پرستو رفیعی
خبرنگار
وضعیت جسمیاش هر روز بدتر میشد. نمیدانستیم چه بلایی بر سرش آمده، دکترها هم نمیتوانستند بیماریش را تشخیص دهند. اصلاً کارمان شده بود هر چند روز یکبار به بیمارستان مراجعه کنیم و بعد از مدتی بستری شدن در اورژانس و انجام انواع آزمایشها با یک کیسه دارو به خانه باز گردیم تا چند روز دیگر که دوباره روز از نو و روزی از نو. آخرین بار اما اسهال و استفراغ شدیدی گرفت. حسابی ترسیده بودم. حس غریبی داشتم انگار دیگر خوب شدنی در کار نبود. به بیمارستان رسیدیم و مثل همیشه راهی اورژانس بیمارستان شدیم. این بار اما با همیشه فرق میکرد حالش خیلی بد بود اما بدتر از آن، ویروسی بود که در میان برگههای آزمایش پیدا شد. HIV زندگی مان را زیر و رو کرد. تشخیص علت بیماری همسرم راه نجاتمان نبود بلکه مانند باتلاقی زیرپایمان را خالی کرد.
اینها را مینا میگوید، زنی که قربانی بیماری همسرش شده، آهی میکشد و ادامه میدهد: پزشکان گفتند که باید آزمایش بدهیم هم خودم و هم پسرانم. فقط خدا میداند چه بر ما گذشت. ازهمان لحظهای که نمونهگیری برای آزمایش انجام شد ترسی پرابهام وجودم را فرا گرفت مدام از خودم میپرسیدم، اگر مبتلا باشم چه؟ اگر فرزندانم هم مبتلا شده باشند چه باید بکنم؟ انگار ساعتها نمیگذشت و روزها کش میآمد تا اینکه نتیجه آزمایش مشخص شد.
نفس هایش به شماره میافتد. بغض که راه گلویش را تنگ میکند حال چشمانش بارانی میشود. اما با لبخندی تلخ خودش را جمع و جور میکند. به چشمانش اجازه باریدن نمیدهد صدایش را صاف میکند و ادامه میدهد: آلوده شده بودیم هم من و هم پسر دومم. همسرم را از کار در سازمانی دولتی و پرآوازه اخراج کردند، پسرم را هم از مدرسه. نمیدانستم چه باید بکنم همه طردمان کرده بودند زندگی مان از حرکت ایستاده بود. مدام از خودم میپرسیدم چرا من؟ چرا پسرم؟ این طفلی باید تاوان چه گناهی را پس بدهد؟ همسرم را سرزنش میکردم، هر روز و هرروز. دیگر دلم برایش نمیسوخت. حدود شش ماهی از این ماجرا گذشت تا توانستم خودم را جمع و جور کنم. دیگر همسرم را سرزنش نمیکردم و در تلاش بودم تا راهی برای ادامه زندگی بیابم. ما زنده بودیم و باید زندگی میکردیم. تازه به شرایط عادت کرده بودم که همسرم براثر بیماری جانش را از دست داد. من مانده بودم و زندگی و از همه مهمترآینده فرزندانم. اما بار دیگر زندگی روی بدش را به من نشان داد. خانواده همسرم از من شکایت کردند تا فرزند سالمم را از من جدا کنند.
مینا ادامه میدهد: بارها و بارها به جلسات دادگاه رفتم تا توانستم قاضی را متقاعد کنم که زندگی در کنار من برای فرزندم تهدیدی محسوب نمیشود. متأسفانه آگاهی افراد جامعه نسبت به این بیماری و راههای انتقال آن بسیار کم است.
برق زندگی در چشمانش دیده میشود. چشمانش میدرخشد. پسرم وکیل دادگستری شده، ازدواج کرده و زندگی موفقی دارد. خودم هم که در مرکزی که به بیماران مبتلا به HIV خدمات مشاورهای ارائه میدهد مشغول به کار شدهام.
از پسرش میپرسم همانی که قربانی بیماری و ناآگاهی پدر شده است، اما مینا دیگر نمیخندد، هنوز نتوانسته پسرش را به زندگی طبیعی بازگرداند. رفتار ناشایست مدیران مدرسه آتشی به جان پسرک انداخت که او برای همیشه تحصیل را کنار گذاشت. انگیزهای هم برای زندگی ندارد چرا که آینده، اشتغال و ازدواج خود را پر ابهام میبیند.
هیچ کس به ملاقاتم نمیآمد
بیژن اما مردی است که روی پلهها نشسته و چرت میزند. دست راستش خیلی حرفهای خالکوبی شده از مچ تا بالای آرنج. اما روی دست چپش جمله معروف رفیق بیکلک مادر کاملاً ناشیانه خالکوبی شده.
با صدای بلند سلام کردم. چرتش پاره شد چند دقیقهای طول کشید که به خودش بیاید. از بیمار یاش پرسیدم و دلیل بیمار شدنش. دستش را مقابلم گرفت. زندانی که شدم همه طردم کردند. زنم، پدرم، برادرانم و حتی خواهرم همه رهایم کردند. هیچ کس به ملاقاتم نمیآمد جز مادرم، عاشقش بودم و در زندان بیشتر از قبل دوستش داشتم. یک شب که داوود پنجه طلا دور ازچشم نگهبانان بدن بچهها را خالکوبی میکرد، من هم وسوسه شدم و خواستم به عشق مادرم این جمله را روی دستم خالکوبی کند. رفیق بیکلک مادر، اما سوزن آلوده، آتشی بود زیر خاکستر که جوانی و زندگیم را نابود کرد. چند سالی در زندان بودم بیخبر از آلوده شدن، وقتی آزاد شدم هم تا یکی دوسال خوب بودم اما کم کم بیماری خودش را نشان داد. در ابتدا مرضم را تشخیص نمیدادند. اما یک روز یکی از دکترها با دیدن خالکوبی روی دستانم به ایدز مشکوک شد و خواست آزمایشهای لازم را انجام دهم. همین که مشخص شد چه دردی گرفتهام، دوستان و آشنایانم فراری شدند. فقط مادرم کنارم ماند. البته تاوانش را هم داد، پدرم طلاقش داد و خواهر و برادرانم در خانه شان را بر روی او بستند. خواستم خودم را گم و گور کنم تا شاید مادر پیرم آخر عمری درست زندگی کند، یک بار هم تصمیم گرفتم خود کشی کنم اما مادرم با التماس مرا منصرف کرد، او میگفت داغی سختتر از مرگ اولاد نیست. امروز هم به خاطر او آمدهام برای درمان. تا شاید این آخر عمری نفس راحتی بکشد.
خوشحالم که همسرم آلوده نشده
فرهاد مردی است 47 ساله که ظاهرش به ورزشکاران بیشتر شبیه است تا یک بیمار آن هم با بیماریای که روزی کشندهترین بیماریها عنوان گرفته بود. میگوید: سال ها در خارج از کشور زندگی کردم همان جا ازدواج کردم و زندگی خوبی هم داشتم. تا اینکه بعد از سال ها برای دیدن وطنم و برخی از اقوام به ایران آمدم، برای ترمیم دندان هایم به دندان پزشکی رفتم. فکر میکردم با این کار در هزینههایم صرفهجویی خواهم کرد چون هزینه دندانپزشکی در ایران خیلی ارزانتر از کشوری است که در آن زندگی میکنم. مدتها پس از بازگشت علائم بیماری در من بروز کرد. از ترس اینکه کارم را از دست ندهم به ایران آمدم. من شغلی دارم که به مردم خدمت ارائه میدهم بیمار شدن من به منزله از دست دادن کارم بود از این رو برای انجام آزمایشها و درمان بیماریام به ایران بازگشتم. بررسیها و آزمایشها نشان داد به HIV مبتلا شده ام. از آن موقع تا امروز تحت درمان قرار گرفتهام و با پیگیریها و رعایت کامل دستورات پزشک این ویروس در بدنم به اندازهای ضعیف شده که دیگر احتمال انتقال آن به اطرافیان به صفر رسیده است.
او در حالی که دلیل بیماریاش را ضدعفونی نبودن وسایل دندانپزشکی عنوان میکند ادامه میدهد: بسیار خوشحالم که همسرم آلوده نشده است و میتوانم مانند یک انسان طبیعی زندگی کنم.
فکر میکردم ایدز مخصوص معتادان تزریقی است
یگانه دختری است 26 ساله. 26بهار از زندگیش گذشته اما بیشباهت به زنان میانسال نیست. خودش ویروسی را متهم میکند که به واسطه اشتباه جوانی و ناآگاهی، سلامتیاش را به یغما برده و آیندهاش را به ابهام کشیده است. یگانه میگوید: فکر میکردم ایدز مخصوص معتادان تزریقی است. همین که یکی از این افراد در میان اطرافیانت نباشد کافی است تا خودت را از آلوده شدن بیمه کنی. البته شنیده بودم که این بیماری از طریق لوازم دندانپزشکی یا تیغ آرایشگاهها هم منتقل میشود به همین خاطر سعی میکردم برای انجام این امور به جاهای تأیید شده و بالای شهری بروم. غافل از اینکه…
از تصمیمش برای دوری از حرفها و افکار منفی میگوید وادامه میدهد: داروهایی که مصرف میکنم این ویروس خانمانسوز را ضعیف میکند و اثر آن در بدنم را به حد صفر میرساند. یعنی من مانند افراد سالم هستم و میتوانم مانند بقیه شغل داشته باشم و با دوستانم رفت و آمد کنم اما کافی است یک نفر بفهمد که من به ایدز مبتلا هستم، چنان از من دوری میکند که انگار تا به حال مرا نمیشناخته. متأسفانه هنوز در جامعه ما این بیماری به درستی شناخته نشده است.
موج سوم ایدز در کشور قابل کنترل است
بیمار که میشوی دیگر فرقی نمیکند که متهم باشی یا قربانی. مهم نیست که تو مرتکب اشتباه شدهای یا دیگری در حقات جفا کرده. جواب آزمایش که مثبت میشود دیگر راه برگشتی نیست همه پلهای پشت سرت خراب میشود انگار. اما متخصصان معتقدند که باید این تفکر تغییر کند. باید آگاهی تک تک افراد جامعه بالا برود تا بتوانیم موج سوم ایدز در کشور را کنترل کنیم.
دکتر مینو محرز رئیس مرکز تحقیقات ایدز دانشگاه علوم پزشکی تهران در گفتوگو با «ایران» میگوید: ایدز یک بیماری است که توسط ویروس نقص ایمنی HIV ایجاد میشود و میتواند تا سال ها بدون علامت باقی بماند. بیعلامت بودن بیماری باعث میشود در حالی که خود فرد از بیماریاش بیخبر است این ویروس را به دیگران منتقل کند. متأسفانه گزارشها نشان میدهد در حال حاضر حدود 40 هزار بیمار مبتلا به ایدز درکشور وجود دارد اما آمار غیر رسمی از حقیقتی تلخ خبر میدهد و آن افزایش تعداد مبتلایان تا حدود دو تا سه برابر آماری است که امروز در دست ما قرار دارد.
این فوق تخصص بیماریهای عفونی تأکید میکند: بیماری ایدز در گذشته یک بیماری کشنده محسوب میشد اما خوشبختانه امروزه به مدد داروهای کشف شده به یک بیماری مزمن قابل کنترل تبدیل شده است. این داروها میتوانند ویروس را از بین ببرند و امکان انتقال آن را منتفی کنند. البته این به معنای بهبودی کامل نیست و تنها کنترل بیماری است. همه جهان برای درمان قاطع این بیماری در تلاش هستند.
وی در ادامه با تأکید بر اینکه روند شیوع بیماری ایدز در کشور در حال افزایش است میگوید: افزایش میزان شیوع این بیماری ازشناخت ناکافی ایدز و ناآگاهی مردم جامعه از راههای انتقال آن نشأت میگیرد. امروزه الگوی ابتلا به بیماری تغییر یافته است و دیگر خون و فرآوردههای خونی عامل ابتلا به آن نیست. زمانی فاکتور 8 که از سایر کشورها وارد میشد عامل ابتلا به این بیماری محسوب میشد که با اقدامات انجام گرفته، بسرعت کنترل شد. از سوی دیگر استفاده سرنگهای چند بار مصرف در میان معتادان تزریقی نیز راه جدی انتقال این بیماری به حساب میآمد اما با توزیع سرنگ در میان معتادان تا حدود زیادی این راه انتقال بیماری نیز کنترل شد.
دکتر محرز با اشاره به موج سوم ایدز در کشور، میافزاید: موضوع نگران کننده در جامعه امروز انتقال بیماری از راه تماس جنسی حفاظت نشده است که به واسطه نبود آموزش صحیح در میان جوانان و حتی افرادی که در دهه ششم زندگی خود قرار دارند هم دیده میشود. جوانان امروز به دلیل عدم آگاهی و ناتوانی در خویشتنداری به این بیماری گرفتار میشوند. متأسفانه آموزش و پرورش در آگاهی بخشی به کودکان و نوجوانان بسیار ضعیف عمل کرده است.
رئیس مرکز تحقیقات ایدز با اشاره به راههای انتقال بیماری ایدز در سالهای اخیر میگوید: تماس جنسی با فرد آلوده به نخستین راه انتقال این بیماری در میان افراد جامعه تبدیل شده است. بهطوری که آمار نشان میدهد در دوسال اخیر 99 درصد از بیماران از طریق تماس جنسی مبتلا شدهاند. پس از آن انتقال بیماری از مادر آلوده به جنین و دست آخر استفاده از سرنگ آلوده و یا هر وسیلهای که خون آلوده را به بدن شخص منتقل کند، که عامل سوم در جامعه ما بسیار کم رنگ شده است.
وی اظهار میکند: هنگامی که راه انتقال این بیماری از طریق سرنگ آلوده بود تعداد مبتلایان مرد به مراتب بیشتر از زنان بود. به گونهای که آمارها نشان میداد مردان 96درصد تعداد مبتلایان و زنان حدود 4درصد را تشکیل میدادند اما در عرض دوسال اخیر به دلیل تغییر الگوی ابتلابه ایدز، تعداد زنان به حدود 35 درصد و مردان به 65 درصد رسیده است. متأسفانه حقیقت تلخ دیگر طیف سنی مبتلایان است. نوجوانان و جوانان و همچنین افراد مسن روز به روز به تعداد مبتلایان اضافه میشوند. یکی از مشکلاتی که معمولاً برای این طیف پیش میآید این است که معمولاً بیماری این افراد تا مرحله پیشرفته تشخیص داده نمیشود، چون پزشکان فکر نمیکنند آنها به ایدز مبتلا شده باشند.
دکتر محرز در مورد راههای انتقال ایدز در زندان میگوید: انتقال این بیماری در زندان بسیار کم شده است. اما بهطور معمول 3 راه برای انتقال این بیماری وجود دارد. نخست از طریق سرنگ آلوده که به دلیل توزیع رایگان متادون و سرنگ به روش اسکرین تعداد مبتلایان از این طریق کاهش یافته و مورد ابتلای جدید از این راه در زندانها بسیار کم شده است. دوم، تماس جنسی و سوم خالکوبی است. متأسفانه معمولاً یکی از زندانیان به صورت غیرقانونی و پنهانی خالکوبی میکند و به دلیل نداشتن امکان استریل کردن، این بیماری و همچنین هپاتیت B و C را به سایرین منتقل میکند.
این فوق تخصص بیماریهای عفونی درباره راههای پیشگیری از انتقال بیماری از راه تماس جنسی تأکید میکند: راه پیشگیری از تماس جنسی نیز به سه بخش تقسیم میشود. نخستین بخش خویشتنداری است که دستور دین ما است. در حالی که در دین اسلام بر خویشتنداری تأکید شده است اما آموزش و تقویت آن در مدارس خیلی مورد توجه قرار نمیگیرد. دومین مورد وفاداری است یعنی یک همسر داشتن، متأسفانه اخیراً با بیمارانی مواجه هستیم که حدود 60 تا 65 ساله هستند و فرزندان 25 ساله یا 30 ساله دارند. ازدواج موقت عامل ابتلای این بیماران بوده که متأسفانه همسر اول خود را هم آلوده میکنند.
استفاده از وسایل پیشگیری در روابط جنسی نیز یکی دیگر از راههای پیشگیری است که متأسفانه به دلیل گران شدن و کمیاب شدن کمتر مورد استفاده قرار میگیرد. در خیلی ازکشورها این وسایل به صورت رایگان توزیع میشود. از این رو توانستهاند موج سوم بیماری ایدز را کنترل کنند.
رئیس مرکز تحقیقات ایدز تأکید میکند: تا به حال 4 استراتژی کشوری برای پیشگیری از ایدز نوشته شده است و توسط هیأت دولت مصوب شده یعنی دستور است که همه ارگانها باید همکاری کنند اما در عمل کسی همکاری نمیکند.
مورد بعدی این است که باید آنقدر آموزشها قوی شود که هر فردی حتی قبل از ازدواج خودش برای تست HIV مراجعه کند. البته مثبت بودن نتیجه آزمایش به معنای مجرد ماندن نیست این بیماران حق ازدواج دارند و بسیاری از بیماران HIV مثبت ازدواج کردهاند، اما موضوع مهم این است که باید همسر فرد مبتلا قبل از ازدواج از بیماری همسرش مطلع باشد.
وی میافزاید: در همه جای دنیا تأثیر تلویزیون، جراید و فضای مجازی درآموزش و پیشگیری بینظیر است. باید شفاف صحبت شود و باید بمباران آگاهی صورت بگیرد. باید در آموزش و پرورش برای تقویت توانمندسازی نوجوانان و جوانان تلاش شود. درست است که در دانشگاه به این بحث توجه شده اما مگر همه افراد جامعه دانشگاه میروند! پس باید از مدرسه شروع شود. در عرض سی و چند سالی که این بیماری در کشور ما دیده شده آموزش و پرورش هیچ کاری نکرده و صدا و سیما هم تنها دو سریال ساخته است.
وی به مراکز مشاوره بیماریهای رفتاری اشاره میکند و میگوید: در ایران 200 مرکز مشاوره بیماریهای رفتاری وجود دارد که به صورت رایگان ارائه خدمت میدهند و با مشخص شدن بیماری درمان را بسرعت آغاز میکنند.
دکتر محرز در خاتمه خاطرنشان میکند: داروهای این بیماری هم در داخل کشور تولید میشود و هم از هند وارد میشود و میتوان گفت برای تأمین آنها اصلاً جای نگرانی وجود ندارد و خوشبختانه حداقل تا یک سال آینده داروی مورد نیاز در کشور
وجود دارد.