با زنده ماندن دختردایی، وی راز این جنایت در باغ سرسبز را فاش کرد و قاتل تحت تعقیب قرار گرفت.
زن جوان با همسرش در باغ قدم میزد و خاطرات شیرین اوایل زندگیاش را یادآوری میکرد و نمیدانست مرد رؤیاهایش که با چهرهای مهربان به وی خیره شده سناریوی هولناکی را برایش طراحی کرده است.
ساعت ۴ عصر روز سوم شهریورماه سالجاری چند خودروی عبوری در جاده روستایی «وفس» کمیجان که برای تفریح به حاشیه شهر رفته بودند از دور دیدند که دختر جوانی کنار جاده خزان خزان به سوی آنان میآید و با تکان دادن دستش کمک میخواهد.
یکی از رانندهها به همراه خانوادهاش برای کمک به دختر جوان به سوی وی رفتند و با صحنه هولناکی روبهرو شدند، سر زخمی دختر ناشناس بشدت خونریزی میکرد و چاقوی بزرگی سرش را شکافته و داخل جمجمهاش گیر کرده بود، وی که رمقی برای حرفزدن نداشت از آنان خواست تا سریع با پلیس تماس بگیرند.
لحظاتی بعد تیمی از کلانتری مرکزی کمیجان وارد صحنه شدند و با دیدن وضعیت نامساعد دختر زخمی برای نجات وی با اورژانس تماس گرفته و تا آمدن تیم پزشکی از وی تحقیق کردند که دختر ۲۰ ساله به نام زهرا ادعاکردکه شوهر دخترداییاش با چاقو به وی حمله کرده است.
زهرا در ادامه افزود: امروز خانه داییام مهمان بودیم و همراه دخترش مریم قصد داشتیم بیرون برویم که شوهرش، مرتضی به خانه آمد و از ما خواست برای تفریح به بیرون شهر برویم. من ابتدا قبول نکردم ولی با اصرار مریم همراهشان رفتم، رابطه دخترداییام با شوهرش کمی شکراب بود ولی داخل خودرو مرتضی با مریم بسیار خوب برخورد و از وی دلجویی میکرد.
ساعت ۳ عصر بود که در نزدیکی روستای «وفس» توقف کردیم، آنان برای قدم زدن به سوی یکی از باغها رفتند، من نیز کنار خودرو ایستادم تا دخترداییام کدورت گذشتهاش را با صحبتکردن با همسرش فراموش کند، نیم ساعت از این ماجرا نگذشته بود که دیدم مرتضی با حالتی پریشان و مضطرب به سمت خودرویش و من میدود، وی وقتی به من رسید لباسهایش خونی بود و از پهلویش چاقویی را درآورد و به سرم زد و سپس با خودرواش فرار کرد، از شانس بد موبایلم همراهم نبود و منتظر بودم تا کسی از اینجاده خلوت عبور کند تا بتوانم از وی کمک بگیرم. با انتقال زهرا به بیمارستان تیم پلیس که شماره پلاک خودرو را به دست آورده بودند از واحدهای دیگر خواستند تا با دیدن این خودرو سریع آن را متوقف کنند.
با مخابره ماجرای مرموز به پلیسهای دیگر، چندین ایست و بازرسی درجادههایی که احتمال میرفت «مرتضی» از آنجا عبور کند برپا شد و یکی از تیمهای ایست و بازرسی در جاده کمیجان به قهاوند با این خودرو برخورد کرد و از راننده آن خواست تا در کنار جاده توقف کند، در ادامه با فرار راننده تعقیب وی در دستور کار مأموران قرار گرفت و آنان پس از چند دقیقه تعقیب و گریز موفق شدند مرتضی را در نزدیکی شهر کمیجان دستگیر کنند.
«مرتضی» در بازجوییهای ابتدایی ادعا کرد که به سگی ولگرد برخورد کرده و برای نجات جانش به وی چاقو زده و لباسش به همین خاطر خونی شده است.
