هرازنیوز / گروه حماسه و مقاومت: به منظور ثبت و گرامیداشت خاطرات شهدای گرانقدر دفاع مقدس، این بار گروه حماسه و مقاومت هرازنیوز و کارگروه تاریخ شفاهی دفتر حفظ آثار و نشر ارزشهای دفاع مقدس و مقاومت آمل و موسسه فرهنگی هنری هزارسنگر به روستای محمد آباد(مهدی آباد) از توابع شهرستان آمل سفر کردیم تا با خانواده شهید والامقام اسکندر صادقی، دیدار و گفتگو کنیم. در این مصاحبه، حاجیه خانم صغری محمدیان، مادر بزرگوار شهید، به بازگویی خاطراتی از زندگی، شخصیت و نحوه شهادت فرزند خود پرداخت. این گفتگو روایتی از زندگی جوانی است که امنیت امروز کشور مدیون فداکاری او و همرزمانش است.

 

آشنایی با خانواده شهید و دوران کودکی

حاج خانم، از اینکه وقتتان را در اختیار ما قرار دادید سپاسگزاریم. برای شروع گفتگو، لطفاً از خودتان و خانواده‌تان برایمان بگویید.

خواهش می‌کنم، خوش آمدید. من اهل روستای “اسکومحله” بودم و همسرم اصالتاً اهل “سوادکوه” بودند. پس از عقد، دو سال طول کشید تا زندگی مشترکمان را شروع کنیم. خداوند به ما شش فرزند، سه پسر و سه دختر، عطا کرد

شهید چندمین فرزند شما بودند و نامشان چگونه انتخاب شد؟

یکی از پسرهایم، اسکندر نام داشت که بعدا به شهادت رسید. اسکندر فرزند چهارم من بود. در آن زمان رسم بود که بزرگ‌ترهای فامیل نام فرزندان را انتخاب کنند؛ نام اسکندر را هم مادرشوهرم انتخاب کردند.

تحصیلات، کار و ویژگی‌های اخلاقی شهید

دوران کودکی و نوجوانی شهید چگونه گذشت؟ ایشان تا چه مقطعی تحصیل کردند و پس از آن به چه فعالیت‌هایی مشغول بودند؟

اسکندر تا کلاس چهارم ابتدایی درس خواند. بعد از آن بیشتر در کارهای کشاورزی به خانواده کمک می‌کرد. پسر پرتلاشی بود، غیر از کشاورزی، مدتی هم در یک مهمان‌خانه در “پلور” به عنوان آشپز کار می‌کرد. در کنار کار آشپزی،  گوسفندهایی که داشتیم را برای چرا به دشت می‌برد.

چه ویژگی‌های اخلاقی بارزی در شهید اسکندر وجود داشت که ایشان را از دیگران متمایز می‌کرد؟ رفتارشان با خانواده و اطرافیان چگونه بود؟

اخلاق بسیار خوب و شادی داشت. همیشه لبخند به لب داشت و با همه مهربان بود. خانواده و فامیل را خیلی دوست داشت و به همه احترام می‌گذاشت. بسیار خانواده‌دوست بود و به صله رحم اهمیت زیادی می‌داد.

شهیدی که محبوب کودکان بود

این علاقه به دیگران، به خصوص کودکان، در رفتارشان چگونه نمود پیدا می‌کرد؟

رابطه‌اش با بچه‌های محل خیلی صمیمی بود. یادم است هر بار که مرخصی‌اش تمام می‌شد و می‌خواست به جبهه برگردد، بچه‌های کوچک و نوجوان روستا که می‌فهمیدند، برای بدرقه‌اش جمع می‌شدند. اسکندر هم همیشه برایشان شکلات، شیرینی و آدامس می‌خرید و بینشان پخش می‌کرد. این کار همیشگی‌اش بود و از خوشحال کردن بچه‌ها لذت می‌برد.

از خواستگاری تا شهادت

شنیده‌ایم که شهید در آستانه ازدواج بودند. لطفاً از ماجرای نامزدی و برنامه‌هایی که برای آینده ایشان داشتید برایمان بگویید.

بله، خودش درخواست ازدواج کرد و ما هم برایش به خواستگاری رفتیم و نامزد گرفتیم. همسرم زمینی برایش خریده بود. خودمان هم همه تدارکات را برای عروسی‌اش آماده کرده بودیم. همه چیز برای یک جشن عروسی باشکوه فراهم بود، اما تقدیر چیز دیگری بود. حدود شش ماه بعد از نامزدی به شهادت رسید.

در دوران حضور در جبهه، چگونه با شما در ارتباط بودند؟

از جبهه برایمان نامه می‌فرستاد. در نامه‌هایش از حال و احوالش می‌نوشت و به ما دلگرمی می‌داد.

روایت اعزام و شهادت در سومار

چطور شد که به جبهه اعزام شدند و در کدام مناطق خدمت کردند؟ خبر شهادتشان را چگونه دریافت کردید؟

دوره آموزشی را در “بیرجند” گذراند. آن موقع به همراه همسرم و عموی شهید برای دیدنش به آنجا رفتیم. بعد از آموزشی به “سومار” اعزام شد و در آنجا هم کار آشپزی را بر عهده داشت. با اینکه در آشپزخانه بود، اما دلش پیش رزمنده‌ها بود. یکی از همان روزها برای پیگیری حال یکی از دوستانش از آشپزخانه بیرون می‌آید که مورد اصابت قرار می‌گیرد و شهید می‌شود.

چه مدت پس از بازگشت ایشان از آخرین مرخصی، خبر شهادتشان به شما رسید؟

حدود ۲۰ روز بعد از آخرین مرخصی‌اش بود که این اتفاق افتاد.

مراسم تشییع و تدفین پیکر شهید چگونه برگزار شد؟ آیا خاطره خاصی از آن روزها در ذهن دارید؟

وقتی پیکرش را برگرداندند، به اشتباه به نوشهر منتقل شده بود. بعد از هماهنگی، پیکر را به آمل آوردیم و از آنجا به روستای خودمان، محمدآباد، بردیم. پیکر اسکندر را در خانه‌ طواف دادیم و به خاک سپردیم. مراسم بسیار باشکوهی بود، جمعیت زیادی آمده بودند. و با همان لباس رزم و ساعتی که در دستش بود، به خاک سپردیم. یادم است که برای مراسمش ۱۲ دیگ بزرگ برنج پختیم

بعد از گذشت این همه سال، یاد و خاطره شهید چگونه در خانواده و در میان اهالی روستا زنده نگه داشته شده است؟ آیا ارتباط معنوی با ایشان دارید؟

من همیشه خوابش را می‌بینم. حضورش را در زندگی‌ام حس می‌کنم. الان با پسر دیگرم زندگی می‌کنم و خدا را شکر عروس بسیار خوبی دارم. اهالی محل ارادت و اعتقاد خاصی به شهید اسکندر صادقی دارند. خیلی‌ها برای حاجاتشان نذر شهید می‌کنند و می‌گویند که حاجت‌روا می‌شوند. این ارتباط معنوی مردم با او، یادش را همیشه زنده نگه داشته است.

شهدا حق بزرگی بر گردن ما دارند و امنیت امروز ما مدیون فداکاری آن‌هاست. در پایان اگر صحبتی دارید، بفرمایید.

خدا همه جوانان این مرز و بوم را حفظ کند و عاقبت‌به‌خیر شوند. دعا می‌کنم که راه شهدا همیشه پررهرو باشد.

زندگینامه شهید را می‌توانید در لینک زیر مشاهده کنید.

لینک خبر 

 

تصاویر دیدار

 

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *