پایتخت ، فرهنگ فدای سودجویی
سطحی بودن برنامه های تلویزیون از نظر گردانندگان آن غالبا یک توجیه دارد; اینکه تلویزیون مختص همه ی اقشار جامعه است, پس باید به مذاق اکثریت خوش آید!
و جالب اینکه چنین موردی فقط مختص ایران نیست و در بسیاری از کشورها, روال برنامه های تلویزیونی به لحاظ عوام پسند بودن آن, همین گونه است.
هر چند در ابعاد دیگر این موضوع, اختلافات اساسی نیز داریم. اینکه در کمتر کشوری تلویزیون دولتی است و یا به ندرت تفکری ایدئولوژیک پشت آن قرار دارد. یا لااقل اینقدر تعدد شبکه وجود دارد که هر کدام در ارائه ی تفکرات و مقاصد خود آزادند و مخاطب نیز در انتخاب برنامه مختار است. طبعا چنین رویکردی سبب می شود تعادل برقرار گردد و هر که هر چه می پسندد, اختیار کند.
در تلویزیون ما برنامه های سخیف و بی محتوا, کپی های دسته چندم از برنامه های خارجی, فیلمها و سریالهای بی ارزش به لحاظ هنری و با هدف اشاعه ی تفکراتی خاص, به وفور تولید و به خورد جامعه داده می شود. واضح است که ساخت چنین برنامه های مبتذلی, سطح سلیقه ی مخاطب را به شدت نزول داده و پیشینه ی فرهنگی ملت ما را هم به چالش کشیده است.
البته این دیدگاه نیز وجود دارد که اساس رسانه و خصوصا تلویزیون, جز برده داری مدرن فرهنگی نیست که اگر اینگونه باشد, چنین ایده ای کم نقص و با قدرت پیش می رود!
نکته اینجاست بعضا قشری که توقع آوانگارد بودن از آنها می رود و مثل همه ی جوامع قاعدتا باید پیشرو و چشم و چراغ ملت باشند نیز به نشستن پای مهملاتی چون سریال پایتخت تن داده و عملا آب به آسیاب ناآگاهان و کم خردان می ریزند !
وقتی برخی روشنفکران جامعه در تفکر به بن بست می رسند, نمی توانند و یا نمی خواهند به ابتذال اعتراض کنند, حتی از آنچه که خود می دانند خزعبلاتی بیش نیست به بهانه هایی دفاع نیز می کنند, امید به بهبود جامعه رنگ خواهد باخت و این نشان از قرار گرفتن در مسیری فاجعه آمیز دارد که منجر به انحطاط فرهنگی خواهد شد.
این روزها به سبب سوء مدیریت بسیاری از متولیان و خاموشیِ بعضا معترضانه ی برخی هنرمندان و بی تفاوتی عده ای دیگر از اهالی اندیشه, کار و بار سوداگران فرهنگ سکه شده است.
سوداگرانی که علیرغم اعتراض و انتقاد برخی دلسوزان واقعی فرهنگ به چنین برنامه های پر مخاطب و سلبریتی پرور و سطحی, همچنان به روند تولیدات مخرب خود اصرار می ورزند و خواسته یا ناخواسته, آگاهانه یا غیر عمد به کارآمد ترین شکل ممکن دست به تخریب فرهنگ زده اند و خصوصا در سالهای اخیر به موفقیتهای چشمگیری نیز دست یافته اند.
همانطور که عرض کردم غالب برنامه های تولیدی تلویزیون سطحی و سبک است, اما تولید و پخش سریالی چون پایتخت, شلیک مستقیم به فرهنگ میلیونها ایرانی است. خصوصا زمانی که می بینیم برخی اهالی هنر و فرهنگ نیز با آن همراه شده و به این سلاخی فرهنگی می خندند!
اینکه گویش بخشی از مردم شمال کشور سوژه شود و دستمایه ای جهت تولید سریالی سفیهانه گردد و با وجود اهانتهای بسیار به فرهنگ و آداب این خطه, مورد استقبال مردم کشور قرار گیرد و جزو پرمخاطب ترین سریال تلویزیون نیز گردد, به واقع نیاز به بحث و گفتگوهای بسیار, با حضور روانشناسان و جامعه شناسانی قَدَر دارد.
به نظر من, نوع مواجهه ی مردم سرزمینمان -حتی خود شمالی ها- با چنین سریالی هم نیاز بسیار به روانکاویِ فرهنگی دارد!
موضوعی که در تمامی این سالها معترضینی داشته, اما دست اندرکاران صداوسیما, اهمیتی برای نقد منتقدان قائل نشده اند!
ورای انتقادی که به این مجموعه ی بی مایه و توهین آمیز تلویزیونی وارد است, از برخی دوستان هنرمند و فرهنگی نیز باید گله کرد که هزل و هجو عیان در این سریال را یک طنز اجتماعی می دانند و فریاد معترضین را بی مورد می شمارند.
پنج دهه از ساخت سریال دایی جان ناپلئون به کارگردانی ناصر تقوایی بر رمان ایرج پزشک زاد می گذرد.
مجموعه ای که چه در انسجام ساختار و چه محتوا و نیز شخصیت پردازی از بهترینهاست و بدون هیچ توهین فرهنگی و قومی, یک طنز تمام عیار را به تصویر کشیده است.
رخوت فرهنگی جامعه ایرانی را از قیاس همین دو سریال پر مخاطبِ گذشته و حال می توان مشاهده کرد!
