ومن كلامٍ له عليه السلام
لمّا قبض رسولالله صلى الله عليه وآله وخاطبه العباس وأبوسفيان في أن يبايعا له بالخلافة [وذلك بعد أن تمّت البيعة لاَبيبكر في السقيفة، وفيها ينهى عن الفتنة ويبين عن خلقه وعلمه:] [النهي عن الفتنة] أَيُّها النَّاسُ، شُقُّوا أَمْوَاجَ الفِتَنِ بِسُفُنِ النَّجَاةِ، وَعَرِّجُوا عَنْ طَريقِ الـمُنَافَرَةِ، وَضَعُوا تِيجَانَ الـمُفَاخَرَةِ. أَفْلَحَ مَنْ نَهَضَ بِجَنَاحٍ، أوِ اسْتَسْلَمَ فَأَراحَ، مَاءٌ آجِنٌ وَلُقْمَةٌ يَغَصُّ بِهَا آكِلُهَا، وَمُجْتَنِي الَّثمَرَةِ لِغَيْرِ وَقْتِ إِينَاعِهَاكالزَّارعِ بِغَيْرِ أَرْضِهِ.
[خلقه وعلمه] فَإِنْ أقُلْ يَقُولُوا: حَرَصَ عَلَى الـمُلْكِ، وَإنْ أَسْكُتْ يَقُولُوا: جَزعَمِنَ المَوْتِ! هَيْهَاتَبَعْدَ اللَّتَيَّا وَالَّتِي وَاللهِ لاَبْنُ أَبيطَالِبٍ آنَسُ بالمَوْتِ مِنَ الطِّفْلِ بِثَدْي أُمِّهِ، بَلِ انْدَمَجْتُعَلَى مَكْنُونِ عِلْمٍ لَوْ بُحْتُ بِهِ لاَضْطَرَبْتُمُ اضْطِرَابَ الاََْرْشِيَةِفي الطَّوِيِّالبَعِيدَةِ!
از اختلاف بپرهيزيد:[1]پس از رحلت پيغمبر(و پايان بيعت سقيفه)عمويش عباس و ابو سفيان پيشنهاد بيعت باامام را كردند امام(ع)كه از سوء نيت ابو سفيان آگاه بود چنين فرمود: [2]
اى مردم!امواج كوه پيكر فتنه ها را،با كشتيهاى نجات(علم و ايمان و اتحاد)درهم بشكنيد از راه اختلاف و پراكندگى كنار آئيد،تاج تفاخر و برترى جوئى را از سربنهيد.
(دو كس راه صحيح را پيمودند)آنكس كه با داشتن يار و ياور و نيروى كافى به پاخاست و پيروز شد،و آن كس كه با نداشتن نيروى كافى كناره گيرى كرد و مردم را راحت ساخت[3].
زمامدارى بر مردم همچون آبى متعفن و يا همانند لقمه اى است كه گلوگير مى شود،آنان كه ميوه را پيش از رسيدن چينند،به كسى مانند،كه بذر را در كوير و شوره زار پاشد(هر قيامى وقت معينى دارد تا به ثمر برسد و اگر پيش از موعد دست به آن زده شود بى حاصل و بى نتيجه خواهد ماند).
اخلاق و علم امام(ع)
اگر سخن گويم(و حقم را مطالبه كنم)گويند:بر رياست و حكومت حريص است،و اگر دم فرو بندم(و ساكت نشينم)خواهند گفت از مرگ مى ترسد!
(اما)هيهات پس از آنهمه جنگها و حوادث(اين گفته بس ناروا است).
بخدا سوگند!علاقه فرزند ابو طالب،به مرگ از علاقه طفل شيرخوار به پستان مادربيشتر است[4].
اما من از علوم و حوادثى آگاهم كه اگر گويم همانند طنابها در چاههاى عميق به لرزه در آئيد!
اين خطبه را ابن جوزى و غير او نقل كرده اند.(مستدرك و مدارك نهج البلاغه صفحه 239) .
ابراهيم بن محمد بيهقى اين خطبه را در كتاب «المحاسن و المساوى »جلد 2 صفحه 139 آورده است(استناد نهج البلاغه صفحه 22) .
[2]پس از رحلت پيغمبر و پيش آمدن جريان «سقيفه »عباس و گروهى ازبنى هاشم و ابو سفيان نزد على(ع)آمدند و از او خواستند كه با او به عنوان خلافت بيعت كنند،و ابو سفيان اضافه كرد:
اگر اجازه دهى با جمعى انبوه سواره و پياده از تو حمايت خواهم كرد!
على(ع)(كه از سابقه و نظر ابو سفيان راجع به اسلام آگاه بود)و شرايط زمان را نيز مساعد نمى ديد،درخواست آنها را رد كرد و اين خطبه را در پاسخ آنان ايراد فرمود.(شرح نهج البلاغه ابن ابى الحديد جلد 1 صفحه 218-221)و(تذكرة الخواص صفحه 128)
[3]«افلج من نهض بجناح.»اشاره به اين است كه رهبر نهضت بايدجوانب كار را به بيند و بدون داشتن افراد كافى كه بتوانند نهضت را به ثمر رساننداقدام نكند،و سكوت تا زمان فراهم شدن شرائط به صلاح نهضت و ملت خواهدبود.
[4]«و الله لابن ابى طالب.»اشاره به اين است كه از مرگ وحشت ندارم،و حوادث و جنگهاى گذشته من دليل آن است،اما براى اثبات حريص نبودن بر رياست،دليلى جز صبر نيست،تا بر همگان روشن گردد،ولى اين بهانه جويان هر كار كنم ايراد مى كنند.