علي ابوالعلي اقدسي
هراز نیوز _در بررسي فرآيند همكاري آمريكا و اسرائيل، بيش از نيم قرن از حمايت سياسي آمريكا نسبت به اسرائيل مورد مطالعه قرار مي گيرد و اين امر نكته مهمي است. زيرا در سياست جهان غرب قبل از 1948 ميلادي، بريتانياي كبير از اجتماع اسرائيلي تحت عنوان قيموميت حمايت مي كرد و در فرداي جنگ جهاني دوم رسالت غرب را ايالات متحده نسبت به حمايت بي چون و چراي از اسرائيل را بر عهده گرفت . در بررسي خرد و كلان ماهيت رژيم اسرائيل و استراتژي هاي اتخاذ شده آمريكا – غرب به جهت تداوم حيات سياسي رژيم اسرائيل با سوالهاي متعددي مواجه مي شويم بطوريكه به لحاظ پارامترهاي قدرت و مختصات سياست جهاني اسرائیل از چه موقعيتي برخوردار است ؟ و يا اينكه تداوم سياست هاي امپرياليستي گذشته و هژمونيستی امروز در قالب يكجانبه گرايي آمريكا نيازمند به يك عنصر سياسي مختل ساز در منطقه خاورميانه و خليج فارس مي باشد.
آمريكا از اسرائيل بعنوان يك سكوي پرتاب سياست هاي خاورميانه اي خود بهره گرفته و بر اين اساس تعهد استراتژيك در بقاي سياسي نظامي اسرائيل دارد. سوالي كه در اين يادداشت آمده و ذهن خوانندگان محترم را بدان متمركز مي نمايد اين است كه آيا واقعا اسرائيل ارزش حمايت از سوي آمريكا را دارد ؟ آيا واقعا بقاي رژيم صهيونيستي، ارزش حمايت هاي مالي – نظامي و ديپلماتيكي آمريكا را دارد ؟
آمريكا در خلال جنگ هاي 1948-1956-1967-1973 در قالب سياست هاي پنهان و آشكار از رژيم اسرائيل حمايت كرده و مي نمايد . نكته قابل تأمل آن است كه غرب و در رأس آن آمريكا از كمكهاي مادي و معنوي اسرائيل هيچ كوتاهي نكرده و بالاترين حمايت مالي را در كمك هاي بلاعوض، ارسال تسليحات پيشرفته و در عرصه ي بين الملل قطعنامه هاي متعدد عليه اسرائيل را وتو كرده است. آمريكا به لحاظ منطقه اي از اسرائيل بعنوان يك متحد استراتژيك براي دستيابي به اهداف خاورميانه اي بهره مي جويد. ايجاد رعب و وحشت، بحران و جنگ، فروش تسليحات، تسلط بر منابع انرژي منطقه و مهار سياست هاي به زعم آمريكا راديكال و بنيادگرا در منطقه ي خاورميانه و خليج فارس مي باشد. آمريكا در پايان قرن 20 و هزاره سوم، از اسرائيل نسبت به نقص آشكار حقوق بين الملل عمومي حمايت كرده و مي نمايد.
