نذر گوشت در ته دره؛ رسم کهن صبح عاشورا در ناندل

هرازنیوز – مریم اکبرپور، در دل کوهستان‌های سرسبز و ساکت ناندل، جایی که مه صبحگاهی آرام‌آرام روی دامنه‌ها می‌نشیند و سنگ‌فرش‌های قدیمی هنوز صدای قدم‌های گذشتگان را به یاد دارند، صبح عاشورا حال و هوایی دیگر دارد. اینجا نه تنها هوا بلکه دل‌ها هم عاشورایی می‌شوند؛ آیینی که ریشه در خاک دارد و در دل مردم این روستای قدیمی هنوز زنده است، هرچند سال‌ها از روزگار آغازش گذشته باشد.

من نیز امسال، چون زائران محلی، همراه با دسته‌ی سوگواران از تکیه بالا محله ناندل حرکت کردم. مسیر، از دل خانه‌هایی که هنوز بوی نان تنوری می‌دهند، می‌گذرد و به‌سمت «او چاله آقا» یا همان امامزاده میر شمس‌الدین، پایین دره می‌رسد؛ مکانی مقدس، سرشار از خاطره، که از دیرباز مأمن دعا و گریه‌های مردم بوده است.

چشم‌ها نمناک، دل‌ها پر از شوق زیارت، و پاها در میان خاک و سنگ‌های تیز تپه، اما کسی شکایتی ندارد. گویی هر قدم، نذری است به نیت رسیدن به آستان آقا اباعبدالله(ع). رفتن به‌سوی امامزاده آسان‌تر است؛ سراشیبی تند، کمک می‌کند که زودتر برسی، اما برگشت از ته دره، سنگین و سخت است؛ درست مانند مسیر عاشقی که بازگشت ندارد، جز با تحمل رنج و پایداری.

در این آیین، خوراکی‌های ساده اما پُرمعنا نیز نقش خود را دارند؛ نان لواش محلی که بوی آن از تنورهای خانگی بیرون می‌زند و دل را آرام می‌کند، فرنی گرم و شیرینی‌اش برای نیت شفای بیماران، و گوشت نذری که طعم عشق می‌دهد و برکت سفره‌هاست. این‌ها تنها خوراکی نیستند؛ زبان دعا و نذرند، واژه‌هایی بی‌صدا اما پرنفوذ که از دل برمی‌خیزند.

یکی از ارکان این مراسم، آقا کیومرث درکایی است؛ مردی از نسل همانانی که این رسم را بنا نهادند. او از شب قبل خود را به محل می‌رساند، و گوسفندی را که در تاسوعا، با احترام جلوی پای عزاداران میانده و حاجی‌دلا قربانی شده، می‌آورد. نیتش خالص است، کارش بی‌ریا؛ دیگ نذری‌اش مثل دلش می‌جوشد و عطرش در فضای امامزاده می‌پیچد؛ عطری که گویی حافظه‌ی جمعی مردم ناندل را زنده می‌کند.

در کنار او، عمو عباس پهلوانی نیز هست. سحرگاه، همان‌گونه که پدرش سال‌ها پیش انجام می‌داد، اسبش را آماده می‌کند. زنگ “تال” به گردن اسب بسته می‌شود، صدایی که بیدارکننده خاطره‌هاست. او با دو کیسه نان لواش داغ راه می‌افتد، از کوچه‌های پیچ‌درپیچ عبور می‌کند، و صدای زنگ اسبش به مردم اعلام می‌کند: عاشورا از راه رسیده، دل‌ها آماده شوند.

و چه زیباست که هنوز در این دنیای پرسرعت، جایی هست که صدای زنگ اسب، صدای اذان دل است.

پس از پایان مراسم، پس از عزاداری‌ها، مداحی‌ها و اشک‌ها، نذری گوشت قربانی، گرم و معطر، با دقت و احترام میان حاضران پخش می‌شود؛ از بزرگ و کوچک، هرکس سهمی دارد؛ سهمی از نیت، سهمی از برکت.

اینجا ناندل است؛ در دامنه‌های خاموش اما زنده دماوند. جایی که ایمان، طبیعت و خاطره، نذر، کوه و دره، نان و اشک، همه در صبح عاشورا به هم می‌رسند. سنتی که دیگر تنها یک آیین نیست، بلکه ادامه‌ی یک عهد است؛ عهدی با خون خدا.

از خانم سودابه فتاحی، که با سخاوت دل، اطلاعات درباره این رسم دیرین در اختیارم گذاشتند، صمیمانه سپاسگزارم.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *