مشرق— بعدازظهر دو اتفاق مهم برایم افتاد که نظرم را به خود جلب کرد! جریان از این قرار بود که در سالن انتظار موسسه ی اهل البیت علیهم السلام برای ملاقات با آقای شهرستانی داماد و نماینده ی آیت الله سیستانی در قم٬ نشسته بودم که چشمم به یک جوانی افتاد٬ به قیافه اش می خورد خارجی باشد!
موهایی داشت بور با ریشی نرم و کم پشت و سنی حدود بیست و سه٬ چهار ساله ،آمد و کنارم نشست، دیگرانی هم بودند که در سالن انتظار برای ملاقات با نماینده آقای سیستانی به انتظار نشسته بودند. آمده بود آقای شهرستانی را ببیند،سر صحبت را باز کردم- اهل کجایی ؟ با فارسی دست و پا شکسته گفت: اهل بلاروس. از او پرسیدم مسلمانی؟ گفت بله! پرسیدم :از اول مسلمان بودی؟ گفت: خیر مسیحی ! خودش هم مشتاق بود با هم صحبت کنیم ، مذهبش ارتدوکس مسیحی بود در کتابخانه شهرشان با ترجمه قرآن کریم آشنا می شود، انقلاب خمینی و شخصیت حضرت امام هم در تغییر دینش بدون تأثیر نبوده!
در لابه لای صحبت هایمان چند بار اسمش را پرسیدم اما آخرش هم نتوانستم درست تلفظ کنم گفتم آقای ی ی گفت: بهم بگو حیدر! به نشانه تأیید و البته با حالت تعجب ابروهایم را بالا بردم و همانجا نگه داشتم و گفتم: مممم … حیدرعلی اف…؟ بدون تعلل گفت: حیدر امیرالمومنین .
آوازه شهر قم را شنیده بود و تصمیم گرفته بود بیاید ایران و در قم زندگی کند، یک سالی می شودکه در قم زندگی میکند در حوزه علمیه جامعة المصطفی که مخصوص طلاب خارجی استمشغول درس خواندن است و هم آنجا با ادبیات فارسی آشنا شده است. انگیزه ی خیلی عجیبی برای دریافت حقایق و معارف اسلام داشت همچنین سوال های زیادی از نبوت و امامت.
ازمن پرسید،از ضرورت وجود نبی و امام معصوم برایش گفتم از علی(ع) از نهج البلاغه،از حضرت روح الله ، در کلامش می شد تأثیر شخصیتپیامبر ، امیرالمومنین و روح الله را دید. ظاهرا درس و بحثش تمام شده است وتحمل گرمای تابستان قم را ندارد٬ او هم مثل بعضی آقایان ترجیح می دهد تابستان را به مناطق سرد سیر سفر کند و کجا بهتر از بلاروس ٬ او از من پرسید شما اهل کجا هستی ؟ گفتم بروجرد تا گفتم بروجرد زود بعد از حرفم با همون لهجه مخصوصش و فارسی صحبت کردن دست و پا شکستش گفت: آیت الله بروجردی ؟- گفتم بله٬ بروجرد رو به اسم علما و بزرگانش می شناسند ٬تازه از علامه بحرالعلوم و دیگران هم براش گفتم و اینکه به علت خوش آب و هوا بودنش و همچنین شیک و تمیز بودنش پاریس کوچک هم به آن میگویند وچنین است و چنان٬ گرم صحبت بودیم که منشی دفتر آقای شهرستانی صدایمان کرد، گفت : شما دو نفر مانده اید شما هم با همدیگر بروید داخل! سی٬ چهل دقیقه ای می شد که گرم صحبت شده بودیم ، خلاصه با هم دوست شدیم، وقتی رفتیم داخل آقای شهرستانی به گرمی ما را تحویل گرفت چقدر با احترام و محبت.
علی کوچولوی امام(ره)
اتفاق دوم:
داخل دفتر کنار آقای شهرستانی، سید جوان خوش صورتی که ملبس به لباس روحانیت بود با هیبت خاصی نشسته بود و توجه مرا به خود جلب کرد وقتی که بیشتر دقت کردم شناختمش، آقای سید علی خمینی نوه بزرگوار حضرت امام بودند، اولین بار سال گذشته ٬شب سالگرد ارتحال حضرت امام در حرم مطهر او را دیده بودم با هم راجع به فرقه ها و چگونگی فعالیتشان درکشور صحبت کردیم در اینجا هم همان مباحث مطرح شد که من از پرداختن به کم و کیف آن صرف نظرمی کنم چرا که هدفم از نوشتن این مطلب برداشت دیگری است که می خواهم به آن بپردازمفقط این نکته را عرض بکنم که در صحبت هایم با ایشان دریافتم که انسان روشنی است و دید بازی دارد. سال گذشته هم در حرم امام وقتی که راجع به حضرت آقا از ایشان سوال کردم با صراحت فرمودند که حضرت آقا ولی فقیه است و تبعیتش بر ما واجب٬ از جواب سول هایم و راهنمایی هایش معلوم است که آدم اهل دغدغه ای است، متواضع ، بدون تکبر و مردمی، تیپ طلبه های بسیجی … و راحت هم می شود با او ارتباط گرفت،
به بهانه ی معرفی سید علی خمینی
داماد آسید جواد شهرستانی شده است یعنی در واقع ازدواج نوه حضرت امام خمینی (ره)با نوه آیت الله سیستانی صورت گرفته است و عقد اين دو جوان توسط آيتالله سيستاني در نجف اشرف و در حرم امام علي(ع) به نيابت از طرفين خوانده شده است.
بدلیل تصاویری که پس از ارتحال امام (ره) از وی درکنار بنیانگزار جمهوری اسلامی ایران منتشر شد به علی کوچولوی امام مشهور شد، خبر حضورش در سالگرد حماسه 9 دی در مهدیه تهران با موجی از رد و تأیید های فراوانی مواجه شد!! اما با صرف نظر ازپرداختن به صحت و سقم آن٬ انتشار این خبر ٬ آنهم در ایام حماسه ۹ دی٬ حقیقتا قلب پا برهنگان ومستضعفان و شیفتگان امام خمینی(ره) را شاد کرد.
از حیدر بلاروسی بگویم: قبل از اینکه صحبت کردن با آسید علی را در دفتر آقای شهرستانی شروع کنم حیدر کارش راه افتاد ٬خداحافظی گرفت و رفت. نهایتا دیدار خوبی بود از اینکه توفیق دیدار نوه ی بزرگوار حضرت امام نصیبم شده بود حقیقتا خوشحال بودم.
اما وقتی که از دفتر آقای شهرستانی بیرون امدم عجیب ذهنم مشَغول شده بود و سوالات از جلوی چشمانم در حال رژه رفتن بودند. از یک طرف به حرفهای حیدر فکر می کردم به اینکه وقتی از او پرسیدم علت مسلمان شدنت چی بود؟ جواب داد: خدا … خدا خواست که من هدایت بشوم !
آنقدر عمیق می گفت خدا که موی تن آدم سیخ می شد. داشتم به این نکته فکر میکردم که افرادی مثل حیدر بلاروسی ها سی و چند سال بعد از انقلاب تحت تأثیر انقلاب خمینی و شخصیت حضرت امام مسلمان می شوند و به ایران می آیند و بدنبال گمشده خود می گردند٬ به اینکه اسلام چیست؟ پیامبر و علی و روح الله کیستند؟ حال چه بدانند که آن طلبه جوان داخل دفتر٬ نوه امام خمینی بود یا نبود! البته قطعا خوشحال می شوند و تکریم و احترام میکنند و انتظاراتی هم دارند کما اینکه ماهم از خانواده ی حضرت امام انتظاراتی داریم .
در مملکت ما این یک پرسش اساسی است٬ که حقانیت راه امام چه بود ؟ و یا خمینی که بود و چه کرد؟؟بخصوص برای نسل جدید برای کسانی که بعد از رحلت امام متولد شدند و امام را ندیدند وقطعا پاسخ به این سوال شاه بیت خیلی از مسائل حکومتی است. وصد البته عمل به پاسخ این سوال نسخه ی شفا بخش و وظیفه ی هر مسلمان و هر ایرانی مسلمان است . پاسخ به این پرسش ٬ فعلی است که اغلب مسئولین شاید آن را ترک گفته اند! به راستی حقانیت راه امام خمینی چه در بود؟ اگر غیر از این است پس این همه سهم خواهی وزیاده خواهی و خود خواهی و قدرت طلبی به چکار؟ اگر خواص و نخبگان و مسولین اجرا و تقنین و نظارت بدانند که خمینی کبیر چه کرد؟ دیگر در مملکت اختلافی نمی ماند اختلاس و اغتشاشی معنی نداشت.
خمینی در عصر غلبه ی مدرنیته شرق و غرب٬ حکومت اسلام ناب محمدی را بر اساس شاخص های اجتماعی اسلام اقامه نمود. اما چون برخی از یاران درک نکردند هرکدام چون ناقه صالح پیامبر با تفکرات التقاطی یا ترجمه شده ی نظام کفر دست به ذبح آن میراث برده اند . عده ای با قرائت اسلام مدرنیته عده ای با قرائت اسلام سکولار٬ عده ای با طرح توسعه ی اقتصادی و عده ای با طرح توسعه ی سیاسی . و مگر نه این است که رهبر فرزانه ی انقلاب امام خامنه ای بارها فرمودند تعمدا لفظ توسعه را به کار نمی برم و فرمودند … توسعه به معنای رایج آن را نمی پذیریم…. خمینی راه اسلام ناب محمدی را به هزاران حیدر بلاروسی در خارج و داخل کشور یاد داد ،راه جهاد و مبارزه ،راه چگونگی زیست معنوی در سایه ی حکومت دینی . علمای دین باید بدانند که این اندیشه و صد البته سیره ی حضرت امام است که هزاران نام غربی را در عالم تبدیل می کند به نام حیدر…که فدای نام حیدر.
