب هرگز سیاست را به شعرش راه نداد، هراتی حداقل شعر را محملی برای بیان نظرات اجتماعی و سیاسی خود میدید و از این مضمونها در شعرش استفاده میکرد. او به زبانی ساده ایدهآلها و آرمانهای اجتماعیش را در شعر خود منعکس میساخت و در پی خلق زبانی منحصر به خود در شعر بود.
او کار شاعری را از انجمن ادبی شهر خود آغاز کرد، اما بعد از مدتی از دریا و جنگل دل کند و به خاطر شعر راهی تهران شد تا در جلسات شعر هفتگی حوزه هنری شرکت کند. در همین جلسات بود که او را به عنوان یک استعداد کشف ناشده شعری شناختند.
هراتی به نوعی فرزند زمانه خود بود. نسبت به انقلاب و جنگ در شعرهایش واکنش نشان میداد و افکاری چون مبارزه با دشمن متجاوز، زور ستیزی و مردمدوستی را جزو شاخصههای شعری خود کرده بود. اکثر شعرهای سلمان هراتی تم مذهبی و ایدئولوژیک دارند اما با این حال او هیچگاه از شعر برای شعار استفاده نکرد. سرودههای او برخاسته از ایمان قلبی او به مفاهیمی چون انقلاب و جنگ بود و به همین خاطر مخاطب او را در شعرهایش را به راحتی باور میکرد. روح حساس او نسبت به تمام مسائل پیرامونیاش عکسالعمل نشان میداد و به خاطر همین او را میتوان یکی از متعهدترین شاعران سه دهه اخیر دانست.
از راست سیدحسن حسینی، سلمان هراتی و قیصر امینپور
هراتی در زمان حیاتش تنها یک دفتر شعر «از آسمان سبز» را منتشر کرد اما پس از مرگ نابهنگامش، زندهیاد قیصر امینپور با گردآوری اشعارش در یادداشتها و نوشتههای باقی مانده از او «دری به خانه خورشید» را دو سال بعد از مرگش به چاپ رساند.
او همچنین در سالهای پایانی عمرش در حوزه ادبیات کودک و نوجوان نیز دست به خلق آثاری زده بود و اگر از حادثه تصادف جان سالم به در می برد، شاید میتوانست آثار ماندگارتری دراین زمینه بیافریند. اشعار او چه در حوزه بزرگسال و چه در حوزه کودک و نوجوان با استقبال مخاطب مواجه شد و بین مخاطبان شعر جایگاه ویژهای یافت.
با این حال اشعاری که هراتی در حوزه شعر کلاسیک و خصوصا غزل سروده است، از لحاظ کیفی نسبت اشعار او در حوزه شعر نو به مراتب جایگاه بهتری دارند و هنوز هم بعد از سه دهه زبان تازه و تصاویر درخشانی دارند. به عنوان مثال غزل «پیش از تو» یکی از آثار ماندگار این شاعر است: «پیش از تو آب معنی دریا شدن نداشت/ شب مانده بود و جرات فردا شدن نداشت/ بسیار بود رود در آن برزخ کبود/ اما دریغ زهره دریا شدن نداشت/ درآن کویر سوخته، آن خاک بیبهار/ حتی علف اجازه زیبا شدن نداشت…» یا غزل «معصیت بودن»: «از روی مهر با من دلخسته یار شو/ پاییز کوچههای دلم را بهار شو/ای مانده در نهان درختان و آفتاب/ چون غم میان سینه من ماندگار شو/ پایان التهاب، شروع نگاه توست/ من یک کویر تشنگیام، جویبار شو…»
هراتی در دفتر اول شعر خود شاعری است که نمیتواند از هیجانات محیط کناره بگیرد و بیمهابا آنها را به شعرش وارد میکند. وسعت واژگانی او در شعرهای این دفترگاه مخاطب را به تعجب وا میدارد اما با این حال شعر را برای تعهد و آرمانهایش میخواهد. از این رو مثلا در شعر بلند «دوزخ و درخت گردو» شعری که برای وطن سروده شده دست به موضعگیریهای سیاسی میزند: «… بگذار گریه کنم/ نه برای تو/ نه نه نه! برای عاطفهای که نیست/ و دنیایی که/ انجمن حمایت از حیوانات دارد/ اما انسان/ پابرهنه و عریان میدود/ و در زکام دفن میشود… / انسانی که راهکورههای مریخ را شناخته است/ اما هنوز/ کوچههای دلش را نمیشناسد/ برای دنیایی که/ با «والیوم» به خواب میرود/ و در مه غلیظی از نسیان/ دست و پا میزند/ دنیایی که چند صد سال پیش/ قلب خود را/ در سطل زباله «کاپیتالیسم» قی کرده است…»
با این حال هراتی در شعرهای سالهای پایانی خود گرچه هنوز به آرمانش معتقد و علاقمند باقی میمانند اما به ذات شعر نزدیکتر میشود و چهره اصلی و واقعی استعداد شعریاش را نشان میدهد: «تاریک کوچههای مرا آفتاب کن/ با داغهای تازه دلم را مجاب کن/ ابری غریب در دل من رخنه کرده است/ بر من بتاب چشم مرا غرق آب کن/ای عشقای تبلور آن آرزوی سبز/ برخیز و چون سکوت دلم را خطاب کن/ای تیغ سرخ زخم کجا میروی چنین/ محض رضای عشق مرا انتخاب کن/ای عشق زیر تیغ تو ما سر نهادهایم/ لطفی اگر نمیکنی اینک عتاب کن» (شعر محض رضای عشق).
بهرحال اگرچه سلمان هراتی را مرگ مجال نداد تا به حضور پررنگش به خصوص در بطن شعر انقلاب ادامه دهد ولی به جرات میتوان گفت که با همین شعرهای بر جای مانده از او نیز میتوان فهمید که ادبیات ایران شاعری خلاق و پر استعداد را از دست داد. شاعری که دل در گرو همه چیزهای خوب جهان داشت و بدی و زشتی را هرگز تاب نمیآورد.