در ابتدا يك بحث قرآنىِ كوتاهى را عرض كنم. در منطق قرآن، عزت واقعى و كامل متعلق به خداوند و متعلق به هر كسى است كه در جبههى خدائى قرار ميگيرد. در مصاف بين حق و باطل، بين جبههى خدا و جبههى شيطان، عزت متعلق به كسانى است كه در جبههى خدائى قرار ميگيرند. اين، منطق قرآن است. در سورهى فاطر ميفرمايد: «من كان يريد العزّة فللّه العزّة جميعا». در سورهى منافقون ميفرمايد: «و للّه العزّة و لرسوله و للمؤمنين و ليكنّ المنافقين لايعلمون»؛ عزت متعلق به خداست، عزت متعلق به پيامبر و به مؤمنين است؛ اگرچه منافقان و كافردلان اين را درك نميكنند؛ نميفهمند كه عزت كجاست، مركز عزت واقعى كجاست. در سورهى نساء، دربارهى كسانى كه خود را متصل به مراكز قدرتهاى شيطانى ميكنند، براى اينكه حيثيتى به دست بياورند، قدرتى به دست بياورند، ميفرمايد: «أ يبتغون عندهم العزّة فانّ العزّة للّه جميعا»؛ آيا دنبال عزتند اين كسانى كه به رقباى خدا، به دشمنان خدا، به قدرتهاى مادى پناه ميبرند؟ عزت در نزد خداست. در سورهى مباركهى شعراء، گزارشى از مجموعهى چالشهاى پيامبران بزرگ را مطرح ميفرمايد – دربارهى حضرت نوح، حضرت ابراهيم، حضرت هود، حضرت صالح، حضرت شعيب، حضرت موسى – مفصل دربارهى چالشهاى اين پيامبران بزرگ بحث ميكند و گزارش الهى و وحى را به گوش مردم ميرساند. در هر مقطعى كه ميخواهد غلبهى جبههى نبوت را بر جبههى كفر بيان بفرمايد، ميفرمايد: «انّ فى ذلك لاية و ما كان اكثرهم مؤمنين. و انّ ربّك لهو العزيز الرّحيم»؛ يعنى با اينكه طرف مقابل اكثريت داشتند، قدرت دست آنها بود، پول دست آنها بود، سلاح دست آنها بود، اما جبههى توحيد بر آنها پيروز شد؛ در اين يك آيتى است از آيات الهى، و خداى تو عزيز و رحيم است. بعد از آنكه قرآن اين گزارش را در طول سورهى مباركهى شعراء هى تكرار ميكند، تكرار ميكند، در آخر سوره خطاب به پيغمبر ميفرمايد: «و توكّل على العزيز الرّحيم»؛ به اين خداى عزيز و رحيم كه تضمين كنندهى غلبهى حق بر باطل است، توكل و تكيه كن. «الّذى يريك حين تقوم. و تقلّبك فى السّاجدين»؛ او ناظر به حال توست؛ در حال قيام، در حال سجده، در حال عبادت، در حال حركت، در حال تلاش؛ او حاضر و ناظر است، تو را مىبيند؛ «انّه هو السّميع العليم». پس در منطق قرآن، عزت را بايد از خداوند طلب كرد.
وقتى كه عزت شامل حال يك انسان، يك فرد يا يك جامعه ميشود، مثل يك حصار عمل ميكند، مثل يك باروى مستحكم عمل ميكند؛ نفوذ در او، محاصرهى او، نابود كردن او براى دشمنان دشوار ميشود؛ انسان را از نفوذ و غلبهى دشمن محفوظ نگه ميدارد. آن وقت هرچه اين عزت را در لايههاى عميقتر وجود فرد و جامعه مشاهده كنيم، تأثيرات اين نفوذناپذيرى بيشتر ميشود؛ كار به جائى ميرسد كه همچنان كه انسان از نفوذ و غلبهى دشمن سياسى و دشمن اقتصادى محفوظ ميماند، از غلبه و نفوذ دشمن بزرگ و اصلى، يعنى شيطان هم محفوظ باقى ميماند. آن كسانى كه عزت ظاهرى دارند، اين عزت در دل آنها، در درون آنها، در لايههاى عميق وجود آنها نيست؛ لذا در مقابل شيطان بىدفاعند، نفوذپذيرند.
