فرشید رسول زاده زمانی که وارد میدانِ عملیات «والفجر مقدماتی» شد تنها 15 سال داشت. او در همین عملیات ، بال در بال ملائک گشود اما مانند بسیاری از همرزمانش در «فکه» ، پیکرش سال ها بعد به زادگاهش بازگشت.

به گزارش  مشرق ، فرشید رسول زاده زمانی که وارد میدانِ عملیات «والفجر مقدماتی» شد تنها 15 سال داشت. او در همین عملیات ، بال در بال ملائک گشود و با این که می دانست خواهرانش برای بازگشت او ثانیه شماری می کنند ، مانند بسیاری از همرزمانش در «فکه» ، پیکرش سال ها بعد به زادگاهش بازگشت.
فرشید هم مانند بسیاری از بسیجیان در آن سال ها ، از مذهبی نبودن اسمش ناخرسند بود. به همین دلیل ، به تبع پدرش ، نام «عبدالامیر» را برای خود انتخاب کرد.
از«عبدالامیر» ، وصیت نامه ای به جا مانده است . این وصیت نامه تنها دو هفته قبل از شهادتش به رشته ی تحریر در آمده است.
او در این وصیت نامه ، از وقت کم خود نوشته است و از پرنده ای که در مقابل چشمانش پرواز می کرده.

بخوانید و شادی روحمان صلوات بفرستید

 

« بسم الله الرحمن الرحیم »
بـه نـام الله پاسـدار حـرمـت خـون شهیـدان

وکذالک جعلنا کم امتهً وسطا لتکونوا شهداء علی الناس ویکون الرسول علیکم شهیدا .
ما مسئول این هستیم که با این میراث عزیز شهدا و مجاهدانمان وامامان و راهبرانمان و کتابمان  امتی نمونه بسازیم تا برای مردم جهان شاهد باشیم و شهید باشیم و پیامبر برای ما نمونه وشهید باشد.
آنان که گفتند الله وسپس براین آرمان مقدس پافشاری کردند فرشته گان رحمت بر آنان پدید می آیند .
با سلام و درود فراوان بر رهبر کبیر انقلاب وامت شهید پرور ایران و به نام کسی که مرا آفرید و
به او که از آ غاز درس لطیف عواطف انسانی را در پرتو ایمان و تقوا به من آموخت به او که هر گاه در ذهنم انسانیت ، مهر و فضیلت ترسیم میکنم او را می بینم به او که بارها و بارها در آتش جدایی من می سوخت و در گداز این هجران قطرات مذاب قلبش از دیدگان پر مهرش فرو  می ریخت .
به او که در آخرین روزهای حیات با نیایش های زیر لب و نگاههای مالامال از مهر با اشک بدرقه ام می کرد و مانند همیشه برای آخرین بار میگفت خدایا فرزندم را به تو می سپارم و او که روزهای تنظیم این کتاب هنگام مغرب پس از ادای فریضة غروب میکرد به امید ثانیه ای هستم که مرگ سرخ را که از محراب علی (ع) و شمشیر حسین (ع) سرچشمه می گیرد درآغوش گیرم ،
دوست داشتم چند کلمه ای با امت شهید پرور و خانوادة عزیزم صحبت کنم ولی وقتی یاد شهدا می افتم دستم یاری نوشتن ندارد و قلبم به تپش می افتد
خدایا شهادتم در راه اسلام و قرآن را که خاری در چشم دشمنان است بپذیر .
خانوادة گرامیم : نمی دانم چگونه زحمات شما را که در این چند سال برای من     کشیده اید ، جبران کنم امیدوارم مرا حلال کنید مادر عزیز شما منتظر آمدن من نباید با شید زیرا من منتظر شهادت بودم و به مقصدم رسیدم مبادا مادرم کفرات کنی لطف خدای را مبادا کم کنی از شکرهای خود ، مبادا اجر خود را گم کنی مادر، مبادا اجر خود را کم کنی مادر ، مبادا صبر تورا شیطان ببرد . مادر ، تو باید فخر بر عالم کنی .

مادر ، شوی شادان که فرزندت فدای راه حق گردد

نمی خواهی تو ای مادر بجای مرگ خفت بار و ننگ آور

بجـای مـرگ در بستـر شهیــد راه حــق گــردد

مخور غم مادرم نالان مشو ، شیون مکن ، و سرخوش باش و شادی کن

بــرای صـبــح پـیــــروزی کـــه نـزدیــک اســت

خواهرانم! می دانم برای آمدنم ثانیه شماری می کنید ولی چه کنم خدا مرا به مهمانی دعوت کرده و من عاشقانه به ملاقات او شتافتم وحدت را حفظ کنید و با شرکت در نماز جمعه که بزرگترین سلاح ماست مشت محکمی بر دهان ابر قدرت های جهانخوار بزنید تنها حرف من به خواهرانم و برادرانم این است که اسلام و امام را داشته باشید زینب وار زندگی کنید.
خواهرانم! که راه زینب (س) راه اسلام است امت مسلمان مبادا امام امت این قلب ملت و این هدیة خدا را تنها بگذارید. همیشه یا خون را ، یا حسین بودن را ، یا زینب بودن را ، یا آن چنان مردن را ، یا این چنین ماندن را انتخاب کنید.
من هیچ وقت دوست نداشتم جبهه را ترک کنم چون مثل خانه ای برایم شده بود ، زیرا که من با علی اکبر و علی اکبرها آمده بودم. رزمندگان اسلام! همیشه فرمانبردار فرماندة خود باشید ، پیرو امام باشید. انتقام شهیدان یادتان نرود زیرا خون آن ها دراین سرزمین ریخته شده و ناموس آن ها دست شماست.
وقت من خیلی کم است هر لحظه به نقطة امید نزدیکتر می شوم شهادت جلوی چشمانم پرواز می کند .
( حالا که مرگ حتمی است بگذار مرگی را انتخاب کنیم که آبستن زندگی باشد نه مرگ آنقدر ترسناک است و نه زندگی آنقدر شیرین است که انسان شرافت خود را بدان بفروشد )  امام علی (ع)

دارم هـــوای روی او                                      رو می سپارم سوی او

جان می دهم در کوی او                             باکی ندارم من از شهادت واز دشمن

عبد الامیر (فرشید) رسول زاده

8/11/61

By another

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *