هراز نیوز :ابوالفضائل علامه حسن زاده آملى:
طرفدار و عهده دار حقوق بشر فقط قرآن مجید است که منطق وحى است، و جز قرآن کریم کسى در روى زمین ادعاى طرفدارى از حقوق بشر بنماید دروغ گفته است و به دین خدا افترا بسته است.
بفرمایید حساب برسیم و چه خوب است مرد حساب باشیم: یکى از خطبه هاى نهج البلاغه آن خطبه اى است که در آن داستان حدیده محماه است خطبه دویست و بیست و دو نهج است. این خطبه شریف یک رشته کلمات امیر کلام علیه السلام در غایت ارتباط و انسجام در پیرامون یک موضوع است.
فرمود:
سوگند به خدا، اگر در حال بیدارى بر خار سعدان شب به روز آورم، و در حال دست و گردن بسته در غلها کشیده شوم، نزد من دوستتر است از اینکه خدا و پیامبرش را در روز رستاخیز بنگرم در حالى که به بنده اى ستمکار و کالایى را به زور ستاننده باشم. چگونه ستم کنم احدى را براى نفسى که، شتابان به سوى پوسیدن و کهنه شدن، بازگشت مى کند و مدت حلول آن در خاک دراز است.
سوگند به خدا عقیل (عقیل برادر آن جناب بود) را دیدم که بیچیز بوده است، تا آنکه از من یک من گندم شما درخواست کرده است. و کودکانش را دیدم از تهیدستى رخساره شان نیلگون بود. چند بار به نزد من آمد و همان گفتار را تکرار و تاکید مى نمود. به سوى او گوش فرا داشتم. گمان برد که من دینم را به او مى فروشم. و راه خودم را ترک مى گویم، و در پى وى مى روم. پس پاره آهنى را گرم کردم و او را به بدنش گردانیدم، تا بدان عبرت گیرد. پس چون شتر گر گرفته از رنج آن ناله برآورد، و نزدیک بود که از آن پاره آهن بسوزد، بدو گفتم اى عقیل، زنان گم کرده فرزند تراکم بینند، آیا از پاره آهنى که انسانى آن را براى بازى خود گرم کرده است ناله مى کنى، و مرا به آتشى که خداوند جبار براى خشم خود برافروخت مى کشانى؟ آیا تو از رنج این آهن سوزان ناله مى کنى، و من از زبانه آتش جبار ناله نکنم؟
شگفتتر از امر عقیل اینکه کسى در شب، با پیچیده اى در ظرفش و سرشته اى هدیه و حلوایى، نزد ما آمد؛ که ناخوش داشتم آن را، چنانکه گویى با آب دهن مار یاقى کرده مار سرشته بود. بدو گفتم: این صله است یا زکوه یا صدقه است؟ پس آن بر ما اهل بیت حرام شده است؟ گفت: نه این است و نه آن، هدیه اى است. گفتم: چشم مادران برایت گریان باد! آیا از دین خدا نزدم آمدى تا مرا فریب دهى؟ آیا خبط دماغ گرفته اى، یا دیوانه اى جن زده اى، یا بیهوده مى گویى؟ سوگند به خدا، اگر هفت اقلیم را با آنچه که در زیر افلاک آنهاست به من دهند تا خدا را درباره مورى عصیان ورزم که پوست دانه جوى را از او بربایم، این کار را نمى کنم. و هر آینه، دنیاى شما در نزد من از برگى در دهان ملخى که آن را جاییده است و خورد کرده است خوارتر است. على را با نعمتى که فنا پذیرد، و لذتى که بقا را نشاید چه کار؟ پناه مى بریم به خدا از خواب بودن و بیهوشى عقل و از زشتى لغزش، و به او یارى مى جوییم.