معروف است كه ميگويند اسكندر مقدونى در يك راهى ميگذشت، مردم به او كرنش ميكردند. يك مرد پارساى مؤمنى در يك گوشهاى نشسته بود، كرنش نكرد، احترام نكرد، بلند نشد. اسكندر تعجب كرد، گفت: او را بياوريد. او را آوردند. گفت: تو چرا در مقابل من كرنش نكردى؟ گفت: زيرا تو غلامِ غلامان منى؛ چرا در مقابل تو كرنش كنم؟ گفت: چطور؟ گفت: زيرا تو غلام شهوت و غضب خود هستى، و شهوت و غضب غلامان منند، در اختيار منند، من بر آنها غالبم.
بنابراين اگر عزت نفس در درون لايههاى عميق وجود انسان نفوذ كرد، آن وقت شيطان بر انسان اثر نميگذارد؛ هوىهاى نفس در انسان اثر نميگذارد؛ شهوت و غضب، انسان را بازيچهى خود قرار نميدهد.
ما امام را اينجور شناختيم. امام در طول حيات، چه در حوزهى علم و تدريس، چه در دوران مبارزهى دشوار، و چه در حوزهى مديريت و حاكميت – آن وقتى كه در رأس كشور قرار گرفت و مديريت جامعه را در قبضه گرفت – در همهى اينها مصداق «و توكّل على العزيز الرّحيم» بود. براى همين بود كه كارهاى بزرگى كه همه ميگفتند نشدنى است، با طلوع امام، اين كارها شدنى شد؛ همهى سدهائى كه گفته ميشد شكستنى نيست، با حضور امام، اين سدها شكستنى شد. او علاوه بر اينكه خود، مظهر عزت نفس و اقتدار معنوى بود، روح عزت را در ملت هم زنده كرد. اين، كار بزرگ امام بزرگوار بود؛ كه من دوباره برميگردم، دربارهى اين نكته توضيح خواهم داد. ملت ما با احساس عزتى كه از درسهاى انقلاب و امام آموخت، توانست خود را كشف كند. ملت، خود را كشف كرد، توانائىهاى خود را كشف كرد؛ و چنين شد كه ما در اين چند دهه، بسيارى از تحقق وعدههاى الهى را با چشم خود ديديم؛ چيزهائى را كه در تاريخ ميخوانديم، در كتابها ميديدم، در مقابل چشمِ خودمان مشاهده كرديم؛ غلبهى مستضعفين را بر مستكبرين، بىبنيادى قصرهاى بظاهر باشكوه مستكبران و بسيارى از حوادث ديگر را در اين سالها ديديم.
چرا كلیدواژه اصلی سخن رهبری بازتاب نداشت؟
در نگاه حضرت آیتاللهالعظمی خامنهای، «عزت ملی» كلیدواژهای است كه میتوان با آن همهی حركتها، رفتارها، كنشها و واكنشهای جریانات مختلف داخلی و خارجی را مورد تحلیل قرار داد. از منظر رهبر معظم انقلاب، حضرت امام خمینی رحمهالله احیاگر روح عزت ملی بود و مهمترین هنر ایشان، احیاگری در این عرصهی مهم و اساسی بود.
روح عزت ملی یك ودیعهی خدادادی است كه در همهی انسانها هست، اما احتیاج به احیاگری و تحرك دارد. كار انبیاء و اولیاء الهی، احیاگری این روح است كه در روایتها از آن به «فطرت» نیز یاد میكنند. همهی انسانها دارای فطرت الهی هستند، ولی این فطرت الهی برای رسیدن به فعلیت، نیازمند تحرك و هدایت و مدیریت است. انبیاء و اولیاء الهی و ائمهی طاهرین همین فطرت خفته را بیدار میكردند و این ودیعهی الهی را به حركت وامیداشتند.
اینكه رهبر معظم انقلاب عزت ملی را به حضرت امام ارجاع میدهند، به ما كمك میكند كه بتوانیم در چیستی روح عزت ملی و چگونگی احیاگری آن، به یك متن جامع دسترسی داشته باشیم كه همان سیره و سخن حضرت امام است. امام خمینی رحمهالله یك الگوی زندهی عزت ملی به نام جمهوری اسلامی ایران را در معرض دید جهانیان قرار داده است؛ الگویی كه «عزت ملی» را از حوزهی ذهنی محض خارج كرده و یك الگوی زنده و عینی را به جهانیان ارائه نموده است.
