به گزارش هرازنیوز، کارگروه تاریخ شفاهی دفتر حفظ آثار و نشر ارزش‌های دفاع مقدس و مقاومت آمل و موسسه فرهنگی هنری هزارسنگر، با حضور در منزل شهید حسین رئیسی، یاد و خاطره این شهید والامقام را گرامی داشت.

این شهید والامقام که در راه تحقق آرمان‌های انقلاب اسلامی جان خود را فدای میهن و آزادی کردند، همچنان در دل مردم آمل جای دارند و یادش همواره زنده و جاودان است. این شهید والامقام نه تنها در تاریخ آمل بلکه در تاریخ مبارزات ملت ایران به‌ عنوان قهرمانانی بزرگ شناخته می‌شوند که همه چیز خود را فدای آرمان‌های والای انقلاب کردند.

حسین رئیسی در 7 خرداد ١٣٤٥در روستای هشتل از توابع شهرستان آمل دیده به جهان  گشود. پدرش خیرالله کشاورز بود و مادرش قمر نام داشت. به عنوان سرباز  ارتش در جبهه حضور یافت. در دهم مهر ١٣٦٥ در مهران توسط نیروهای عراقی بر اثر اصابت ترکش خمپاره به سر شهید شد. مزار او در آستانه امام زاده قاسم(ع) روستای هشتل واقع است.

گفت‌وگوی اختصاصی با مادر بزرگوار شهید حسین رئیسی

با عرض سلام و احترام خدمت شما مادر بزرگوار شهید حسین رئیسی. ممنون از اینکه وقتتان را در اختیار ما قرار دادید. لطفاً خودتان را معرفی کنید و برای آغاز، کمی از شهید برایمان بگویید.

مادر شهید: سلام می‌کنم به شما و همه عزیزانی که منزلمان حضور پیدا کردند و همچنین افرادی که بعدا صدا و تصویرمان را می‌شنوند. من مادر شهید حسین رئیسی هستم، اهل روستای هشتل، پسر شهیدم حسین در همین روستا به دنیا آمد. او فرزند سومم بود. حسین و حسن، دوقلو بودند که حسن در سن بسیار پایین در همان کودکی از دنیا رفت و این حسین که امروز از او صحبت می‌کنیم، بعدا شهید شد.

از دوران کودکی و نوجوانی شهید برایمان بگویید. چه ویژگی‌هایی داشت و تا چه مقطعی درس خواند؟

مادر شهید: حسین تا کلاس دهم درس خواند. خیلی پسر با استعدادی بود. استادکار جوشکار بود و خیلی به کارش علاقه داشت. همیشه می‌گفت بعد از خدمت سربازی، می‌خواهد برای خودش مغازه جوشکاری باز کند. اخلاقش هم بسیار خوب بود، همیشه خوش‌رو و مهربان بود.

شنیده‌ایم که به مداحی هم علاقه داشتند. درست است؟

مادر شهید: بله، حسین خیلی به مداحی علاقه داشت و خودش هم مداحی می‌کرد. صدایش هم خیلی خوب بود.

چطور شد که راهی جبهه شدند و دوران خدمتشون چطور گذشت؟

مادر شهید: حسین برای سربازی رفت. اوایل خدمتش در سومار بود و در لحظه شهادت در منطقه مهران بودند. حسین کلاً ده ماه خدمت کرده بود که شهید شد.

آیا در مورد جبهه و اتفاقات آنجا با شما صحبت می‌کرد؟

مادر شهید: نه، حسین هیچ وقت در مورد جبهه و سختی‌هایش با ما صحبت نمی‌کرد. نمی‌خواست ما نگران شویم. بعدا متوجه شدیم که گوشش بر اثر موج انفجار آسیب دیده که خودش به ما نگفت

روایت شهادت ایشان بسیار شنیدنی است. می‌توانید در این مورد توضیح دهید؟

مادر شهید: بله. حسین اخلاق بسیار خوبی داشت. همیشه به رفقایش می‌گفت: “اگر شما متأهل هستید، با هماهنگی مافوق، خودش برخی از امورات هم رزمانش را انجام میداد.” داستان شهادتش هم دقیقاً همینطور بود. او همیشه فداکار بود .

از ویژگی‌های اخلاقی و اجتماعی ایشان هم بگویید.

مادر شهید: حسین خیلی با مرام و با معرفت بود. اگر کسی را میشناخت که مریض می‌شد و در بیمارستان بستری بود، حتماً به دیدنش می‌رفت. خیلی به فکر دیگران بود.

انگیزه شما برای فرستادن حسین به جبهه چه بود؟

مادر شهید: حسین و حسین ها برای آب و خاکشان رفتند. و باید از کشورمان دفاع می کردیم. اگر فرزند من نمیرفت، فرزند شما نمیرفت، پس چه کی باید به جبهه میرفت؟.

چطور از خبر شهادت حسین آگاه شدید؟

مادر شهید: یکی از هم‌محلی‌هایمان به ما خبر داد که حسین شهید شده است. حسین در سال ۶۵ شهید شد.

مراسم تشییع و تدفین ایشان چطور برگزار شد؟

مادر شهید: در همین محل خودمان تشییع شد و در همین‌جا هم به خاک سپرده شد. حسین اولین شهید محل ما بود.

 

خوابی که رنگ سیاهی را از تن مادر گرفت

پس از شهادت حسین، چقدر برای ایشان لباس مشکی به تن کردید؟ و آیا اتفاق خاصی در این باره افتاد؟

مادر شهید: ما دو سال تمام لباس سیاه به تن داشتیم. دائم برای حسین گریه می‌کردیم. تا اینکه یک شب حسین به خوابم آمد. داخل کیفی پر از لباس‌ آورده بود و به من گفت: “چرا برای من گریه می‌کنید؟ من در بین شماها هستم. لباس‌های سیاه را از تنتان درآورید.” طبق سفارش حسین، همه ما لباس‌های مشکی را از تن درآوردیم و دیگر سیاه نپوشیدیم.

 

دعای مادر شهید برای وطن

مادر جان، در پایان این گفت‌وگوی دلنشین، اگر دعایی برای کشورمان دارید، می‌شنویم.

مادر شهید: دعا می‌کنم که مملکتمان همیشه در آرامش باشد و دشمنان نابود شوند. الهی آمین.

تصاویر دیدار

تصاویر شهید

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *