برای فهمیدن این پدیده، میتوان زمان را به دوران «تنظیمات» یعنی اولین اصلاحات مدنی در ترکیه در دوره عبدالحمید دوم عقب کشاند. این کار تنها به درک ما از کشاکش بیپایان اسلامگرایان و سکولارها (کمالیستها) در ترکیه کمک میکند اما دستِ ما را در فهمیدن گرایش نولیبرال در قلب اسلامگرایی ترکیه نمیگیرد؛ چیزی که برای درک گرایش کلی حزب عدالت و توسعه اساسی است.
بگذارید از نظر تاریخی کمی جلوتر بیاییم؛ به دوران «حزب سلامت ملی» به رهبری نجمالدین اربکان و جریان اسلامگرای سیاسی بینش ملی. آن حزب که از دامان اسلامگرایی ترکیه سر بر آورده بود و توانسته بود بخشِ بزرگی از مسلمانان ترکیه را به خود جذب کند، در ۶ سپتامبر ۱۹۸۰ در شهر قونیه در حمایت از فلسطین راهپیمایی بزرگی برپا کرد که «در آن مردان ریشدار و زنان محجبه شعار شریعت ما قانون ما است سر دادند، از جهاد برای رسیدن به حکومت اسلامی گفتند» [۲].
این نمایش قدرت، واکنشی محتمل داشت: ۶ روز بعد ارتشِ ترکیه در خیابانها جولان میداد. در ۱۹۹۰، از قلب جریان بینش ملی، حزب رفاه بیرون آمد و توانست در ۱۹۹۵ با بهدستآوردن ۳۹ درصد آرا به همراه حزب راه راست دولتی ائتلافی تشکیل دهد و برای نخستین بار در تاریخ ترکیه، اسلامگرای شناختهشده یعنی نجمالدین اربکان را نخست وزیر کند. جالب اینکه در ماجرایی که بعدها نام «کودتای پستمدرن» به خود گرفت، ارتش وارد کار شد و دولت اربکان را مجبور به استعفا کرد.
در پی چنین وقایعی و پس از آشکارشدن بیکفایتی دولتهای ارتشساخته و بروز بحران اقتصادی گسترده در دوران بلند اجویت بود که در سال ۲۰۰۲ (یعنی نزدیک به ۱۳۸۲)، حزبی افسار دولت را به دست گرفت که تنها یک سال از پدیدآمدنش میگذشت و بیشتر بلندپایگاناش به برداشتی بهشدت التقاطی هم از اسلام و هم از غرب گرایش داشتند؛ بلندپایگانی تحصیلکرده که از «خدمت به مردم بدون ایدئولوژی» حرف میزدند اما کمی بعد چنان از لایههای گوناگون اجتماعی نُطق کشیدند که ارتش و کمالیستها چنین نکرده بودند. همین حزب در ۲۰۰۷ نیز توانست با آرایی بیشتر به دولتداریش ادامه دهد؛ حزب عدالت و توسعه.
اسلامگرایی لیبرال یک الگو
در اواخر دولت خاتمی بود که نظریهپردازان نولیبرال وطنی، تمام تلاش خود را به کار بردند تا از برآمدن دولت اردوغان بتی جدید بسازند و به یکضرب راه توسعه ایران را مشخص کنند. مطرحشدن کلیدواژهٔ «الگوی ترکیهای» کموبیش همزمان بود با آخرین تلاشهای روبهافول اصلاحطلبان برای ارائهٔ الگویی برای بیرونآمدن از بینگرشی و ندانمکاریهایشان.
از آنجایی که چند وقتی بیشتر از آغاز کارِ حزب نوپای عدالت و توسعه نمیگذشت، هنوز مانده بود تا ابعاد گرایش اقتصادی و سیاسیِ حاکم بر این حزب آشکار شود؛ آشکارشدنی که نشان داد اصلاحطلبان وطنی از الگویی کاملاً همگون با خود حرف زدهاند یا به اصطلاح خیلی خوب به خال زدهاند؛ زمان نشان داد که آنها چندان دور از تفکر حاکم بر حزب عدالت و توسعه نمیاندیشند یعنی نولیبرالیسم اقتصادی با روکش اسلامی برای انحراف تودهها.
اما دو نکتهٔ مهم از چشم آنها پنهان ماند و هنوز هم پنهان است و آنها عمدی مزوّرانه برای نادیدهگرفتن آنها دارند: ۱. اسلامگرایی نولیبرال ترکیهای نمیتواند الگویی برای همهٔ نیروهایی باشد که در دیگر کشورها در پی پیادهکردن نسخهٔ امریکایی سرمایهداری هستند و ۲. خود اسلامگرایی نولیبرال که اصلاحطلبان وطنی هرچند از آن اسم نمیبرند اما باوری عمیق به آن دارند، دچار چنان ناهمسازی و تناقضی است که در آخر در آن نه از اسلام چیزی میماند و نه از آن وعدههای سیاسی (آزادی بیان لیبرالی و حقوق مدنی و…) که در بوق و کرنا کرده است.
این گرایش سر در پی راهی دیگر دارد، نه ارتقا و توسعه رفاه اقتصادی و سازوکار سیاسی ملت خود. چنان که یکی از منتقدان اسلامگرای حزب عدالت و توسعه (محمد بکار اغلو) بر نکتهای درست دست گذاشته است، آنگاه که میگوید: «حزب عدالت و توسعه که طی فرایندی، پس از رویداد تسریعکننده ۲۸ فوریه [کودتای ارتش علیه دولت اربکان] شکل گرفت، خود بخشی از پروژهٔ ادغام جهان اسلام در نظام سرمایهداری جهانی است.» [۳]
اسلامگرایی نولیبرال و سرمایهداری جهانی
هر چند دورهٔ کودتاهای مستقیم امریکایی (دستِ کم در مرکز تحولات جهانی) برای برسرکارآوردن دولتهایی که نزدیکی استراتژیک خود را با کشور مادر (امریکا، انگلستان و اروپای قارهای و البته لابیهای بهویژه صهیونیستی) حفظ کنند، گذشته است اما هنوز نیاز به برسرکارآوردن چنین دولتهایی وجود دارد و از قضا از پروژههای بااهمیت امریکا در منطقه خاورمیانه است.
![](https://www.fardanews.com/files/fa/news/1391/6/20/109076_802.jpg)
اردوغان و گل در مراسم تشییع پیکر مرحوم اربکان
بعد از سرکوب تلاشهای گرایشهایی مانند اربکان برای بازپسگرفتن قدرت برای اجرای حکمِ اسلام و پس از بحران اقتصادی بزرگ در ترکیه، شاخهای از جریان اسلامگرایی ترکیه به این نتیجه رسید که تنها راه، از یک سو سرنهادن به اصول سیاسی و اقتصادی اروپایی و امریکایی و از سوی دیگر چنگزدن به شکلی از اسلامِ ازمحتواخالیشده است.
تلاش این شاخه که از آن میتوان با عنوان «اسلامگرایی نولیبرال» نام برد، پس از چندی حمایت بیدریغ غرب بهویژه امریکا را به دنبال آورد [البته این جمله به خوشبینانهترین تحلیل متعلق است که نمیگوید همین جریان اسلامگرایی نولیبرال بهتمامی امریکاییساخته است]. گویا اکنون استراتژیستهای غربی بدیلی را که میتوانستند برای خاورمیانه تجویز کنند، یافته بودند [چیزی که تحولات دولتی در مصر با رویکارآمدنِ مرسی، آن را تأیید کرد].
اسلامگرایی نولیبرال که به نظر برخی اسلامگرایان همسنگ گروهها و احزاب لیبرال ـ مسیحی یا دموکرات مسیحی در اروپا است، نه پایبندی به ارزشهای اسلامی دارد (از آنها بیشتر برای تداوم چیرگی خود بر تودههای معتقد استفاده میکند) و نه چندان در پی برپایی آن نهادهایی است که تحت عنوان لیبرالیسم ادعایی خود از آنها دم میزند. آنچه اسلامگرایی نولیبرال در تحلیل نهایی در پی آن است (چه خود به آن معترف شود چه نشود) راهگشودن برای سرمایهداری جهانی در تمامی جنبهها است. اسلامگرایی نولیبرال، واسطهای محوشونده است تا جامعه را از مرحلهای مشخص به مرحلهای دیگر عبور دهد؛ از جهان درگیر با سرمایهداری به جهان تحت انقیاد سرمایهداری.
پانوشتها
[۱] افسانهای معروف در میان اسلامگرایان ترکیهای وجود دارد که از این قرار است: شیخ رحیمی بابا، در دوره عبدالحمید دوم مقام شیخالاسلامی داشت. در یکی از سالهای آخر دهه ۱۹۳۰ دوستانش را برای خواندن «قهریه» (رسمی در میان فرقه نقشبندیه برای برانداختن کسی یا گروهی) علیه کارگزاران رژیم جمهوری آتاتورک به یکی از روستاهای آناتولی میخواند و سپس رویایی میبیند که کل قضیه را منتفی میکند. میبیند که خداوند در حال تقسیمکردن جهان است. کمال آتاتورک هست و خداوند چون به ترکیه میرسد، میگوید ترکیه را به این مرد بدهید یعنی به آتاتورک. آناتولی هم روی نقشه به رنگ سیاه در آمده است و دیواری دور تا دور آن را گرفته است. تعبیر شیخ رحیمی بابا و دوستانش از این رویا سبب شد که از قهریهخوانی علیه آتاتورک دست بکشند. این افسانه در میان اسلامگرایان ترکیه مشهور است.
[۲] فصلنامه گفتوگو، شماره ۵۹، ص ۱۳
[۳] همان، ص ۲۱