اما در این میان نکته ای جالب توجه وجود دارد . اگر این هشدار ها در سال 91 پس از سخنان صریح رییس جمهور در خصوص مذاکره با آمریکا بیان می شود، در سال 86 که سالهای آغازین ریاست جمهوری احمدی نژاد بود،برخی از منتقدین اصولگرا در شرایطی که نقد دولت هزینه هایی را در پی داشت،نسبت به آنچه که ایجاد برخی کانال ها برای مذاکره با آمریکا معرفی می کردند، هشدار داده بودند.
در آن سال رییس جمهور در نامه ای به جورج بوش رییس جمهور آمریکا از وی سوالاتی را در خصوص عملکرد این کشور در عرصه بین المللی مطرح کرده بود. این نامه با استقبال هواداران دولت مواجه شد اما دکتر عماد افروغ که از جمله آغازکنندگان مسیر نقد دولت بود ،نسبت به نامه احمدی نژاد در نطقی پیش از دستور و گفتگویی با روزنامه حزب الله واکنش نشان داد و با ادبیاتی متفاوت به نقد این نامه پرداخت . نقدی که البته از واکنش های تند بی نصیب نماند .
به هر روی برای فهم پیشینه بحث مذاکره با آمریکا در دولت فعلی بازخوانی این نطق و گفتگوی مطبوعاتی جالب توجه می نمایند و می تواند راهی باشد برای بررسی مسیری که دولت های نهم و دهم در خصوص «مذاکره با آمریکا» پیموده اند.
افروغ در نطق پیش از دستور خود در مجلس هفتم در سال 86 چنین گفت:«…نيازي نبود که اين نامه محرمانه باشد. اين نامه ميتوانست کاملاً سرگشاده باشد. چون اولاً حاوي مطلبي محرمانه نبود, معمولاً در اينگونه نامهها بايد راهحلي ديپلماتيک براي برونرفت از چالشهاي فيمابين مطرح گردد که ارزش محرمانه بودن داشته باشد. ثانياً در صورت سرگشاده بودن نامه، بسياري از پيامدهاي سوء عدم پاسخ رئيسجمهور آمريکا را منتفي ميساخت…. برخي از مقامات يا علاقهمندان به رئيسجمهور تفسيري بسيار اغراقآميز از اين نامه ميکنند که لازم است براي روشن شدن افکار عمومي به ارزيابي اين برداشتهاياغراقآميز پرداخته شود …اولاً مقايسه اين نامه با نامه حضرت امام(ره) معالفارق است. حضرت امام(ره) بهعنوان رهبري ديني و معنوي در زماني مبادرت به نوشتن نامه کردند که اولاً نظام سوسياليستي, دشمن شماره يک ما نبود و حضرت امام از موضع قوت, هدايتگرانه, ولايي و مقتدرانة عرفاني و با پيشبيني سقوط قريبالوقوع مارکسيسم و با اشاره به آثار فلسفي و عرفاني ارزشمند اسلامي راه نجات را پيش روي سران کمونيسم در شوروي قرار دادند که متأسفانه به نصايح اين مرد رباني با آن عظمت تاريخي و سياسي توجه نکردند و بعدها علناً پشيماني خود را ابراز کردند.
برخي از مشاوران ايشان پا را فراتر ميگذارند و اين نامه را با حرکت انبيا مقايسه ميکنند. عزيزان دقت کنيد نامهاي با مضمون انبيايي را انبيا و اولياي خدا و رهبران شناختهشده معنوي و ديني مينويسند که حکيمانه از رمز و راز اين عالم مطلع بوده و رسالت تاريخي و ديني خود را ادا ميکنند و اين دقيقاً موضعي است که همواره و به صورت شفاهي و کتبي و سرگشاده از سوي مقام معظم رهبري اتخاذ ميشود.
دقت شود که خلط جايگاه رئيسجمهور و رهبري ميتواند پيامدهاي نظري و عملي ـ اجرايي داشته باشد که بايد نسبت به آن هوشيار بود و هشدار داد.
تمام تلاش متفکران و انديشمندان زمانشناس و دردآشنا اين است که سنگر مسيحيت را از بوش بهعنوان جنايتکار معاصر بگيرند و اين واقعيت را به جهانيان تفهيم کنند که بوش بههيچوجه فردي مذهبي و مسيحي نيست و اعمال و رفتار او با مسيحيت سازگار نيست. مخاطب قرار دادن او ولو بهصورت ضمني بهعنوان فردي مذهبي, ضمن بيتوجهي به موضع مُدبّرانه و حکيمانه اين انديشمندان توجيه و تطهير مستقيم يا غير مستقيم سياستها و عملکردهاي اوست…. اگر اين نامه ميخواهد باب مذاکره را باز کند, چرا مستقيم و رودررو شرايط يک مذاکره عادلانه, منصفانه و برهمزننده رابطه گرگوميش را مطرح نميکنيد؟ اگر مقاصد ديپلماسي در پَس اين نامه نهفته است, بهتر نيست اين مقاصد مستقيم و بدون استفاده از مفاهيم تعاليبخش مذهبي و فلسفي باشد, آيا فکر نميکنيد استفاده ابزاري از اين مفاهيم در درازمدت آسيبي جدّي بر جايگاه و نقش اين مفاهيم وارد خواهد ساخت؟
… شايد تحمل اين نکته سخت باشد, اما در شرايط کنوني چارهاي جز طرح آن را نداريم.اگر قرار است بهرغم همه تدابير و همه رايزنيها وارد يک مقاومت و مقابله شويم بگذاريد مردانه و جانانه وارد اين مقاومت و مقابله شويم و در عزم جزم مردم و تحليل مستتر در اين عزم جزم, خللي وارد نسازيم.
ادبيات تند تهاجمی و يک چراغ سبز…
افروغ در همان سال و در گفتگویی با روزنامه حزب الله به صورت تفصیلی تر به شرح موارد مطرح شده در نطق پیش از دستور خود می پردازد:« بحث من اين است که ما نمیتوانيم شعار «مرگ بر آمريکا» سر دهيم و بعد بيفتيم در دهان آمريکا. آمريکايیها هيچگاه نشان ندادهاند که اهل گفتوگو و پايبند به توافقات طرفينیاند…. الان هم اگر آمريکا بحث مذاکره را مطرح میکند, برای رسيدن به يک توافق طرفينی و اصولی نيست که هم برای خود او و هم برای کشور ما منافع داشته باشد بلکه برای برونرفت از مشکل خودش است. … بحث مذاکره را از موضع يک ارباب دارد مطرح میکند، اينکه مذاکره نيست. اين اجبار و تحميل است و اصلاً با عزت ما سازگار نيست. با گذشته ما هم سازگار نيست و مخصوصاً جمهوری اسلامی که به ضرس قاطع میگويم مستقلترين کشور کنونی عالم است. بنابراين، من دو مسئله را در اينجا مطرح کردم. يکی اينکه رابطه گرگوميش نباشد. نه ما گرگ باشيم نه او گرگ باشد. نه ما ميش باشيم نه او ميش باشد. و اين با شاخصهای روشن و مورد توافق مسئولان ما مخصوصاً رهبر معظم انقلاب اسلامی تعريف شود. مسئله دوم اينکه اين مذاکره هيچ پيششرطی نداشته باشد.»
افروغ ادامه می دهد:« اما نکته ظريف ديگری هم اينجا بگويم و آن روانشناسی سياسی است. قبلاً هم بارها گفتهام، در نطق پيش از دستور هم گفتهام و الان هم بهعنوان يک تذکر هشدار میدهم. خيلی وقتها در پس يک ادبيات تند تهاجمی يک کرنش و يک چراغ سبز نهفته است. قرار نيست که رفتار ما قالب تهاجمي اما محتواي کرنش داشته باشد. و من با توجه به وظيفه تاريخی و مسلمانی خود متأسفم که بگويم برخلاف خيلی از تصورات غالب، در پس ادبيات تندروانه برخی از مقاماتمان چراغ سبزها ديدهام.
من در خصوص آن نامهای که رئيسجمهور کشورمان به بوش نوشت, نطقی کردم. ويژگیهای مثبت اين نامه را گفتم. اما به چند نکته ديگر هم اشاره کردم. يکی از بحثهايی که من آنجا مطرح کردم اين بود که چرا بوش را مسيحی خطاب میکنيد و به اين وسيله سنگر مسيحيت را به جای اينکه از بوش بگيريد, به او اعطا میکنيد. نکته دوم اين بود که اين نامه بوی يک نوع رابطه و مذاکره میدهد. بحث من اين بود که حالا که قرار است مذاکره کنيم, چرا از ادبيات فاخر دينی مايه میگذاريم؟ چرا نمیآييم مرد و مردانه شرايط يک مذاکره را مطرح کنيم و چرا مفاهيم دينی و مفاهيم رهايیبخش اسلامی را خرج اهداف و اغراض سياسی ميكنيم! »