وقتی که از حیدر پرسیدم که مجردی یا متأهل ؟ جواب داد متأهل! با حالت مزاح گفتم پس متأهلی اومدی؟ یعنی با زن و بچه، اما درجوابم گفت : خیر! تعجب کردمپرسیدم پس عیالت؟ گفت زنم مسیحیه براش دعا کن مسلمان بشه ٬دارم برمی گردم که برم باهاش صحبت کنم شاید مسلمان شد و با هم برگشتیم ایران. پرسیدم اگر که نشد!؟ آهی کشید و گفت : ان شاءلله که بشود و الا من به حقیقت اسلام و امام و انقلاب پی برده ام اگرجور نشود می مانم ایران و راهم را ادامه میدهم .
در هنگام بازگشت خودم را سرزنش میکردم که ببین طرف برای پیدا کردن حقیقت کانون گرم خانوادش را از پدر و مادر بگیر تا زن و بچه همه را رها کرده و به دنبال کشف حقایق عالم است که خمینی یکی از ان حقایق همیشه زنده ی عالم است٬ بعد مثل منی در کشورم در کنار کانون گرم خانواده در اقیانوس بی کران علمی و معنوی قم در کنار حضرت معصومه (س) ٬ در کنار امام(ره) ٬در زیر چتر با برکت ولایت با این همه نعمت های در دسترس، چشمانم را بر روی این همه حقایق بسته ام و چقدر تنبلی و کوتاهی؟!
یک عمر از صدا و سیما ٬ کتابهای درسی و… همه می گویند خمینی٬ تازه با دیدن یک بلاروسی مسلمان شیفته ی امام باید قدری انگیزه مان تحریک بشود که مگر خمینی کیست؟ و چکار کرده ؟ و چه می گوید؟! و به راستی نمی دانم چرا اینقدرشنیدن حقایق اسلام و انقلاب از زبان دیگری شیرین است؟ شاید وجود نعمت های الهی فراوان ما را از درک داشتن آنها غافل کرده است.
واقعیتش حیدر به من فهماند که انسان برای رسیدن به حقیقت باید از مال و زینت دنیا بگذرد .به من فهماند که وظیفه و تکلیف سخت است اما دست یافتنی! پس باید گذشت از وابستگی ها از هواها، از پیچ های سخت. آه امام شرمنده ام…
و باید دانست که امام وشهدا منتظر و چشم براه اند،چشم به راه من و تو تا ما شویم و مثل شهدا ماه شویم.با ولایت نه بی ولایت٬ که نماز بی ولای او عبادتیست بی وضو. باید که مثل شهدا خودمان را خرج امام و سر پرستمان کنیم نه مثل بعضی از آن سیاست بازان دکان دار و مکار و منافق نان به نرخ روز خورامام و شهدا.
همه باید بدانیم که اگر آبرو و جان و مال و… را خرج ولی کردیم حکومت اسلام تبدیل می شود به تمدن اسلام و الا یا به همین جمهوری قانع می شویم که البته آن هم با انحراف و التقاط و یا آنکهاسلام به واسطه ی این حکومت! آنچنان سیلی خواهد خورد که در هیچ عصری نخورده است و در این صورت حادثه ی کربلا تکرار می شود و دیگر معلوم نیست که منو تو در کنار ولی بمانیم الا مخلصین.
پس باید که حرکت کرد در مسیر استقلال و آزادی و استقلال یعنی کشف استعدادهای الهی و خود باوری و استفاده از منایع لایزال مادی و معنوی و آزادی یعنی رها شدن از همه ی غل و زنجیر های شیطان و جنودش چه فردی و چه اجتماعی و باید که حرکت کرد … در مسیرتوحید در مسیر ساختن، ساختن خویش و مملکت،در مسیر شناخت و تبیین و تشریح حقانیقت راه امام و راه شهدا و حرکت برای تحقق آرمان های انقلاب ٬و دهه دهه ی چهارم انقلاب است ! و موضوعش پیشرفت و عدالت … و این مملکت خیمه گاه انقلاب اسلامی و میراث امام و شهداست. و ولایت در هر زمان هم عمود آن. و امیدواریم… به خدا و یاری خدای توانا
روزگاری شد و کس مرد ره عشق ندیدحالیا چشم جهانی نگران من و تو ست!
*عبدالرحیم بیرانوند