از سوي سيما فيلم دعوت به كار شد اما از آنجا كه وي به قول خودش به دليل باز نكردن سر حتي يك كتاب، نمي توانست فيلمنامه بنويسد، اين وظيفه به همكار قديمي وي در امر توليد فيلم هاي مستهجن فارسي نهاده شد و بدين ترتيب فيلمنامه اي مطول تحويل سيمافيلم شد و اين در زماني بود كه اولين فيلم قادري به نمايش درآمده بود و وي خواستار دستمزدي هنگفت شد.
و اين فيلمنامه كه معلوم نيست با چه هدفي نوشته شده است پس از مدتها دست به دست شدن به دست كارگرداني با سابقه افتاد و بالاخره سريال «ستايش» به روي آنتن رفت. سريالي كه به مثابه نوشته هاي قبلي نويسنده اش (سعيد مطلبي) معجوني بود از بدآموزي ها و ارائه شخصيتي سياه از زحمتكش بازار كه تنها جرمشان متدين بودن آنها است.
روزنامه «ملت ما» مورخه ۸/۳/۹۱ خبر از ادامه توليد مجموعه اي مي دهد كه در آن رابطه پنهاني دختر و پسر حتي مورد تقديس قرار مي گيرد تا ملودرامي سوزناك و پرمشتري شكل بگيرد.
آن هم به مدد فراخوان همان فيلمنامه نويس كه در كارنامه كاري اش حتي يك نقطه روشن ديده نمي شود، پسر وي نيز در شبكه ضد ديني و ضد ايراني «بي بي سي» پس از ازدواج با يك دختر بهايي به يكي از عناصر كليدي اين شبكه تبديل شده است و بگذريم از كارنامه «سينا مطلبي» در ايام فتنه هاي مختلف كه آن نيز حديثي است مفصل. حال بايد از مسئولان صداوسيما پرسيد يك سريال تلويزيوني تمام شده آيا به صرف جذب مخاطب، حتي اگر بدآموزي در آن بيداد كند، باز هم بايد در توليد قسمت هاي بعدي آن در دستور كار قرار گيرد؟!