هراز نیوز -سید هادی مصطفوی- تا یادم می‌آید همیشه با این مشکل روبه‌رو بوده‌ایم که چرا اکثر کارهای فرهنگی که میان قشر مذهبی انجام می‌شود بی‌برنامه و بی‌نظم بوده و هر چیزی جز استمرار در آن‌ها دیده می‌شود. گاهی برنامه‌ای که از سوی یک شخص یا یک گروه ارائه می‌شود، معمولا با بدون بررسی و صرف کمترین وقت جهت درنظرگرفتن ابعاد آن برنامه، سریعاً و بدون فوت وقت به مرحله‌ی اجرا در می‌آید و پس از اجرا هم بدون هیچ‌گونه آسیب‌شناسی و نقادی، از عوامل آن طرح تقدیر می‌شود و تمام!

برخی نیز غافل از هر گونه کار ریشه‌ای و بنیانی، رو به سوی برنامه‌های بزرگ و همایشی می‌آورند تا از این طریق بزرگی خود را به دیگران ثابت نمایند. عده‌ای هم از طریق جوسازی و شایعه‌پراکنی و جریان‌سازی‌های پوچ و بد فرجام، موجودیت خود را اعلام می‌کنند.

البته برخی نیز برای بهترنمودن و یا بهتر است بگویم گنده‌سازی از شخصیت خویش، مدام در پس سایه‌ی افراد و شخصیت‌های صرفاً سیاسی قرار می‌گیرند که دعا می‌کنم خداوند ایشان را با مرادهای‌شان محشور گرداند.

اما با این همه وظیفه‌ی ما چیست؟ یعنی واقعاً ما هم باید در زمره‌ی این گروه‌ها و دسته‌های به‌ظاهر فرهنگی قرار بگیریم؟

استادی داشتم که به من می‌گفت: در این مملکت اگر بخواهی پیشرفت کنی باید در مسیر حرکت توده‌ها باشی. یعنی اگر توده‌ها را به صورت سیالی فرض کنیم که با سرعت و با انرژی در حال حرکت است، تو اگر بخواهی پیش بروی حتما حتما حتما باید در مسیر حرکت سیال باشی نه در جهت مخالف آن. اگر بخواهی خدای ناکرده در مسیر حرکت سیال، مقاومت ایجاد کنی، سیال به راحتی تو را از جا کنده و به همراه خود می‌برد.

اما آیا به راستی چنین است؟ چرا یک استاد با آن همه تجربه و دانش این‌گونه فکر می‌کند؟ چرا باید به سمتی برویم که جوجه‌جریان‌های سیاسی و فرهنگی دیروز که از فرهنگ و سیاست و هنر و دین و خدا و پیامبر چیزی نمی‌دانستند، امروز داعیه‌دار جریان‌های اصیل و مردم‌نهاد شده‌اند؟

دکتر موسی نجفی در کتاب بصیرت تاریخی، این‌چنین در خصوص تاریخ‌سازی جریانات روشن‌فکری گذشته و حال پیرامون موضوع مشروطه و تحولات و رخدادهای آن، بیان می‌کند:

«البته فرقی که در مسائل تاریخی با جریانات امروزی موجود است، این است که امروز هر مطلبی که منتشر می‌شود، ضد آن هم منتشر می‌شود، اما کتاب‌های تاریخی که با تحریف واقعیت‌ها نوشته شده‌اند، همین‌طور روی هم و یک‌سویه مانده‌اند و به خاطر این‌که جوابی برای آن‌ها داده نشده است، در طول زمان دائماً به آن‌ها ارجاع داده شده است و به صورت مأخذ تاریخی در آمده‌اند و از این‌رو، پاک‌کردن‌شان هم بسیار مشکل است. انسان باید تمام این کتاب‌ها را دور بزند تا تاریخ را بفهمد؛ چرا که این‌ها صد سال اخیر را کاملا به نفع خودشان طراحی و تصویر کرده‌اند. در تاریخی که این‌ها نوشته‌اند، خدمت، خیانت است و خیانت، خدمت قلمداد می‌شود. از آن‌جا که در آن برهه، جریان دین شکست خورد، آن‌ها هر کاری خواستند کردند. نظریات جدید دانشگاهی و بحث‌های بین رشته‌ای و جامعه‌شناسی جدید و بحث احزاب و اندیشه‌های سیاسی و… هم به آن‌ها کمک کرده است تا ادعاهای‌شان را پیچیده‌تر و البته شیک‌تر و با ظاهری علمی و آراسته بیان نمایند.»