در ادامه و با توجه به ابهام در سرنوشت «مریم» تیمهای پلیس آگاهی، کلانتری و بسیج مأموریت جدیدی یافتند تا سرنخی از مریم بگیرند. آنان به همراه چند تن از اهالی روستا همه باغهای منطقه را تحت تجسس قرار دادند و پس از ۱۵ ساعت تلاش سرانجام موفق شدند سرنخ تلخی از وی بگیرند.
جسد مریم غرق در خون در گوشهای از باغ که روی آن توسط مرتضی با شاخ و برگ پوشانده شده بود کشف شد و شواهد نشان میداد که وی به طرز هولناکی به پرتگاه مرگ کشانده شده است.
کارآگاهان جنایی با تجسسهای دقیق از صحنه جنایت موفق شدند یک زنجیر آهنی یک متری و سنگ بزرگی که مریم با آن کشته شده بود را در نزدیکی جسدش کشف کنند. براین اساس و با حضور بازپرس جنایی در حوزه قتل، وی به تیمی از کارآگاهان دستور داد که تنها مظنون اصلی پرونده را تحت بازجوییهای ویژه قرار دهند تا انگیزه قاتل از کشتن همسرش مشخص شود.
«مرتضی» پس از اینکه متوجه شد راز به قتل رساندن همسرش فاش شده است و دیگر راه فراری برای انکار حقیقت ندارد سرش را به زیر انداخت و چند دقیقهای سکوت کرد.
مرد مرموز که عرق سردی روی پیشانیش نشسته بود به کارآگاهان گفت: من و همسرم ۲ سال پیش با یکدیگر ازدواج کردیم و زندگی خوبی داشتیم ولی نمیدانم چرا از چندماه پیش رابطهمان بسیار سرد شد و مدام با هم درگیری لفظی پیدا میکردیم.
چندین بار مریم قهر کرد و به خانه پدرش رفت ولی هر بار با دسته گل به خانه پدرش میرفتم و وی را به خانه برمیگرداندم. این حرکات همسرم دیگر برای من عادی شده بود و من با رفتارهایش از وی کینه به دل گرفته بودم تا اینکه در آخرین قهر همسرم تصمیم گرفتم وی را در جای خلوتی به قتل برسانم.
وی در ادامه افزود: امروز به مقابل خانه پدر مریم رفتم و به وی زنگ زدم تا بیرون برویم از شانس بدم دخترعمهاش نیز با اصرار همسرم با ما آمد. بیرون شهررفتیم و داخل خودرو از مریم کلی دلجویی کردم و تقریباً از تصمیمم منصرف شده بودم، با پیشنهاد «زهرا» من و همسرم داخل باغها قدم زدیم تا کدورتها را به فراموشی بسپاریم.
داخل باغ با مریم حرفهای عاشقانه میزدیم که نمیدانم چطور شد وی اتفاقاتی که در دوران نامزدی بین ما افتاده بود را پیش کشید و مقدمات درگیری را به وجود آورد، مریم آنقدر مرا عصبانی کرد که نمیدانم چطور شد وی را به زمین کوبیدم و با زنجیر آهنی نازکی که از قبل با خود آورده بودم وی را خفه کردم.
سپس مقداری شاخ و برگ آوردم و روی جسدش ریختم، وقتی میخواستم فرار کنم دیدم زهرا کنار خودرو ایستاده، برای اینکه شاهدی از ماجرا به جا نگذارم با چاقو ضربهای به سرش زدم تا وی نیز همانند دخترداییاش به کام مرگ فرو برود اما انگار وی زنده مانده است.
با ادعاهای هولناک مرد همسرکش با دستور بازپرس پرونده وی برای تست سلامت روانی به پزشکی قانونی اعزام شد که نتایج آزمایشات از سالم بودن وی حکایت داشت.
کارآگاهان با بازسازی صحنه جنایت توسط «مرتضی» پرونده را برای صدور قرار مجرمیت و کیفرخواست به بازپرسی دادسرای عمومی و انقلاب کمیجان ارجاع کردند.