حالا انصاف بدهید و بفرمایید که طرفدار حقوق بشر چه کسى است و چه مذهب و آیینى است: این، که با برادرش، آن هم در مقابل خواستن یک من گندم از بیت المال مسلمین، و آن هم برادرى که در آن حال هر دو چشم را از دست داده بود نابینا بود و بچه هایش آشفته و دگرگون، آنچنان رفتار مى کند، طرفدار حقوق بشر است یا این درنده هایى که آن همه شهرها و خانه ها را شب و روز ویران مى کنند، و به آتش مى کشانند و پیران و کودکان و مردم بیدفاع را مى کشند، و این همه بیدادگرى مى نمایند؟
آن مردک چرا هدیه و حلوا را در شب آورده است، چرا در روز نیاورده است، چرا تا امروز که امیرالمومنین علیه السلام بر سر کار نبود و بظاهر خلیفه مسلمانها محسوب نمى شد نیاورده است، و حالا آورده است؟ این حلوا بو دارد، این حلوا صله است یعنى وسیله و دستاویزى براى رسیدن به هدفى شیطانى است، این حلوا در پیش چشم توحید على ازقى کرده دهن مار ناگوارتر و خوارتر است.
برو این دانه بر مرغى دگر نه
که عشقا را بلندست آشیانه
این یک انسان ملکوتى است؛ این یک انسان کامل است؛ این یک انسان حقیقى است که سوگند به خدا یاد مى کند اگر هفت اقلیم، با آنچه در تحت افلاک آنهاست، بدو دهند که پوست جوى را از دهن مورى به در آورد، چنین کار نمى کند.
سیه اندرون باشد و سنگدل
که خواهد که مورى شود تنگدل
این انسان کامل در تمام ابعاد شئون انسانى مثل اعلى است. ما تابع این انسانیم، ما در خط و فرمان چنین انسانیم، که خود انسان است و انسان سازنده و تشکیل دهنده مدینه فاضله، و منطق او وحى الهى است، و دستورالعمل و صادر از خداوند سبحان است.
منطق رهبران الهى ما در دست همگان است، دیگران بهتر از این دارند بسم الله بفرمایند ارائه بدهند. در عالم بغیر از قرآن، منطق وحى در جایى نشان دارند، کتاب دیگرى سراغ دارند، معرفى کنند.
جوامع روائى ما از نهج البلاغه و صحیفه سجادیه و بحار و کافى و دیگر اصول و مسندهاى اسلامى، همه، از شئون و شعوب قرآن اند، و به یک معنى قرآن متنزل اند. دیگران بهتر از اینها دارند، بفرمایند ما که هر چه بیشتر گشتیم کمتر یافتیم. اوستایشان را دیده ایم، عهد عتیق و عهد جدیدشان را خوانده ایم، حرفهاى بودا را هم دیده ایم، تلمودشان را نیز زیر و رو کرده ایم، و از هر جا چیزى سراغ گرفته ایم به دنبالش رفته ایم و کتابهایى تحصیل کرده ایم؛ ولکن، بدون تعصب، بلکه از روى معیار عقل و میزان فهم و درایت و فحص و بحث، بتحقیق عرض مى شود:
به حسن خلق و وفا کس به یار ما نرسد
ترا در این سخن انکار کار ما نرسد
اگر چه حسن فروشان به جلوه آمده اند
کسى به حسن و ملاحت به یار ما نرسد
هزار نفش برآید زکلک صنع و یکى
به دلپذیرى نقش نگار ما نرسد
هزار نقد به بازار کاینات آرند
یکى به سکه صاحب عیار ما نرسد
امروز کشورها همه با یکدیگر مرتبط اند و از کتابخانه ها اطلاع دارند، فهرستها در دست همه است، و اهل کتاب بخوبى از کتابها با خبرند؛ این مطلب چیز پوشیده اى نیست که ما امروز بخواهیم بگزاف یا به تعصب مذهبى حرفى بزنیم. کتابى در روى زمین، غیر از قرآن و روایات صادر از اهل بیت طهارت و عصمت و وحى، وجود ندارد. نسبت دیگر دفترها به صحیفه الهیه قرآن مجید نسبت و قیاس سها با شمس است.
گفتن بر خورشید که من چشمه نورم
دانند بزرگان که سزاوار سها نیست
کجا ستاره سها در مقابل آفتاب عالمتاب مى تواند بگوید: مرا نور است.
