نمایش بازیکنان پرسپولیس و استقلال یک بازنده داشت و آن هم هواداران دو تیم بودند.
بدون شک فوتبال جدی ترین و بزرگ ترین فرصت تفریحی برای شهروندان ایرانی است و بی دلیل نیست که در آستانه هر مسابقه بزرگ، خانواده ها درگیر مستطیل سبز می شوند و نقل محافل آنها می شود فوتبال. این فوتبال بومی ما چند صباحی است که به یک سرگرمی پوچ و تو خالی تبدیل شده و شور و اشتیاقش سایهای بیش نیست.
دیروز دربی سرخابی ها با هیاهوی رسانه ای و کری خوانی هواداران دو تیم برگزار شد و برخلاف اظهار نظرها و ادعاهای بازیکنان دو تیم، در زمین چیز خاصی از فوتبال مدرن مشاهده نشد و آن چیزی که دیده نشد همان “دربی” بود.
شاید اصلا دربی سرخابی ها در شرایط خوبی برگزار شده و مشکل از ماست که با تماشای ال کلاسیکو که بامداد روز دربی برگزار شد، جو زده شدیم و انتظار داشتیم درصد کمی از حرکاتی که مسی، ژاوی، اینیستا، رونالدو، دی ماریا و … داشتند، در ورزشگاه آزادی پیاده می شد اما زهی خیال باطل.
شاید نیاز است که واژه دربی را برای فوتبال داخلی تغییر داد. تعریف دربی همان نبرد دو باشگاه همشهری است که با همه توان برای پیروزی می جنگندند و مردم از تماشای این نبرد لذت می برند، اما سوال اصلی است این است که آیا دربی هفتاد و پنجم سرخابی رنگ و بوی دربی داشت؟
پیش از آغاز فصل مدیران دو باشگاه استقلال و پرسپولیس برای آنکه در چنین مسابقاتی پیروز شوند دست به ولخرجی های کلانی زدند و با جذب بازیکنان میلیاردی خود را نه در زمین مسابقه بلکه در رسانه ها مطرح و نگاه ها را به خود جلب کردند. پول هایی که از جیب بیت المال هزینه شد تا عده ای با آن حال کنند. این دربی نشان داد که نمایش میلیاردها خروجی ریالی هم نداشت، به غیر از بازیکنان و کادرفنی دو تیم کسی از تقابل سرخابی ها ابراز رضایت نداشت. رسانه ها خیلی زود انتقادها را شروع کردند، هواداران با سنگ و گوجه از آزادی رفتند و کارشناسان و قدیمی های فوتبالی هم بدون آنکه نکات فنی را از این دربی ببینند، بیشتر سکوت کردند و ترجیح دادند به جای مسایل تاکتیکی از مسایل حاشیه ای صحبت کنند.
اگر چه این دربی بی روح در زمینه فنی چیزی نداشت، اما واقعیاتی را به ما نشان داد که نباید به سادگی از کنار آنها گذشت. دربی 75 شکست فوتبالی بود، اما همین شکست می تواند پلی باشد برای رسیدن به پیروزی ها. پس خوب است به زوایای پنهان آن نگریست و ناگفته هایی را تشریح کرد.
1-رسانه ها:
بند اول عبرت از این دربی نافرجام به رسانه ها مربوط می شود، جایی که با جذب چند بازیکن القاب کهکشانی ها را به راحتی به یک تیم می دهیم و بعضا تشویق می کنیم مدیرانی را که برای ولخرجی های میلیاردی مشکلی ندارند.
برای فوتبالی جریان سازی رسانه ای می شود که واقعا پشتوانه ندارد، پدیده ندارد، نشاط، تعصب، جذابیت و …. ندارد. واقعا از چه می نویسیم و برای چه فوتبالی جریان سازی می کنیم؟ فوتبالی که در چند سال اخیر هیچ پدیده ای معرفی نکرده و همچنان پا به سن گذاشته ها ستاره دربی هستند.
برای فوتبالی جریان سازی می شود که هنوز با خاطرات گذشته نفس می کشد. خاطرات سال های نه چندان دور؛ فوتبالی که پول نداشت، اما واقعی بود. شاید به همین دلیل است که همچنان یاد و خاطره آن روزها برای اهالی رسانه زنده است و هر وقت حرف از دربی و فوتبال ملی و ستاره فوتبال وطنی می شود اهالی رسانه از آن روزها می نویسند.
