سرانجام سعید حجاریان – از عالی ترین مقامات امنیتی و موثر دهه 60 در دفتر اطلاعات نخست وزیری – بالاجبار، زبان به اعتراف گشود.
البته شاید برخی مدعی شوند گلوله ای که به صلاح اصلاحات، به مغز مدعی اصلاحات – حجاریان – شلیک شد، تاثیر خود را گذاشته و ضمن این که مغز وی درحال کوچک شدن است، حافظه او نیز دیگر یاری اش نمی کند!
ولی مطالب و خاطراتی که سعید حجاریان – قربانی خودزنی اصلاحات – در مصاحبه اخیرش با مجله “اندیشه پویا” ذکر کرده، نشان از سلامت حافظه اش دارد؛ بدان حد که در بسیاری جاها از ارائه توضیحات بیشتر طفره می رود، که نشان از زیرکی وی دارد.
پس از انتشار مطلب “بازداشت سیدحسن نصرالله توسط خسرو تهرانی و سعید حجاریان! ” در وبلاگ خاطرات جبهه به نقل از کتاب زندگی خودگفته سیدحسن نصرالله، سرانجام حجاریان مجبور به اعتراف شد؛ ولی اظهارات او به جای این که شرح ماوقع باشد، برعکس ابهامات قضیه را بیشتر کرده است.
از قدیم گفته اند: “دروغ گو، کم حافظه می شود.”
متن گفت وگوی سعید حجاریان در صفحه 41 مجله اندیشه پویا شماره 2 مورخ تیر و مرداد 1391:
* گویا شما سیدحسن نصرالله را هم در همین زمان که در نخست وزیری بودید، برای اولین و آخرین بار در عمرش در بدو ورود به ایران در فرودگاه بازداشت کردید و چند روزی هم در زندان نگه داشتید. چرا بازداشت اش کردید؟
حجاریان: اصلا نصرالله شناخته نشده بود آن زمان و رئیس حزب الله سیدعباس موسوی بود.
* بالاخره معاون سیدعباس موسوی بود آن زمان و سه روز بازداشت شما بود.
حجاریان: نخست وزیری یک دفتر در فرودگاه داشت. نهضت های آزادی بخش سپاه زیر نظر سیدمهدی هاشمی بود. او و محمد منتظری بدون ویزا و پاسپورت آدم به ایران می آوردند. تصور کنید که چند عرب بدون ویزا و پاسپورت از هواپیما وارد ایران شده اند. طبیعی است که توسط دفتر نخست وزیری در فرودگاه مورد سوال و جواب قرار بگیرند.
* بالاخره شما که می دانستید او نصرالله است چرا بازداشت اش کردید؟ و او می گوید که از آن هواپیما خانم عرب بدون حجاب پیاده شد و آنها با او کاری نداشتند اما مرا که روحانی بودم بازداشت کردند.
حجاریان: آن خانم بی حجاب پاسپورت داشت اما آقای نصرالله نداشت. غیرقانونی و بدون ویزا آمده بودند و ورود غیرقانونی جرم است.
* مدعی است بازجویی شده؟ چه کسی او را بازجویی کرده؟
حجاریان: نمی دانم. من نبودم.
* بالاخره اطلاعات نخست وزیری او را بازداشت کرده بود و شما هم آنجا بودید خصوصا در بخش خارجی و ضدجاسوسی که مسئولیت داشتید.
حجاریان: بازجویی شده که چرا آمده ایران. کنترل امنیتی فرودگاه بالاخره دست نخست وزیری بوده. باید مشخص می شد که چرا یک فرد بدون ویزا به ایران می آید. بچه ها در فرودگاه بازجویی می کردند و بعد هم او را برده اند دو، سه شب در یک ساختمان دیگر بازداشت کرده اند. مساله، یک ماجرای اداری بود و جنبه سیاسی نداشت.
* و نهایتا چه شد که او را آزاد کردید؟
حجاریان: سیدمهدی هاشمی و بچه های سپاه آمدند و وساطت کردند و او را بردند.
درباره ادعاهای ضد و نقیض حجاریان، مثلا این که آن زمان محمد منتظری شهید شده بوده، یا سیدحسن نصرالله با سیدمهدی هاشمی هیچ ارتباطی نداشت و … نکات زیادی می توان ذکر کرد، ولی بهترین مطلب درباره اظهارات حجاریان، مقدمه مصاحبه گر مجله با اوست:
” سعید حجاریان در طول گفت وگو برخی ماجراهای تاریخی را به یاد نمی آورد یا ترجیح می دهد به یاد نیاورد، اما ساده دلانه است اگر گمان کنید که او دچار فراموشی شده است.
وقتی که گلایه می کنم چرا مدام می گویید: “یادم نیست”؛ می گوید که “خیلی سال گذشته” و بعد البته تکمیل می کند “شاید همه حقیقت را نگویم! اما دروغ هم نمی گویم.” او درباره گذشته خودش باز و بی پرده سخن نمی گوید. گزیده سخن می گوید و به کفایت؛ شاید به خاطر لکنت زبان است و سختی تکلم. خودش که این طور می گوید. اما آیا این همه واقعیت است؟”