آنجا که کتاب و کتابخانه هست و خبرى از کتاب مى دهد، از اشراق و اشراف قرآن و جوامع روایى قرآن است.
این کتاب آسمانى ما، این رهبران آسمانى ما، این جوامع روائى منطق اولیاى دین ما. متاع دین ما معلوم و مکشوف است، در دسترس همه است. دیگران بهتر از این دارند، بیاورند.
ما در خط و در مسیر این قرآن و این على و اوصیاى او هستیم؛ و آنان را، در امور دنیا و آخرت، امام خودمان مى دانیم. اگر کاملتر از آنها نشان دارید معرفى بفرمایید.
امام یعنى مقتدا، پیشوا؛ امام یعنى سرمشق، که باید به وزان او رفتار کنى تا به کمال انسانى برسى و انسان بالفعل بشوى.
امام، به زبان خود امام، میزان الهى است؛ یعنى معیار و ترازوى عدل حق، که دیگران باید با این ترازو سنجیده شوند تا مقدار انسانیت هر یک معلوم گردد.
ترازوى انسان سنج انسان کامل است نه دیگر ترازوها.
بهر توزین کدو و کلمست این میزان
بهر توزین تو زین شاکله میزان نبود
این، سخن ما دیگران بهتر دارند بفرمایند.
افسوس که این مزرعه را آب گرفته
دهقان مصیبت زده را خواب گرفته
ما خیر و سعادت مردم را مى خواهیم. ما مى خواهیم که نفوس مستعده به کمال انسانیشان برسند و ما مى خواهیم بیایند در کنار این سفره الهى لقمه ها بردارند، و صاحب مدینه فاضله گردند، و به سعادت ابدیشان نایل آیند. ما حیات و سعادت همیشگى ایشان را مى خواهیم؛ و آنها در پى کشتن ما هستند. ببین تفاوت ره از کجاست تا بکجا.
هیچ پیغمبرى براى آدم کشى نیامده است و هیچ پیغمبر و امامى افتتاح به جنگ نکرده است و در هیچ کتابى سراغ ندارید که پیغمبرى و وصى پیغمبرى در غزوه اى افتتاح به جنگ کرده باشد. آنها که سر جنگ با مردم ندارند، آنها که براى احیاى نفوس بشر آمده اند، آنها فرموده اند: من قتل نفسا بغیر نفس او فساد فى الارض فکانما قتل الناس جمیعا.(مائده ۵: ۳۲) امیرالمومنین علیه السلام فرمود: انبیاء براى روشن کردن چراغ عقول مردم آمدند. این، دنیازده هاى بیعقل اند که دارند با منطق انبیا مى جنگند. هر چند، سوداى خاصى است که در سر مى پزند، و هرگز به آرزویشان نمى رسند کتب الله لاغلبن انا و رسلى ان الله قوى عزیز.(مجادله ۵۸: ۲۱)
گرد آوری :رحمت عزیزی
ادبیاتی از این شیرین تر و استدلالی از این محکمتر وعباراتی از این مسججع تر در متون ادبیات کمتر بیابی که هم راه بنماید و سراج راه باشد و هم زمزمه آن عبارات انسان را به وجد رو حانی برساند که “معانی اندر لفظ نیاد ++که بحر قلزم اند ظرف نیاید و اینهم از آن انسانی است که در فص 16″نصوص الحکم بر فصوص الحکم گوید “دو عالم رابه یک بار از دل تنگ ++بدر کردیم تاجای تو باشد ***که در این مقام جمیع ذوات و صفات و افعال رامستهللک در او می بیند لاالاالله وحده وحده وحده که یکتای همه است .جمله معشوق است و عاشق پر ده ای++زنده معشوق است و عاشق مر ده ای**باتشکر از آقای عزیری و نگارش متن علامه که احساس می شود زینتّ هراز نیوز شده و پشنهاد می شود آنرا جهت مرکز تر بیتی و آموزشی و دانشگاهی هم ارسال دارند تا حجت علمای دین و برهان پولادینشان بر جوانان جویای حقیقت مکشوف شود که به قول آقا”پای استدلالیون رو بین بود ++پای رو بین بس با تمکین بود