شاید ما رسانه ها هم بی تقصیر نیستیم. وقتی هر روز صفحات روزنامه ها و مانیتورها پر می شود از خبرهای فوتبالی چه توقعی می رود؟ بهتر است رسانه ها هم سوزنی به خود بزنند. وقتی کشورهای دیگر مثل چین و آمریکا برای درو کردن مدال های المپیک از دوران کودکی ورزشکاران خود را مجبور به تمرینات طاقت فرسا می کنند و از سویی همه توجهات مخصوص یک ورزش خاص نیست، ما هنوز اندر خم کوچه این فوتبال خسته هستیم؛ پس باید سوزنی هم به خود بزنیم.
2-هواداران:
فوتبال جدی ترین و شاید بهترین فرصت تفریحی برای شهروندان است و بیشتر جوانان با همین رشته ورزشی است که مجالی برای سرگرمی پیدا می کنند، اما واقعیت این است که آنها هم در چند سال گذشته به ماهیت واقعی فوتبال امروزی ما که بسیار توخالی است پی برده اند.
شاید به همین دلیل است که دیگر ورزشگاه ها مانند گذشته برای یک بازی پر نمی شود. شاید تهی بودن همین فوتبال است که بعد از برد یک تیم در دربی بیشتر از 20 هزار تماشاگر به ورزشگاه نمی روند.
عدم استقبال مناسب از بازی های باشگاهی به نوعی اعتراض آنهاست، اما وقتی یک روز مانده به دربی می بینیم تعدادی از علاقمندان به فوتبال خود را به ورزشگاه آزادی رسانده اند تا دربی را از نزدیک تماشا کنند، واقعا ذهن درگیر این مسئله می شود. آیا همان هواداری که برای تماشای دربی یک روز زودتر به آزادی می رود، اگر فرصت بهتری برای سرگرمی داشت باز هم فوتبال آن هم از جنس نامرغوبش را انتخاب می کرد؟!
بازیکنان، مربیان، همراهان و همه کسانی در کنار باشگاه های هستند از خوب و بد بودن تیم شان متضرر نمی شوند و کارنامه چند ساله گذشته فوتبال ما نشان می دهد آنکه ضرر کرده همان هواداری است که تاوان علاقه اش به رشته ورزشی را پس می دهد و کسی هم به فکرش نیست.
3-مسئولان و کادر فنی تیم ملی
چند سالی است که تیم ملی برای رسیدن به جام جهانی با مشکلاتی دست و پنچه نرم می کند. کی روش را می آوریم تا راحت تر به جام جهانی برویم، دریغ از آنکه مربی فوتبال هری پاتر نیست که بخواهد با جادو ما را به مقصد برساند. رفتن به جام جهانی از قاره ای که 4.5 سهمیه دارد کار چندان سختی نیست اما برای کشوری مانند کره جنوبی و ژاپن. تیم هایی که پدیده هایشان در مسابقات باشگاهی خود چشم نوازی می کنند. آنها لژیونرهایی به فوتبال اروپا معرفی کرده اند که در باشگاه های بزرگ بازی می کنند، نه برای فوتبال ایران که معرفی پدیده برایش رویا شده و کمتر می توان در یک بازی حساس شاهد بود که یک مربی به یک بازیکن جوان اعتماد کرد.
به هر حال واقعیت فوتبال ما همین است، باید شکل مدیریت فوتبال مان را تغییر دهیم، باید نحوه پرداختن رسانه ای به ورزش کشور را تغییر دهیم. تا زمانی که مربیان برای از بین نرفتن آمار کارنامه خود احتیاط را سرلوحه کار خود قرار می دهند و حفظ پرستیژ خود را فدای دربی زیبا می کنند چرا باید توقع داشته باشیم کیروش برای ما معجزه کند؟ اصلا ما چه کاشته ایم که اکنون توقع درو داریم؟
استقلال و پرسپولیسمان که این است دیگر چه توقع از دیگران است. تیم هایی که با این اندازه کیفیت دل مربیان خود را می برند و با این کیفیت پایین صحبت از قهرمانی می شود دیگر چه باید گفت. از ژوزه بگوییم که هنوز ترکیب تیم خود را نشناخته و هر روز پرسپولیس را مثل یک جزیره ناشناخته می بینیم یا از امیر قلعه نویی بگوییم که سطح توقع خود را تا این حد پایین آورده که از استقلال دیروز نوید قهرمانی دیده است.
فارس