مرحوم علامه آیة الله حاج سیّد محمّدحسین حسینی طهرانی در کتاب خود “سرالفتوح ناظر بر پرواز روح” به بررسی علوم عقلیه و رد ادعای مخافان آن بر پایه آیات و روایات پرداخته است. | |
اشکال به اینکه فلسفه از زمرۀ بدعتهاست بعضی دیگر از مخالفین فلسفه، اشکال را بدین طرز عنوان میکنند که: چون تعلّم این علوم در شرع انور نیامده است، بنابراین از زمرۀ بدعتها و اُحدوثههایی است که باید از آن دوری گزید. پاسخ آن است که [اوّلاً:] دعوت به عقل و تعقّل و فکر و تفکّر، آیات قرآن ما را و سراسر احادیث ما را فرا گرفته است؛ پس چگونه میتوان گفت که: به علوم عقلیّه ترغیب نشده است؟! احادیث متضافره بلکه متواتره در دعوت به علم و تعلّم و استفاده از محضر عالم چنانچه در امور اعتقادیّه و مسائل اصولیّه باشد، مگر غیر از دعوت به علوم عقلیّه است؟! و نیز چون میدانیم که: غایت خلقت بشر کمال اوست از نقطۀ نظر عقل علمی و عملی، و وصول به درجات توحید و معرفت ذات باری، و این امر در مرحلۀ قوای تفکیریّه بدون دراست علوم عقلیّه امکان پذیر نیست، بنابراین از باب وجوب مقدّمه واجب، عقلاً علوم عقلیّه نیز واجب و دراست آنها لازم است. ما چگونه میتوانیم جلوی علوم عقلیّه را بگیریم؛ و به طور کلی مردم را از خواندن حکمت منع کنیم، در حالیکه در وهلۀ اوّل، اوّلین حجّت الهیّۀ ما عقل ماست؟! ما نبوّت پیغمبر و حجج الهیّه و کتب آسمانی را به عقل خود میشناسیم، و دعوای نبیّ را از ادّعای متنبّی با عقل خود تمییز میدهیم، و قرآن ما و روایات ما مملوّ از دعوت به تعقّل است؛ و چون اساس دین اسلام بر پایۀ توحید و واقعیّت است و هیچگاه احکام عقلیّه نمیتواند مخالفت با متن واقع داشته باشد، بنابراین منع کردن از خواندن فلسفه عبث و خبط است. آری، علمای نصاری مردم را از خواندن فلسفه منع میکنند، زیرا براهین عقلیّۀ فلسفیّه انسان را به توحید دعوت میکند و آنان برای سرپوش گذاردن بر عقیدۀ باطل تثلیث، خواندن فلسفه را حرام کردهاند؛ و أین هذا مِن ذاکَ؟! و ثانیاً: بر فرض عدم دعوت به علوم عقلیّه، مگر مجرّد فرا گرفتن آن را میتوان از بدعت شمرد؟! بدعت چیزی است که در دین تغییری دهد، چیز ثابتی را نفی، و چیز منفی را اثبات کند؛ ولیکن چیزی که ابداً در این مسیر نیست، چگونه بدعت است؟! در شرع انور تحریض و ترغیب به علم منطق و علم طبّ و جرّاحی و زمینشناسی و طبیعیّات و علم مکانیک و صنعت نفت و غیرها نشده است؛ آیا میتوان گفت این علوم همگی ممنوع و حرام هستند؟! پیدایش مدارس و تشکیل حوزههای علمیّه بدین طریق فعلی از شرع انور وارد نشده است و در زمان امامان هیچگونه از این نمونهها نبوده است؛ آیا میتوان گفت: ساختن مدارس و حجرات و جمع کردن طلاّب برای دراست دین، بدعت است و حرام است؟! نه، چنین نیست. اگر مراد از اُحدوثه و بدعت، هر چیز تازهای باشد، هر بدعت حرام نیست؛ و اگر مراد از آن هر چیز مخالف شرع باشد، اینگونه علوم و اینگونه امور مخالف شرع نیستند. علّت اعراض ائمّه علیهم السّلام از تصوّف و فلسفه در بعضی از روایات و اگر در بعضی از روایات دیدیم که ائمّه علیهم السّلام از تصوّف و فلسفه اعراض کردهاند، مراد ترتیب مکتبها و احزاب بر خلاف خطّ مشی آنان است؛ نه مراد گرایش به باطن بر طریق احسن، و تقویت قوای فکریّه بر راه صواب. در آن زمان ـ که همانند بعضی از متصوّفۀ زمان ما ـ عدّهای بر خلاف راه شرع، از خود راهی برای وصول به واقع معیّن کرده و به اعمال و کردار غیر مشروع عامل بودهاند؛ البتّه چون این طریق سیر، مُمضای آن بزرگواران نبوده است منع کردهاند؛ نه آنکه هر کس که در صدد تهذیب اخلاق و تزکیّۀ نفس برآید، و از راه عبادات و دستورات شرعیّه بخواهد به مقام یقین برسد، و به معرفت الهی فائز گردد، و با نور باطن و چشم دل ادراک حقایق را بنماید، او را صوفی بدانیم و