به واقع هم همین‌گونه است؛ انقدر ما در تبلیغ دارایی‌ها و امکانات مادی و معنوی خود کم‌کاری کردیم که دیگر هرچه‌قدر بخواهی توضیح بدهی که فلان رخداد تاریخی به فلان دلیل مربوط است و هزاران موضوع دیگر… نتیجه‌ای ندارد. هرچه‌قدر داد بزنی که این ارزش موجود، از آنِ انقلاب است، فایده‌ای ندارد؛ بس که بی‌خیالیم!!

حجت‌الاسلام علیرضا پناهیان در یک از سخنرانی‌های خود این‌گونه بیان می‌کنند که:

« ما با الله‌اکبر قیام کردیم. قیام ما را به الله‌اکبر می‌شناختند. وقتی رزمندگان اسلام در سنگرها الله‌اکبر می‌گفتند، عراقی‌ها با شنیدن الله‌اکبر می‌ترسیدند و فرار می‌کردند. دشمن بدل زد، یک طالبان درست کرد و الله‌اکبر ما را گذاشت در دهان طالبان و آن را به لجن کشید. در حال حاضر در هر جای جهان گفته شود الله‌اکبر، همه یاد طالبان و تروریست‌ها می‌افتند. برای این‌که ما بلد نبودیم برای انقلابمان کار رسانه‌ای بکنیم! »

اما هر از گاهی هم خوب ما را جو می‌گیرد. مثلا رهبر مملکت در یک سخنرانی راجع به یک موضوع مهم صحبت می‌کند و یا حتی پیشنهاداتی را هم ارائه می‌دهد، فردایش همه‌ی ما جوگیر می‌شویم و در صدد انجام منویات رهبری برمی‌آییم! دو روز بعد هم همه‌چی از یادمان می‌رود… بعد هم می‌گوییم ای رهبر آزاده، آماده‌ایم آماده!!

اما اگر در هیچ چیزی تبحر و تخصص نداشته باشیم، در نقادی‌های غیرمنطقی و شکستن حرمت و تحقیر شخصیت‌های مختلف فوق‌تخصص داریم! گاها به راحتی و بدون هیچ‌گونه مطالعه‌ای نظریات تخصصی افراد بزرگ را زیر تیغ برنده‌ی نقد (البته نقد غیر منصفانه) قرار می‌دهیم که تمامی شخصیت آن دانشمند و یا عالم را زیر سؤال می‌بریم. یادم می‌آید در سال 88 پای منبر یکی از علمای بزرگ بودم که در خصوص نقد افراد بزرگی چون عبدالکریم سروش می‌گفت: «گرچه ما افکار و عقاید این شخص را نمی‌پذیریم و باور نمی‌کنیم، لیکن برای نقد این شخص و افرادی هم‌سطح با وی، جوگیر نشوید که بخواهید افکار سروش را نقد کنید. مثلا این‌طور نباشد که یک بچه‌دانشجو بخواهد نظریات سروش را نقد کند، هرچند کفر مطلق باشد!»

آن‌وقت ما بی هیچ مطالعه‌ای می‌رویم نظریات بزرگان را نه تنها نقد نمی‌کنیم بلکه کلا زیر سؤال می‌بریم و این نهایتا به ضرر این نظام تمام می‌شود. چرا که می‌گویند حامیان و جان‌برکفان انقلاب، قدرت تحلیلی از خود ندارند و فقط به چیزهایی که از این‌ور و آن‌ور شنیده‌اند اکتفا می‌کنند. بعد هم می‌گوییم چرا مملکت ما فلان مشکلات را دارد!؟

فعلا همین‌قدر بس است؛ اما تنها نکته‌ی اخلاقی این مطلب این بود که بزرگواران! لطفا جوگیر نشوید! فکر کنید. بعد برنامه‌ریزی کنید. بعد اگر شرایطش مهیا بود عمل کنید. بعد از آن هم حتما آسیب‌شناسی کنید!

سید هادی مصطفوی

 

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *