در تاریخ دوشنبه 13 تير 1390 یادداشتی با عنوان نقد کارشناسانه،نه هرزه نگاري از سوی لطف اله آجودانی در سایت مازند نومه منتشر شد وی در این نوشته بیان داشت :که بدون تردید در هر جامعه معتقد به حقوق شهروندی، انتقاد حق همه شهروندان است، اما در هر جامعه مدنی به ویژه در جامعه مدنی معتقد به ارزش های اسلامی که اخلاق مداری و عقلانیت از الزامات آن به شمار می آید ، نقد را الزامات و آدابی است که یکی از آن الزامات، برخورداری از آگاهی، دیگری پای بندی به اجتناب از مطلق اندیشی در ضرورت نگاه منصفانه برای سره از ناسره را بازشناختن، و دیگري ادب در گفتار و نوشتار است.
ناآگاهی ، بی انصافی و بی ادبی ، سه صورت متفاوت از یک بدفهمی و بداخلاقی مشترکی است که نه با الزامات مدنی راست می آید و نه با ارزش های اسلامی و نه با منافع ملی.
آجودانی تکاپوی رسانه ای موجود را به انتخابات مجلس نسبت می دهد و می نویسد :
با توجه به نزدیک شدن به فضای انتخاباتی نهمین دورۀ مجلس شورای اسلامی در کشور، در آمل نیز هر چند به صورت غیر رسمی، شاهد تکاپوهایی آشکار و نهان از سوی برخی کاندیداهای احتمالی و حامیان آنها هستیم.
در این میان در برخی سایت ها و رسانه های خبری و برخی محافل، شاهد پاره ای بداخلاقی ها در مخالفت با این و آن هستیم.
اما او درادامه از برخی بد اخلاقی ها گلایه می کند :
برخی بداخلاقی های غالباً بدون مأخذ و پایگاه مردمی از سوی عده ای در مخالفت با عزت الله یوسفیان ملا-نمایندۀ مردم آمل در مجلس شورای اسلامی- از این جمله است.
از اینجا به بعد مرجع ضمیر او تا اندازه ای مشخص می شود او می نویسد :
اگر بپذیریم که لازمه نقد سالم وسازنده، نگاه آگاهانه، منصفانه و مؤدبانه برای بازشناسی نقاط ضعف و قوت است، با تأکید بر احتمال وجود برخی ضعف ها و کاستی ها در پاره ای از مواضع فکری و عملکرد یوسفیان، نادیده گرفتن وجود توانایی ها و قوت های عزت الله یوسفیان، نتیجه و نشانه ناآگاهی و بی انصافی است.
آجودانی نمایندگی مردم در مجلس را ، بیش و پیش از آنکه یک مقام باشد، یک مسئولیت در برابر مردم و برای مردم می داند و ادامه می دهد : از الزامات این مسئولیت، توانایی برخورداری از مجموعه ای از دانش ها، بینش ها و قابلیت های فردی و اجتماعی برای مدیریت و طراحی و برنامه ریزی های سیاسی، اجتماعی، اقتصادی و فرهنگی در سطوح منطقه ای و کلان ملی است.
وی معتقد است: در جایگاه نقد، باید میزان دانش و بینش و قابلیت های یک نماینده مردم در مجلس یا کسانی که داعیه صلاحیت نمایندگی مردم در مجلس را دارند به داوری نشست تا در پرتو روشن اندیشی و روشنگری عالمانه و منصفانه، بتوان زمینه های تسهیل و تنویر افکار عمومی برای انتخاب اصلح را فراهم ساخت.
و همچنین :توهین و تهمت و دروغ و دشنام در گفتار و نوشتار بر ضد یک شخص ، نتیجه ضعف و نشانه معلولیت و نبود بلوغ فکری و اخلاقی است.
و الا آخر
اما سایت تحلیلی 6 بهمن نظر دیگری دارد وبا مطلبی ادبی ، سیاسی و آمیخته با طنزی تند با عنوان” در حاشیه مطلب اخیر دکتر آجودانی؛این نکته گشته فاش، کین کهنه دستگاه تغییر می کند”
اخیراً یکی از دوستان ِ مورخ،کاغذی برداشت، به وعظ نشست و درس ِ اخلاق کرد که «جمع ِ مدنی» را سه آفت است؛ «ناآگاهی»، «مطلق اندیشی» و « بی انصافی» که جملگی در نظر راست می آید و به تمامه نیست.در بستری که اخلاق تباه می شود، صورت های دیگری هم جاری است.غایت این گفتار اما – که تسامحاً پاسخی ست به آن نوشتار – نه به تکمیل وجه های دیگر آن می اندیشد، نه به نکوهش کسی در افتاده ست و نه به «انتظار صله!»ای نشسته است.لختی ست سخن به رایگان، در پاسخ به آن همه عتاب و خطاب است و شتاب که تاب نیاوردند و این سان قریب به عرصه خزیدند تا به «تمامی قد» و هرآنچه که در توان دارند به دفاع از کسی بنشینند که مورد پرسش قرار گرفته ست.
نویسنده منتقد به اندیشه های آجودانی حمله می کند و می نویسد :
دوست ِ مورخ در مبتدای سخن خویش، برای نقد طومار الزاماتی را پیچاند که به قرائتی دیگر شرح کوته آن در بند نخست رفت.مخاطب این سخن می تواند با مراجعه به اصل آن مطلب، خود به کرسی بنشیند.پنداشت نگارنده اما در مبتدای امر، پیش از آنکه سخن از نقد یا حمد به میان آید،باید الزامات سخن کردن و نوشتن را جست که ناگزیر ترین آن، عمل به آنچه است که بر زبان می آید.آقای مورخ با در دست گرفتن اصطرلاب اخلاق – که البته تعریفی و مختصاتی از آن بدست نمی دهد و به یک چندی پرگویی های کلی اکتفا می کند – به ترصّد جامعه رسانه نشست و نقدهایی را به تعریض بیان کرده است.
اخلاق در سیر تطوّر تاریخ اندیشه و عمل، جولانگاه ها و مصّب های متعدد و بعضا متضادی را پیموده است و هنوز نیز به یک «مقصودگاه مشترک» منتهی نشد و آن سان که پیداست، نخواهد شد.عده ای پر شمار به تلقی اخلاق، قبل از انسانیت و دین پرداخته اند و نحلی دیگر به دیده ی انکارش.کسانی نیز فی ما بین این دو به تفاصیل در غلتیده اند.در سوی دیگر، برخی آن را «نسبی» و دیگری آن را «مطلق» به تمجید گذاشته اند.
به هر روی و فارغ از آن، اخلاق بدواً دو ساحت ناگریز دارد.یک آنچه خرد بدان می اندیشد و دیگر آن که بدان دستور می نویسد تا عمل ِ انسانی مساعدت شود.نحله هایی که در بالا رفت به سه وجه در می آیند.وجه نخست، برخی در خردورزی جایگاه اخلاق را نمی شناسند و به تیع در ساحت دوم، عمل اخلاقی هم نمی کنند.و جه دوم از برخی دیگر است که خرد، اخلاق می ورزد، دستور می دهد و انسان نیز طاعت می کند.وجه سوم از عده ای ست که محل سِتُرگی از بحث ما نیز هست.عقل اخلاق می شناسد، امر می کند، اما هوای سرکش انسانی سر نمی بازد و تمکین نمی ورزد.وجه سوم بالنتیجه با صورت اول هم سان است و البته خطرناک تر نیز.آنکه که در تمشیت سیاسی خویش – و یا به صورت کلی در صحنه حیات اجتماعی – برای اخلاق،محلی نمی شناسد،نباید با داشتن انتظار خُلق حمیده، باد به فقس ریخت و به طبع آنکه لساناً «اخلاق باور» است،به وادی عمل باید حساب ِ اخلاق از او کشید و اگر بدان گردن افراشت، به محکمه اش خواند.
نویسنده مقاله آجودانی را متهم به بد اخلاقی می کند و در ادامه مصادیق بد اخلاقی از نوشتار او بر مشمرد و می گوید :
آنطوری که مطلع نوشتار آقای مورخ به عیان ِ سر، دیده می شود این است که مشارالیه حَرَج یک «زندگی اخلاق بنیاد» را به گنج ِ زندگی بیگانه با اخلاق ترجیح می نهد.او آنطوری که نوشت، محنت آن زندگی عُسر آلود را به جان ِ شیرین می خرد و بر مطامع ِ دنیای خویش، افسار می بندد و در «جمع ِ مدنی تعریفی اش» ارجی بدان نمی گذارد.با مداقه اندک اما در پس نوشتار و لایه زیرین آن، بدین باور چیره دستانه خدشه می کشد و نسیان اخلاق می کند و خرق انصاف!
ایشان منتقدان و اساسا معترضان ِ کسی را که او در نوشتار به مدحش نشسته و عجالتاً آب را جایی ریخته ست که سوخته، «بدون مأخذ و پایگاه مردمی» می خواند که دارای «معلولیت» اند و از «بلوغ فکری» بی بهره.او در نمایش خویش، بدان انصاف! هم قناعت نمی ورزد و شوق ِ اخلاق و آداب آقای مورخ اقتضا می کند که به فراخور نقد، تعابیر به معنای واقعی کلمه کارشناسانه،نظیر «کودک»، «تاریک اندیش»، «هرزه گو»، «بی دانش»، «بی مایه»، «ضعیف و ناتوان» و «بی ادب» را به خدمت بگیرد و نگاشته خود را بدین آداب انسانی ساز و برگ دهد.
اما یک متخلّق یه صفات انسانی، مخاطب خویش را هر که چه باشد هرزه گو! و بی ادب و دانش بانگ نمی دهد.او در کمال و اوج ادب به جای نقد نویسنده به نقد نوشتار روی می آورد و صفاتی از زذایل را به صف ِ حریفان نمی کشد.در ازای تاریخ، پیکره ی اخلاق این چنین است که مورد بی مهری ِ اخلاق باوران لسانی قرار می گیرد و فرو می پاشد.اندوه بار باید اعتراف کرد که این شکل جولانگاها بود که عده ای واداشت تا اخلاق را از عقد نکاح ِ سیاست در بیاورند و شوکران آن را بنوشند.
ودر ادامه نویسنده حرکت آقای مورخ !(آجودانی ) را به رقص تشبیه می کند و البته آنرا نشانه هراس منتقدان و امید برای خود به حساب اورده و اظهار می دارد :
عبور از این عارضه دردناک که مایه پند هست، نکته ای حرف، جلوه نمایی می کند.رقص زود هنگام آقای مورخ و اینچنین به میدان آمدن و هزینه راه شدن،پیامی روشن دارد و خبر از هراس می گیرد.به عرصه آوردن،نویدی ست برای ما.برخی فکر کرده اند که با گسیل افراد که حالا دستی در شهرت دارند، می توانند جلوی صبح را بگیرند.اما زهی از این خیال که هر چه بر این راه بیداری بیاید، جان می بازد.نگارنده واقف است که برخی به تنگ در آمدند.اما این فرستادن ها،نیک فرجامی را برای کسی که خریدار قدرت به هر بهایی است، رقم نخواهد زد.این نکته گشته فاش، کین کهنه دستگاه تغییر می کند!
و حالا قضاوت با شما که موضوع دعوا بر سر چه بوده است !
لطفا اشتباه نگارشی کلمه تشبیح را اصلاح کنید به تشبیه
باسپاس ازدقت نظر شما
با سلام. فکر نمیکنید به کار بردن علامت ! پس از کلمه مورخ برای آقای آجدانی نامناسب باشد؟ یعنی در مورخ بودن کسی که از شناخته شده ترین و معتبرترین مورخان کشور است تردید دارید؟ خوب است حرمت ها نگاه داشته شود تا به سلامت خبرگزاری شما بتوان اعتماد کرد. پایدار باشید.
از نقد شما سپاسگزاریم شاید چون این علامت در انتهای جمله آمده است این طور برداشت می شود
بهتر بود این علامت پس از کلمه دعوا می آمد
مطمئنا حفظ حرمت همه از واجبات است
البته عموما علامت تعجب در میان جمله بین پرانتز (!) استفاده می شود
مطلب خوب جامعی بود.سکولارهای مورخ جایگاهی ندارند
یادم رفت تشکر کنم بازرپرتاژتان.
ممنون
باسلام، بالاخره كسي كه ادعا مي كند بايد حتي خوبي هاي افرادي مثل رضاخان و آخوندزاده را گفت: حتماً مي گويد بايد خوبيةاي هيتلر و ب طريق اولي يزيد و شمر و امثالهم را هم گفت تا ديگران درست قضاوت كنن و اين كاملاً عليرغم نظر خودشان مشخص است كه حتي يك تاريخ دان هم نمي توانند بدون هويت و بي طرف و پوچ باشد و تهي از تعصبات ممدوح دغدغه مندانه باشد.