مهم این است كه الگوی عزت ملی در فضایی قرار گرفته كه نظریههای رقیب آن حرفی برای گفتن ندارد. یعنی رقبا متن مورد پذیرشی ندارند كه بتوانند روی آن اجماع كنند؛ بر خلاف ما كه میتوانیم روی سخن و سیرهی امام رحمهالله اجماع ایجاد كنیم. آنها همچنین تجربهی قابل پذیرشی ندارند كه بتوانند افراد را به آن دعوت كنند. تجربهی غرب تعمیق شكافهای اقتصادی، فقر، ظلم، تجاوز، ایجاد جنگها، توسل به شیوهی نظامی برای حل مسائل سیاسی، استفاده از ابزارهای نامشروع و جز آن است. اینها تجاربی است كه در تابلوی غرب به صورت برجسته وجود دارد. لذا این تابلو هم قابل ارائه نیست.
همهی اینها در حالی است كه در جهان اسلام، یك جریان نوظهور مبتنی بر مبانی غیر مادی –بر خلاف جریانها و نظامات غرب كه بر مبانی مادی استوار است– شكل گرفته و رو به گسترش است. این تفكر و تمدنِ مبتنی بر ایدههای الهی هرچه پیش میرود، ظرفیتهای جدیدی را در حوزههای فكری به بشر عرضه میكند و طراوت و زیبایی خود را به دنیا نشان میدهد. در واقع پیری و عقیمی تمدن غرب همزمان شده است با جوانی و زایش تمدن اسلامی و این مسأله غربیها را بهشدت دچار وحشت كرده است. آنها نگران یك شكست بزرگ تمدنی هستند.
بنابراین غرب همهی تلاشش را به كار گرفته تا شاید بتواند مانع حركت اسلامی شود و اگر هم نتواند، حداقل سعی میكند فرصت و زمان بهینه را از حركت رو به جلوی این جریان بگیرد تا در خلال آن بتواند مشكل نازایی تمدن خود را حل كند.
دنیا در این پیچ تاریخی از یك طرف نفرت عجیبی نسبت به نسخه و تجربهی غرب دارد و از سوی دیگر، خاطرات بسیار مثبتی از نسخه و تجربهی جمهوری اسلامی دارد. این به ما كمك میكند تا با قاطعیت بیشتری بر مشی خودمان تأكید كنیم و امیدوار باشیم كه از طریق پیگیری و ادامهی این تجربه، قلهها را فتح كنیم و به نقطهای برسیم كه دنیای استكبار از آسیب رساندن به جمهوری اسلامی و مردم ایران مأیوس شود.
عزت ملی ما یك نمونه از نسخهای است كه در عرصهی بینالمللی میتواند مخاطبانش را پیدا كند و بشریت را نجات دهد و مسائل جهان را حل و فصل كند. با این حال ما شاهد بودهایم كه رسانههای نظام سلطه در بازتاب سخنان رهبر انقلاب اسلامی به بسیاری از نكات اشاره كردند، اما به «عزت ملی» كه همهی اجزای سخنان رهبری برآن استوار بود، اشارهای نداشتند، زیرا اگر این پیام در سطح دنیا بازتاب پیدا كند، توجه اذهان و افكار عمومی و ملتها را برمیانگیزد و این چیزی نیست كه غربیها بتوانند تحملش كنند.
امروزه تلاش بسیار گستردهای در سطح بینالمللی صورت میگیرد تا هویت قیامهای مردمی بیداری اسلامی مخدوش شود و از طریق صدور شناسنامههای جعلی، هویت این جنبشها از بین برود. البته در این خصوص كمتر تبلیغ میشود كه به هر حال پیام و كلام اصلی و هویتطلبانهی این جنبشها همانا اسلام است. بسیاری از محققین بر این نكته تأكید دارند كه این خیزشها را مردم مسلمان بهوجود آوردهاند. مسلمانان نیز تردید ندارند كه دینشان جامع و پاسخگو در همهی عرصههای دنیوی و اخروی است. همچنین تردید ندارند كه باید به سمت تحقق اهداف دینی حركت كنند. چهبسا نتایج انتخابات در دو كشور تونس و مصر نیز اثبات همین نكتهی كلیدی است كه مایه و گوهر اصلی این خیزشها، همانا احیای هویت اسلامی و ابراز آشكار و افتخارآمیز دینمداری است.