آمريكا و اسرائيل :
براي بسياري اين سوال مطرح است كه چرا آمريكا برخلاف برخي از سرزنش هاي كم اثر، حمايت هاي مالي- نظامي و ديپلماتيك خود را از اسرائيل آن هم در ابعادي وسيع قطع نمي كند؟ با اينكه شاهد نقض بي سابقه ي قوانين بين الملل از سوي اسرائيل هستيم چرا بايد سياست هاي اسرائيل در مورد فلسطين مورد حمايت آمريكا قرار گيرد؟
آمريكا به اسراييل وام مي دهد و كنكره و حتّي ليبرالهايي كه بطور معمول دولت آمريكا را به چالش ميكشند.مي گويند: چرا بايد آمريكا از دولت هي ناقض حقوق بشر حمايت كند؟
كم و بيش تمام كشورهاي اروپايي با موضع آمريكا در حمايت قاطع از حقّ مشروع اسراييل براي حيات در صلح و امنيّت تشريك مساعي دارند. با اين همه، دولت هاي اروپايي پس از جنگ 1967 كه در آن سرزمين هاي اشغالي به تصرّف اسراييل در آمد از دادن سلاح و كمك به اسراييل خودداري كردند. در پي نقض مكرر قوانين بين المللي و مسايل مربوط به حقوق بشر توسّط اسراييل و سيل مخالفت ها به سوي اسراييل، آمريكا يكّه و تنها در سازمان ملل به حمايت ديپلماتيك خود از اسراييل مي پردازد. بطوريكه هيچ يك از كشورهاي اروپايي در چنين سطحي اسراييل را ياري نمي كنند. شايد جواب اين باشد كه بيشتر آمريكايي ها نسبت به بقاي اسراييل به عنوان يك دولت يهودي احساس تعهد اخلاقي مي كنند. امّا اين مسأله نمي تواند توجيه گر اين سطح وسيع حمايت هاي مالي، نظامي و ديپلماتيك آمريكا از اسراييل باشد. كمك هاي آمريكا به اسراييل فراتر از نيازهاي امنيتي آمريكا است. حال اين سؤال مطرح است كه اگر منافع امنيّتي از نگاه سياستمداران آمريكايي از اين درجه مهمّ برخوردار است پس در اوايل زمان تأسيس اسراييل، چون اسراييل به جهت مسايل امنيّتي نياز به اين حجم كمك ها را داشت، حمايت هاي آمريكا مثبت و عاقلانه بود. امّا پس از گذشت نيم قرن، زماني كه اسراييل مسايل امنيّتي چندان مهمي ندارد حالا چرا بايد آمريكا حمايت هاي مادّي، نظامي و ديپلماتيكي خود را ادامه دهد. با اينكه مي دانيم بسياري از دشمنان اسراييل امروز در صف دوستان اين رژيم هستند.
شايد برخي بگوييد. عمليات استشهادي ضريب امنيّتي اسراييل را پايين آورده و آمريكا بايد به ادامه كمك هاي خود به اسراييل اهتمام دارد، امّا بايد بگوييم اين مقدار حجم وسيع كمك هاي گسترده نظامي آمريكا به اسراييل ربطي به تلاش هاي ضدّ تروريستي ندارد. يعني حمايت آمريكا از اسراييل فاقد انگيزه هاي امنيّتي، مغرضانه يا تعهد اخلاقي قوي نسبت به اين رژيم غاصب است. پاسخ صحيح اين است كه بگوييم حمايت وسيع آمريكا از اسراييل بدليل پيشبرد منافع استراتژيك آمريكا در منطقه خاورميانه است. همه ي سياستمداران اجماع كامل دارند كه اسراييل تنها رژيم غاصبي است كه مي تواند باعث پيشبرد اهداف و منافع آمريكا در منطقه خاورميانه شود.
شواهدي در دست است كه بدنبال جنگ هاي داخلي 1971- 1970 در اردن، به هنگامي كه توان اسراييل در مهار جنبش هاي انقلابي در خارج از مرزهايش براي آمريكا مسجّل شد كمك هاي آمريكا 7 برابر شد. و يا زماني كه اسراييل با كمك آمريكا توانست در جنگ 1973، نمايندگان قدرتمند روسيه را شكست دهد، كمك هاي نظامي آمريكا 100 درصد افزايش يافت. و يا در سال 1979 پس از سقوط شاه و انعقاد پيمان صلح كمپ ديويد، ميزان اين كمك ها به چهار برابر افزايش يافت و يا پس از تهاجم اسراييل به لبنان در سال 1982 اين ميزان كمك ها به دو برابر افزايش