ما میتوانستیم به سهولت گروگانها را جابه جا کنیم. اما چه کردیم؟ آقای هاشمی دوج را به درخواست حافظ اسد تحویل سوریه داد و او از آن جا راحت به آمریکا رفت و… عماد را هم به سوریه فرستاد که او را هم در سوریه کشتند!
به گزارش هراز نیوز به نقل از نما، سی سال از ربوده شدن چهار دیپلمات ایرانی در سفارت ایران در بیروت میگذرد. در این سالها شخصیتها و گروههای زیادی که از جهتی با موضوع دیپلماتهای ربوده شده در ارتباط بودهاند، در باره این حادثه و جوانب مختلف آن اظهارنظر کردهاند. از مقامات ایرانی در وزارت خارجه گرفته تا مسئولین لبنانی که از ابتدای این ماجرا با آن درگیر بودهاند.
اما تا کنون کمتر مصاحبه یا نوشتهای از سفیر وقت جمهوری اسلامی ایران در بیروت شنیده یا دیده شده است. «حجت الاسلام موسی فخر روحانی» که اکنون 66 سال دارد و در مقطع زمانی حمله رژیم صهیونیستی به جنوب لبنان، مسئولیت سفارت ایران در آن کشور را بر عهده داشته است، در خصوص واقعه ربوده شدن چهار دیپلمات ایرانی حرفهای شنیدنی بسیاری دارد.
در این گفت و گو که سی سال پس از این واقعه انجام شده است، حجت الاسلام فخر روحانی زوایای جدیدی از این ماجرا را برای خوانندگان هفته نامه پنجره بیان میکند.
از چه زمانی سفارت جمهوری اسلامی ایران در بیروت به شما محول شد؟
بعد از انتخابات حضرت آیت الله خامنهای (مدظله العالی) به ریاست جمهوری و تشکیل دولت، مرحوم آیت الله مشکینی و آقایان آیت الله یزدی و آیت الله طاهری خرم آبادی از من خواستند که با وزارت امور خارجه همکاری کنم و این همکاری به انتصاب بنده و آن مأموریت انجامید. البته انتخاب کشور محل مأموریت با من بود و چون حساسیت زیادی در کشورهای اروپایی علیه من پدید آمده بود و کشور ما هم درگیر جنگ با عراق بود، شخصا آن کشور را انتخاب کرده بودم تا با حضور در جبهه جنگ فرقی نداشته باشد.
مأموریت شما تا چه زمانی ادامه داشت؟
تا شروع مذاکرات سازش بین رژیم جمیل و رژیم صهیونیستی که درصدد گسترش سیاست کمپ دیویدی بودند.
در ماجرای گروگانگیری چهار دیپلمات ایرانی که در زمان مسئولت شما به وقوع پیوست، نخستین اقدام شما چه بود؟
اهمیت مساله برای من زیاد بود و ابعاد آن گوناگون. ابتدا باید عرض کنم کسی که شخصا مأموریت در لبنان را میپذیرفت، باید خود رابرای چنین مشکلی آماده میکرد. لبنان کشوری بود که فقط با 50 دلار میشد سفیر آمریکا، فرانسه، چین، شوروی و هر کشور دیگری را ترور کرد؛ چه رسد به سفیر جمهوری اسلامی ایران که در ان زمان و در یک کشور عربی جز خدا یاوری نداشت. پس قضیه برای شخص محسن موسوی و حاج احمد متوسلیان و دیگران غیر منتظره نبود.
اهمیت مساله برای من دلایل مختلفی داشت آقای محسن موسوی تنها همفکر من در سفارت بود. سر سفره امام زمان(عج) بزرگ شده بود و از خانوادهای روحانی بود و تهجد و زیارت عاشورایی دلپذیر داشت. وی در قبال کار، تعهدی ویژه داشت. ساعت کار برای او مطرح نبود. ما هر و در سفارت زندگی میکردیم و لااقل تا ساعت 12 شب یکسره کار میکردیم. علاوه بر آن بزرگوار، تعداد کمی کارمند نیز بعد از پیروزی انقلاب در سفارت بودند ولی به دلیل رفت و آمد با کارمندان قدیمی برای ارسال اخبار و تحلیلهای محرمانه قابل اعتماد نبودند. همه این امور توسط آقا محسن انجام میشد. مهمتر ازهمه این که جنگ لبنان در آن ماهها دقیقا بااین بهانه شروع شده بود که یک دیپلمات رژیم صهیونیستی در لندن ترور شده بود. دقیقا کمتر از دو ساعت پس از ترور دیپلمات اسرائیلی در لندن، مقر یاسر عرفات از هوا، زمین و دریا مورد هجوم رژیم صهیونیستی قرار گرفت و همان روزها طی چند ساعت با 9 موشک، سفارت جمهوری اسلامی نیز مورد حمله واقع شده بود. از آنجا که در عرف سیاسی حمله به یک دیپلمات و هر گونه تعرضی از این دست مفهومی کمتر از حمله و تعرض علیه یک ملت نداشته و ندارد؛ بنابر این گروگان گیری چهار دیپلمات ایرانی به معنای تعرض همه جانبه به ملت بزرگ ایران بود که طبعا قابل تحمل و تسامح نبود. بر این اساس نخستین اقدامی که به محض دریافت خبر انجام دادم، تماس با رئیس جمهوری لبنان آقای «الیاس سرکیس» بود.
واکنش الیاس سرکیس چه بود؟
او قول مساعد داد ولی افزود: شما میدانید بیش از 50 دولت بر لبنان حاکمند و من رئیس ضعیفترین دولت در میان آنها هستم. و پیشنهاد کرد: شما با رهبران احزاب مهم لبنان و فلسطین هم تماس بگیرید.
علاوه بر دیدارها و استمدادها از یاسر عرفات رئیس سازمان آزادی بخش فلسطین، «جرج حبش»، «نایف حواتمه» و رهبران احزاب لبنانی، از ناصریها وامل و دیگران نیز درخواست کمک کردم.
آیا اسناد معتبری مبنی بر این که «سمیر جعجع و فالانژها با همکاری اسرائیل دیپلماتها را ربوده باشند در دست داشتید؟
در پاسخ به این سئوال باید ابتدا نکته ای کلی را عرض کنم. غیر از حزب الله، همه احزاب و غیر از شیعه همه مذاهب لبنان روش دوش قدرتهای خارجی زندگی میکنند. وابستگی تشکیلات سمیر جعجع به رژیم صهیونیستی به قول معروف از کفر شیطان آشکارتر بود. سمیر جعجع که فعلا دولتهای غربی و عربی مرتجع، و نوکران دست نشانده آنها در جناح 14 مارس، برای ریاست جمهوری وی در آینده تلاش میکنند با سوابق بدی که در جریان قتل چهرههای مطرح لبنان دارد و در عین حال به حیات ننگین خود ادامه میدهد، موقعیت خود را مرهون وابستگی به رژیم صهیونیستی میداند. در آن زمان بخش وسیعی از لبنان و سراسر بیروت در اشغال اسرائیل بودو همه تحرکات ما را زیر نظر داشتند.
پس روشن است که آن گروگانگیری با دستور اسرائیل و زیر نظر آنها توسط یک عامل سرسپرده صورت گرفته است. نفس اقدام به وسیله تشکیلات سمیر جعجع سندی انکارناپذیر به شمار میآیدو احتیاج به مدرک دیگری ندارد.
هدف اسرائیل از ربودن دیپلماتهای ایرانی چه بود؟
رژیم صهیونیستی به سه دلیل به این اقدام نیاز داشت: تظاهر به قدرت در خاورمیانه کسب اطلاعات از اهداف نظام ما و زمینهسازی برای ایجاد گفت و گو با جمهوری اسلامی حتی در حد رایزنیهای غیررسمی.
گروگانگیری چگونه میتوانست دلیلی برای قدرت نمایی باشد؟
همانگونه که گفتم حمله اسرائیل به لبنان پس از ترور دیپلمات صهیونیستی در لندن با فاصله کمتر از دو ساعت رخ داد و اشاره کردم که در عرف سیاسی، تعرض به دیپلماتها تعرض به کل ارکان یک ملت محسوب میشود. بر این اساس این اقدام نوعی قدرت نمایی تلقی میشد.
باید پذیرفت که هیچ رژیمی در دنیا از نظر بنیان، عنکبوتی تر از نظام صهیونیستی نیست. اقتدار اسرائیل در چشم کشورهای اروپایی، عربی و دیگر کشورها ناشی از همین واکنشهای سریع و حساب شده است. اگر شما خودتان برای خودتان ارزشی قائل نشوید، چه انتظاری میتوانید ازدیگران داشته باشید؟ اسرائیل برای «شالیط» که یک سرباز ساده بود چقدر کشته داد؟ چقدر کشت؟ چرا؟ برای آن که ثابت کند برای جان شهروندان خود ارزش قائل است!
حاصل چنین سیاستی ارزش قائل شدن جهان امروز برای نظام آنهاست. آیا اسرائیل چیزی دارد که جای کشورهایی مانند عربستان، ترکیه و برخی کشورهای دیگر را بگیرد؟ نه! پس آن همه اهتمام برای حمایت از آن رژیم، مرهون ارزشی است که سران آنها برای مردم عادی(چه رسد به دیپلماتهای شان) قائلند.
به عبارت روشنتر نفت عربستان و کشورهای خلیج فارس برای آمریکا و اروپا نقش حیاتی دارد. اگر این کشورها شیر نفتشان را به روی غرب ببندند، چه وضعی رخ خواهد داد؟ اقتصاد اروپا و آمریکا به کلی فلج میشود آیا شیخ قطر یا پادشاه عربستان از چشم غرب و به خصوص آمریکا ارزشی بیش از یک دستمال کاغذی دارند؟ چرا؟ چون این رژیمها برای مردم خود ارزشی قائل نیستند. نقش امروز ترکیه برای تحقق سیاست خاورمیانه ای آمریکا در زمینه براندازی رژیم سوریه برای همه روشن است. سئوال این جاست که دولت ترکیه از این همه چاپلوسی آمریکا جز سرافکندگی ملت ترکیه چه دستاوردی خواهد داشت؟
وجهه اسرائیل که بنیان آن بر غصب استوار است و همانند غده سرطانی به نابودی بشریت خواهدانجامید، از جدیتی است که حاکمان آن برای آحاد مردم خود قائل هستند.
اهداف دیگری که اشاره کردید را کمی شرح دهید.
در آن ایام تازه خرمشهر آزاد شده بود و حاج احمد متوسلیان نیز در آزادسازی آن شهر نقش موثری داشت. نظام جمهوری اسلامی چند روز پس از آزادی خرمشهر به حاج احمد مأموریت داد تا به عنوان وابسته نظامی جمهوری اسلامی ایران در لبنان کار کند. این مأموریت ماهیتی روشن داشت. از سوی دیگر آقا محسن کاردار سفارت جمهوری اسلامی بود و قاعدتا در کنار سفیر از اطلاعات زیادی برخوردار بود. فراموش نکنید که جنگ اسرائیل علیه لبنان و فلسطینیان ساکن آن کشور فقط چند روز پس از آزادی خرمشهر به وقوع پیوست و آقای هاشمی رفسنجانی که در آن زمان شخصیتی تاثیرگذار در سیاست کشور محسوب میشد، در خطبه نماز جمعه گفته بود: ما این جا که با عراق میجنگیم، جنگ ما جنگ با اسرائیل است. تیر ما غیر مستقیم به سرباز اسرائیلی می خورد. ما به لبنان نیرو میفرستیم که مستقیما سینه سربازان اسرائیلی را هدف بگیریم…
جالب است بدانید که من به شش دلیل با این موضع آقای هاشمی مخالفت کرده بودم. امام راحل(قدس سره) نیز موضع بنده را تأیید کرده بودند.
اطلاع از موضع نظام جمهوری اسلامی برای رژیم صهیونیستی اهمیتی حیاتی داشت. پس از یک سو اعزام حاج احمد متوسلیان به لبنان به عنوان وابسته نظامی با نقشی که در آزادسازی خرمشهر ایفا کرده بود با مفهوم آزادسازی فلسطین از چنگ رژیم صهیونیستی همراه بود.
ما باید چکاری برای نجات دیپلماتها انجام میدادیم؟
موقعیت دشوار دولتهای آمریکا، شوروی و کشورهای اروپایی در برابر جمهوری اسلامی ایران از یک سو و شناختی که ملتها از ماهیت سیاست امام راحل کسب کرده بدون از سوی دیگر هر چند دولتها را در مقابل ما قرار میداد، اما در عوض مردم کشورها تا حدی به سوی ما جذب میشدند. در همین رابطه جوانانی که قبلا با گروههای «ساف»، «امل» و احزاب لبنانی و فلسطینی کار میکردند، جذب سفارت جمهوری اسلامی شدند. از جمله آنها برادران مغنیه «فؤاد و عماد» که خبر ربوده شدن دیپلماتها را برای ما آورده بود.