زیر تازیانه و شلاّق ملامت و سرزنش قرار دهیم! این گناهی نابخشودنی است که ناشی از جهل است. و در آن زمان که بعضی از متکلّمین عامّه ـ چه از اشاعره و چه از معتزله ـ برای جدایی از مکتب اهل بیت علوم فلسفیّه و اصول موضوعه آن عصر را که از میراث یونان و مصر و ایران به ارمغان آورده شده بود، دستاویز کرده و برای خود مکتب و مذهبی تشکیل داده بودند، البتّه این طریق مشی مورد امضای آن سروران نبوده است؛ ولی این چه مناسبت دارد به علوم فلسفیّه و حکمت متعالیۀ فلاسفه اسلام و علوم عقلیّۀ خورشیدهای درخشانی چون: بوعلی سینا، و فارابی، و خواجه نصیرالدّین طوسی، و میرداماد، و میرفندرسکی، و صدرالمتألّهین شیرازی، و حاجی سبزواری، و بسیاری از بزرگان عصر ما چون: مرحوم آخوند ملاّعلی نوری، و زنوزی، و آقا میرزا مهدی آشتیانی، و آقا میرزا ابوالحسن رفیعی، و آقای حاج آقا روحالله خمینی، و استاد بزرگوار و فقید ما: علاّمه سیّد محمّد حسین طباطبایی؛ که هریک تا أمد وسیعی از شعاع وجودی خود، دریای ظلمانی اوهام و شکوک را زدوده و به نور عرفان منوّر کردهاند. اینان پاسداران قرآن و اسلام و مکتب تشیّع میباشند، اینان حافظان شرع و شریعت هستند، ایشان پشتوانههای علم و ایقان و محورهای ثبات دین از انحراف و اندراس و کهنگی و پوسیدگی میباشند. شکّر اللهُ مساعیَهم الجمیلةَ، و ضاعَفَ درجاتِهم، و أعلیٰ مقامَهم عنده. اسفار اربعۀ ملاّصدرا از مفاخر جهان اسلام است. او که یک عمری کوشید تا بین مشاهدات قلبیّۀ ملکوتیّه و براهین فلسفیّه و روایات شرعیّه وفق دهد، و بدین مهمّ نائل آمد، حقّاً خود او و کتابهای او از مفاخر است؛ و دریغ کردن از مطالعه و ممارست بر این آثار، موجب حسرت و ندامت. البتّه هیچ جای شبهه نیست که طلاّب علوم دینیّه باید در حکمت متعالیه نیز مجتهد باشند، و بدون دلیل مطلبی را نپذیرند، و براهین ملاّصدرا را تقلیداً قبول نکنند ـ بلکه در نفی و اثبات، و ردّ و ایراد آن با استقلال فکری خود، قدم در این مضمار نهند؛ زیرا که نتیجه تابع أخسّ مقدّمتین است ـ و تا وقتی که مسائل فلسفی را برهاناً قبول نکنند، نپذیرند، زیرا که این امر ارزش فلسفه را ساقط میکند. اشکال به اینکه اختلاف آراء فلاسفه دلیل بر بطلان فلسفه است و بعضی دیگر از مخالفین فلسفه، اشکال را بدین قسم مطرح میکنند که: بهترین دلیل بر بطلان فلسفه، اختلاف آراء و تفاوت انظار آنهاست، زیرا در هریک از آن مسائل میبینیم که با هم اختلاف دارند، و چون حقایق پیوسته ثابت و قابل تغییر نیستند، بنابراین از این اختلاف پی به بطلان انظار و آراء آنها میبریم! پاسخ این اشکال واضح است، زیرا این اختلاف انحصار به فلسفه ندارد، در هریک از شعب علوم ـ از علوم طبیعیّه و طبّ و هیئت، و علوم شرعیّه چون تفسیر و فقه ـ این اختلاف به نحو شگفتآوری وجود دارد. و اختلاف بین دو قول، دلیل بر بطلان هر دو قول نیست؛ زیرا الهیّون با طبیعیّون هم در وجود خدا و عدم وجود خدا، و در معاد و عدم معاد، و در تجرّد و عدم تجرّد، و بسیاری از مسائل اختلاف دارند. و از مجرّد اختلاف نمیتوان آن علم را به کلّی کنار زد؛ بلکه باید با بحث و تنقید و جرح و تحلیل، حقّ را از باطل متمایز ساخت. البتّه فلسفه هم مانند سایر علوم حرکت تکاملی دارد، و در اثر بحثها رو به کمال میرود؛ کما اینکه در سایر علوم نیز مطلب از این قرار است. اگر روزی دیدیم فیروزهای با سنگ آبی رنگی مشتبه شده و در تاریکی افتاده است، نمیتوان از هر دو صرفنظر کرد؛ بلکه باید با کنجکاوی هرچه تمامتر فیروزه را شناخت و از آن برای زینت بهره برد. و اگر روزی دیدیم که دانههای گندم با کاه و یا شن مخلوط شده است، نمیتوان از آن به کلّی رفع ید نمود، وگرنه در گرسنگی باید بمانیم و هلاک شویم؛ بلکه باید گندم را از شن جدا نمود و تنقیح کرد، این است طریقۀ عقلاء! |