شاخههای مختلف این گروه سلفی در حال حاضر در کشورهای مختلف شمال آفریقا در حال گسترش و فعالیت هستند. فعالیتهایی که در برخی شاخهها شکلی نظامی و مسلح به خود گرفته و در برخی دیگر تنها به دنبال فتح دلها و مغزها و سلطه ایدئولوژیک است.
با وجود تفاوتهای ظاهری شاخههای مختلف سلفیها در کشورهای عربی همه آنها در یک سال گذشته دست به اقداماتی مشابه زدهاند. در لیبی انصار الشریعه آرامگاه یکی از شیوخ شیعه را تخریب کرد در تونس اعتراضات مردمی علیه فیلم توهینآمیز به پیامبر اسلام (ص) را به خشونت کشید. بهطوریکه «حسن بریک» رهبر شاخه تونسی انصار الشریعه هفته پیش برای پاسخگویی سئوالاتی درباره اقدامات خشونت آمیز گروهاش در اعتراضات مردمی به دادگاه فراخوانده شد.
در یمن در ابتدای بهار امسال انصار الشریعه بهعنوان یکی از شاخههای القاعده اعلام وجود کردهاند. این گروه ویدئویی را منتشر کردهاند که در آن چندین نفر را بهخاطر همکاری با آمریکا سر میبرند!در مصر اما «محمد عبدالرحمان» فرزند «عمر عبدالرحمان» رهبر سلفیهای مصر ماههاست در اعتراض به زندانی کردن پدرش روبهروی سفارت آمریکا در قاهره به همراه برخی هوادارانش تجمع کردهاند.
او به هفتهنامه «تایم» گفته است که در اعتراضات اخیر به فیلم موهن علیه حضرت محمد (ص) شرکت نکرده است. او همچنین میگوید عمر عبدالرحمان تا قبل از بهار عربی در صحبتهایش هرگز بهصورت مستقیم به سیاست اشاره نکرده است. با این وجود ادعای عبدالرحمان سلفیها بعد از انقلاب مصر استراتژیهای خود را به شدت تغییر دادند تا نقش بیشتری در سیاست در مصر داشته باشند برای مثال در رقابت برای در دست گرفتن قدرت در انتخابات مجلس در سال ۲۰۱۱ شرکت کردند.
انتخاباتی که در آن ۲۰ درصد کرسیها را به دست آوردند و بسیار از کارشناسان مسائل خاورمیانه را متعجب کردند. اگرچه محمد عبدالرحمان میگوید این نتیجه برایش تعجبآور نبوده زیرا مردم مصر «آدمهای مذهبی» هستند و سلفیها مثل اخوانالمسلمین خودشان را درگیر سیاست نکردهاند و «پاک» ماندهاند! به همین دلیل مردم مسلمان مصر به آنها رای داده اند.
بهطور کلی سلفیها را میتوان به دو گروه تقسیم کرد؛ سلفیهای سیاسی و سلفیهای سنتی. سلفیهای سیاسی همواره به دنبال به دست گرفتن قدرت سیاسی هستند و برای به دست آوردن آن از هیچ چیز چه تشکیل حزب و چه اقدام مسلحانه دریغ نمیکنند اما سلفیهای سنتی به درگیری در دنیای سیاست علاقه چندانی ندارند و بیشتر با سختی گیری های اعتقادی شان شناخته می شوند.
البته خود سلفیهای سیاسی هم به دو گروه دیگر قابل تقسیم هستند. گروه اول نیروهای رادیکال یا جهادیستها هستند که مرکز اصلی فعالیت آنها در صحرای سیناست و گروه دوم انصار الشریعه در لیبی است که گروه دوم دست به اقداماتی از جمله تشکیل احزابی مثل حزب «النور» هم زده است. با وجود این تقسیمبندی اتفاقات دو سال گذشته در منطقه باعث شده تا هم شاخههای سیاسی سلفیها و هم شاخههای سنتی و غیرسیاسی آنها به حوادث سیاسی علاقمند شوند.
سلفیها همواره اخوانالمسلمین را به داشتن گرایشهای لیبرالیستی متهم میکنند. محمد عبدالرحمان در بخشی از صحبتهای خود میگوید: «برای اخوانالمسلمین ریش گذاشتن انتخابی است اما برای ما اجباری است. برای اخوانالمسلمین نقاب زدن زنها اختیاری است اما از نظر ما اجباری است!» او این ویژگیها را نشان از ضعف مذهب در اخوانالمسلمین معرفی میکند. از طرف دیگر اگرچه در نگاه اول به نظر میرسد سلفیها بهخاطر اعتقادات خود با آمریکاییها و صهیونیستها در تضاد و تقابل هستند اما تجهیز کردن آنها با آخرین سلاحهای روز نشان را رابطه تنگاتنگ آنها با لابیها صهیونیستی و آمریکایی در منطقه دارد. جنگ زرگری بین سلفیها و آمریکاییها هم زمانی به پایان میرسد که جنبشهای مسلمان منطقه با تلاشهای آنها سرکوب یا منحرف شود.
چیزی که امریکا در منطقه از آن میترسد اسلام عقلانی، سیاسی و مستقل است. دو نوع دیگر از اسلام یعنی اسلام قشری و اسلام لیبرال هم وجود دارد که در جهت تأمین منافع امریکا حرکت میکنند. اسلام قشری با ایجاد سرخوردگی و ضدیت در تودهها آنها را به سمت چیزی نااسلامی یا شبه اسلامی میکشاند و تودههای مسلمانی که نمیخواهند از اسلامشان دست بکشند پس باافسوس بسیار در دامن شبه اسلام لیبرالها میافتند.
وجود آلترناتیو اسلام عقلانی، سیاسی و مستقل بیشک رشتههای امریکا را در منطقه پنبه میکند چراکه نه مانند قشریها باعث سرخوردگی تودهها میشود و نه مانند اسلامگرایی نولیبرال پیشاپیش در دامان سرمایهداری خزیده است.