يافت و يا اينكه در سال هاي 1984- 1983 پس از نخستين تمرين مشترك آمريكا و اسراييل 5/1 ميليارد دلار از آمريكا پاداش دريافت كرد و يا در جنگ خليج فارس اسراييل 650 ميليون دلار ديگر از آمريكا گرفت و يا اينكه زماني كه اسراييل با شدّت هر چه تمامتر عمليات سركوب اراضي اشغالي را پيگيري مي كرد باز هم كمك هاي آمريكا افزايش يافت و تا اين اواخر يعني بعد از حادثه 20 شهريوز (11 سپتامبر) كمك هاي آمريكا به اسراييل رشد چشمگيري داشته. پس در پاسخ به دلايل اين حمايت ها بايد بگوييم، با افزايش قدرت و تمايل اسراييل براي همكاري با آمريكا جهت حفظ منافع اين كشور، ميزان حمايت ها نيز بيشتر مي شود. به نظر مي رسد كه آمريكا در خصوص اسراييل به اين اعتقاد و باور رسيده كه هيچ آلترناتيوي نمي تواند بجاي اسراييل در منطقه قرار گيرد. هنر جمهوري اسلامي ايران اين بود كه در سياست خارجي خود اين ايده و تابو را در نزد سياستمداران آمريكايي بشكند. بطوريكه باراك اوباما در يكي از سخنراني هايش علناً از رژيم صهيونيستي خواست كه به مرزهاي سال 1967 باز گردد و به دنبال آن نماينده رژيم صهيونيستي به آمريكا سفر كرد و به صراحت سياستمداران آمريكايي را وادار به عقب نشيني از ادعاهايشان كرد. اين نكته نشان مي دهد كه سياستمداران آمريكايي دريافته اند كه اسراييل ديگر امتيازي استراتژيك براي آمريكا به حساب نمي آيد. شاید بهتر است بگوییم اسراییل دیگر آن شریک استراتژیک در نظر سیاستگذاران آمریکایی به حساب نمی آید یا اینکه اسراییل جز وبال گردن چیزی برای آمریکا نبوده است. شايد گذر زمان اين مسأله را در ذهن مسوولان آمريكايي تبيين كند كه بجاي اسراييل بايد بدنبال متحد ديگري بروند. اسراييل ديگر آن سرمايه ي استراتژيك به حساب نمي آيد. شكست اسراييل در جنگ هاي 32 روزه و 22 روزه به خوبي نشان داد كه اين رژيم ديگر نمي تواند روي پاي خود بايستد.
دولتمردان آمريكايي كوشيده اند با طرق مختلف با جمهوري اسلامي از در مذاكره وارد شوند اما هربار كه بحث رابطه ي آمريكا با ايران حتّي از سوي سياستمداران آمريكايي مطرح مي شود، مسوولان اسراييلي از اين امر آشفته و سعي در بر هم زدن آن مي شوند. آنان بدنبال اين هستند كه فكر رابطه با ايران را از مخيله سياستمداران آمريكايي بزدايند و هر بار ادعاهاي ناصوابي را عليه جمهوري اسلامي در سطح بين المللي مطرح مي كنند و دستگاه هاي تبليغاتي اين رژيم در سراسر دنيا به آن پرداخته و افكار عمومي را آشفته و تار مي سازند. طرح دستيابي ايران به سلاح هاي هسته اي، نقض حقوق بشر و مواردي از اين دست، ساخته و پرداخته مقامات اسراييلي به جهت دوري آمريكا از ايران و برقراري رابطه بين دو كشور مي باشد.
در بررسي تاريخي حمايت هاي بي چون و چراي آمريكا از اسراييل در مي يابيم كه اسراييل از بدو تشكيل تاكنون هزينه هاي زيادي را براي ايالات متحده در برداشته است. تحريم نفتي اعراب و كاهش توليد نفت در حين جنگ اكتبر، تصميم استفاده از سلاح نفت پاسخي مستقيم بود به تضمين نيكسون براي تأمين 2/2 ميليارد دلار كمك اضطراري براي اسراييل در طول جنگ كه در نهايت خسارت قابل ملاحظه اي به اقتصاد ايالات متحده وارد كرد. هزينه هاي تحريم و كاهش توليد نفت به علّت افزايش قيمت بنزين براي آمريكا تنها در سال 1974 حدوداً 5/48 ميليارد دلار (حدود 140 ميليارد دلار در سال 2000 ) تمام شد و توليد خالص داخلي GDP نيز حدود 2 درصد تنزل كرد.