عماد مغنیه در آن زمان حدود 20 سال داشت ولی از درخشانترین چهرههای ساف بود. «ابوجهاد» شوهر خواهر یاسر عرفات و شخصیت برجسته ساف از او به عنوان چهره بی بدیلی که از ساف بریده و به ما پیوسته است یاد میکرد. روزی عماد مغنیه به اتفاق دو دوست قابل اعتمادش به سفارت امد و به من گفت: من با ساف کار میکنم ولی روحم با شماست. گفتم: «میخواهی برای بچههای ساف خبرچینی کنی؟ گفت: «نه! گفتم: «باید ثابت کنی!» چند روزی گذشت و در نیمه شبی بدون اطلاع قبلی، سران سازمان آزادی بخش فلسطین یعنی رهبران همه احزاب به صورت دسته جمعی به سفارت آمدند و گفتند: «امروز دیوید دوج رئیس دانشگاه آمریکایی بیروت ربوده شد و ما فکر میکردیم دوستان ما که متمایل به اتحاد جماهیر شوروی هستند، او را ربودهاند و بعد معلوم شد که کار آنها نبوده است. بنابر این روی احزاب و گروههای گوناگون کار کردیم و سرانجام به این نتیجه رسیدیم که طرفداران شما او را ربودهاند. از این رو آمدهایم از شما برای نجات وی کمک بگیریم.
گفتم: دیوید دوج فقط رئیس دانشگاه آمریکایی نبود. او رئیس CIA در خاورمیانه هم بود. آیا ننگ فلسطینیان نیست که برای یافتن فردی با چنین ماهیتی به این در و آن در بزنند؟ به علاوه همین چند روز پیش کاردار ما به همراه وابسته نظامی ما و دو دیپلمات دیر ربوده شدند. شما که سنگ مبارزه با رژیم صهیونیستی را به سینه میزنید برای ما که در نخستین روز پیروزی انقلاب اسلامی ایران، دفتر رژیم صهیونیستی در تهران را به سفارت فلسطین تبدیل کردهایم و شعار ما «امروز ایران؛ فردا فلسطین» بود، چه کردهاید؟ در این مورد کاملا بی تفاوت نبودید؟
گفتند: دولت آمریکا حفاظت از منطقه مربوطه را به ساف سپرده بود…» گفتم: «دیگه بدتر!»
صبح روز بعد بعضی از دوستان وابسته به احزاب لبنانی و فلسطینی به سفارت آمدند و گفتند: دیشب به کجا رسیدید؟ گفتم: نمیدانم، سئوالتان پیرامون چیست؟
گفتند: آقایان عرفات و دیگران که دیشب برای آزادی دیوید دوج به شما مراجعه کرده بودند چه پاسخی گرفتند؟ گفتن: من اصلا از ماجرا بی خبر بودم. خبر ربوده شدن او را از رهبران فلسطینی شنیدم. گفتند: میخواهی با دوج دیداری داشته باشی؟ گفتم: چه کسی ربوده است؟ گفتند: شما از چه کسی خواسته بودید که ثابت کند از ساف بریده و به شما پیوسته است؟
گفتم: یادم نیست. گفتند: عماد مغنیه بنابر این فهمیدم که با هم هستند و اقدامشان مفهومی جز قطع کامل ارتباط از ساف و گرایش کامل به سفارت ندارد. عماد فرمانده گروه حفاظت آن منطقه بود!
ما میتوانستیم به سهولت گروگانها را جابه جا کنیم. اما چه کردیم؟ آقای هاشمی دوج را به درخواست حافظ اسد تحویل سوریه داد و او از آن جا راحت به آمریکا رفت و… عماد را هم به سوریه فرستاد که او را هم در سوریه کشتند! نتیجه کار چه میشود؟ ناامیدی بچههای حزب اللهی که از سوم خرداد، یعنی شب آزادسازی خرمشهر بذر آن را در سرزمین لبنان پاشیده بودند.
به نظر شما پیگیری سرنوشت چهار دیپلمات ایرانی چگونه باید دنبال شود؟
فقط باید عزمی در بین باشد و اشخاصی که شایستگی و لیاقت این مهم را دارند، برگزیده شوند تا این ننگ از دامان ما پاک شود. این ننگ نیست که مردانی مانند آقا محسن موسوی، احمد متوسلیان و همراهانشان سی سال اسیر اسرائیل باشند؟