اتفاقا طنز در دایی جان ناپلئون نیز مانند پایتخت مبتنی بر دیالوگ است. اما کجای آن مجموعه دیده شده که از گویش و لهجه ای جهت پیشبرد اهداف طنازانه ی داستان استفاده شود؟
شخصیت پردازی های ضعیف, قصه های باری به هر جهت, ساختار دم دستی و بازیهای سطحی و کلیشه ای از سریال پایتخت تصویر بسیار بدی در ذهن اهل فن ایجاد کرده است.
تقوایی نیز فیلم خود را بسیار ساده و همه فهم و عامیانه ساخت و در زمان پخش, سبب خلوتی کوچه و خیابان آن دوران می شد. اما تفکرات ناب پس پرده ی دایی جان ناپلئون کجا و لودگی های آزاردهنده ی پایتخت کجا !
: به واقع پشت پرده ی تمسخر فرهنگ و گویش قومی اصیل که از سنگ نوشته های هخامنشی گرفته تا شاهنامه ی فردوسی و از ایران باستان گرفته تا روزگار کنونی, شاخص و تاثیرگذار بوده اند, نام و منافع چه کسانی وجود دارد؟ تبرستان بزرگ از فرهنگی غنی سود می برد و شهرهای کهن و پرقدمتی چون آمل و ساری و گرگان را در خود دارد که در دوره هایی از تاریخ, مرکز حکومت ایران بزرگ نیز بوده اند. حال چه دست هایی در کارند که اینگونه مورد تاخت و تاز سودجویان قرار گرفته است؟
مازندران توریستی ترین استان کشور و جاده های آن نیز پرتردد ترین جاده های ایران است و بی تعارف داشتن تکه ای زمین در این دیار آرزوی بسیاری است! اتفاق ناخوشایندی چون سریال پایتخت, شاید در ادامه ی روند تمسخر هموطنان رشتی و آذری ما است که به عقیده ی بسیاری از دانشگاهیان و فرهیختگان, دسیسه ی استعمارگران اروپایی بوده و جهت تخریب حرکت دلاورانی چون ستار خان و باقرخان و میرزا کوچک خان جنگلی صورت گرفته است!
آیا این بار نیز پای اجنبی در میان است یا به خودزنی مشغولیم؟
چرا اینهمه داستانهای فولک مازندرانی که حکایت از فرهنگ اصیل این خطه دارد و یا زندگی نامداران تاریخی منطقه تبدیل به اثر سینمایی و تلویزیونی فاخر نمی شود؟
داستانهایی چون حماسه ی میربزرگ و یا تراژدی طالب آملی می تواند شاهکارهای ماندگاری را در سینما و تلویزیون بیافریند. در تمام دنیا سینماگران از داشته های فرهنگی, اسطوره ها و بزرگان تاریخ ساز خود, فیلم می سازند تا انسجام بین مردمشان را محکمتر کنند و قدرت خود را به سایرین بنمایانند, اما در کشور ما که متشکل از اقوام مختلف با چهره و گویش های متفاوت است, سالهاست بودجه های کلانی هزینه می شود تا تیشه به ریشه ی این اتحاد تاریخی فرود آید!
واقعا چه تعبیری می توان داشت از اینکه تنها فرد دانای مجموعه ی پایتخت, فردی است غیر شمالی و در مقابل, انواع و اقسام خصائص منفی و بداخلاقی و لودگی و پریشان حالی به شمالی های داستان نسبت داده شده است؟!
با یک محاسبه ی ساده از بازار آگهی های تبلیغاتی حول این مجموعه, به آسانی می توان دریافت که تلویزیون, سودجویان و دلالان فرهنگ و هنر, از قِبَل چنین تولیدی به درآمدهای نجومی رسیده اند و در مملکت بحران زده ی ما, فرهنگ و هنر در مقابل منافع مادی اولویتی ندارد.
نهایتا باید اذعان داشت تا زمانی که نگاه مدیران تلویزیون ما سطحی و حتی غیر فرهنگی است, تولیدات آن نیز بهتر از پایتخت نخواهد شد. می توان پایتخت را زاییده ی تفکرات کم عمق و پر تنش مسئولان تلویزیون کشور دانست و در واقع از کوزه همان برون تراود که در اوست !
محسن مرعشی
سلام و احترام و ادب
به عنوان یک دوست، خواستم عرض کنم با توجه به تکثر فرهنگ های بومی درخشان مختلف در کشور عزیز، از یک سو و وجود کم و کاستی های فرهنگی عموما فرهنگ عمومی کشور، باید از فیلم و سریالهایی که در جهت نقد فرهنگ عمومی کشور باشند، استقبال کرد!
به عنوان نمونه، فرهنگ عمومی در مورد مساله کرونا هنوز به بلوغ نرسیده است که وقتی ندا داده می شود که در خانه بمانید! باز بخش قابل توجهی از مسافران، دست از مسافرت بر نمی دارند و به این کار مبادرت می ورزند!
هرچند باید بپذیریم در این میان، افرادی هستند که به خاطر مسایل زندگی شخصی خود، مجبور به این کار باشند! اما اینکه بخشی از مردم پلاک های خودرو ها را تعویض کنند یا پلیس را تحریک کنند یا با مردم شریف منطقه خدای ناکرده درگیر شوند، اصلا منطبق با عقل و شرع نیست!
اینکه چرا فقط فرهنگ مازندران مورد توجه قرار گرفته است، بحث مفصلی است! اما در هر حال امیدوارم! فضای رسانه ملی به سمتی برود که فیلم هایی مانند پایتخت، برای همه اقوام ساخته شود. البته این پیشنهاد نه به خاطر ناراحتی از پایتخت حاضر هست که در راستای افزایش فرهنگ عامه کشور هست!
البته میزان نقدپذیری و رواداری با هدف افزایش فرهنگ عمومی را باید در مورد این گونه مسایل افزایش داد. موفق و موید باشید!!!