سالی که نکوست, لزوما از بهار آن پیدا نیست!
سید محسن مرعشی مرزنگو
دوران دانشجویی استادی در دانشگاه گیلان داشتم که به چالش کشیدن ضرب المثل های قدیمی ما ایرانیان از جانب ایشان را به خاطر دارم و به لحاظ منطقی, نادرستی برخی از آنها را اثبات می کرد.
از جمله مَثَل معروف “آب که از سر گذشت, چه یک وجب, چه ده وجب” و توجیه ایشان این بود که اگر آب یک وجب از سر گذشته باشد, با یک غلط زدن می توان خود را نجات داد و این احتمالِ نجات از آبی که ده وجب از سر گذشته باشد, به مراتب کمتر خواهد بود.
بهار ۹۸ ما ایرانیان با مصائب بزرگی آغاز شد. اما به تأسی از استاد قدیم خود به مَثَل معروف “سالی که نکوست از بهارش پیداست” اعتقادی ندارم.
چرا که همه چیز بستگی به خواست و تلاش ما دارد و چه بسا همین سال را با شرایط ایده آل تری نسبت به گذشته به پایان بریم !
عینک خوش بینی هم بر چشمانم نزده ام. من هم مثل همه می دانم جامعه ی ما بحران زده است. بحران فساد و سوء مدیریت, دزدی, دروغ, تعصبات قومی و مذهبی, ارتجاع, تحجر, چاپلوسی و تملق گویی و …
برای قولهای دروغ و وعدههای توخالی دولتهای مختلف, نمایندگان مجلس و اغلب مسئولان سیاسی کشور و عدم توجه آنها به زیرساختهای مهم جامعه باید تدبیری اندیشید !
اما بحث مهم در این حیطه “زدن یک سوزن به خود و یک جوالدوز به دیگران است”. در واقع تک تک ما مردم هستیم که یک جامعه را تشکیل میدهیم, یا به عبارتی این شهرها هستند که استان و در سطح کلان, کشور را تشکیل میدهند و انصاف این است که از خودمان شروع کنیم و ابتدا خود را نقد کنیم.
شاید بهتر این باشد که ببینیم ما در شهرستان خودمان چه کرده ایم و مسئولان ما کجای کار هستند و سپس به استان و کشور بپردازیم و آن را نقد کنیم.
به عنوان نمونه; یک سال از سر و صدای پر حاشیه ی برخی مسئولان شهر ما راجع به آرش کمانگیر و خشم آنان از رفتار همسایگان در نوع استفاده از این شخصیت اسطوره ای می گذرد. چه رجزخوانیها و بیانیهها و گفتگو هایی که انجام نشد !
باید از این مسئولان و خصوصاً شورای محترم شهر آمل پرسید که در این یک سال برای حفظ و حراست از اسطوره ای که سنگ آن را تمام قد به سینه میزدید چه کرده اید؟ آیا مجسمه ای درخور ساخته اید؟ میدان و خیابانی را به نامش زدهاید؟ همایشی را با محوریت آرش کمانگیر برگزار کرده اید؟ یا فقط عطشی بود و فروکش شده است؟!
یا ساختمانی نیمه کاره که با تبلیغات بسیار, مژده ی فرهنگسرا شدن آن را به جامعه هنرمندان و هنردوستان شهر داده بودید. چه شد؟! قرار بود ظرف مدت دو سال این اتفاق رقم بخورد. آیا در این حدود شش ماهی که از آن تاریخ میگذرد, آجری به آن اضافه شد؟ آیا کار عمرانی جهت تسریع این اتفاق مهم در آن انجام شد؟ شما که بر خلاف بسیاری از کشورهای دنیا, همان حمایتهای پر از منت خود به هنرمندان شهرتان را نیز به بهانه ی انجام کار ریشه ای و ماندگار, کم کرده اید ! اصلا آیا این ساختمان نیمه ساز, شرایط فرهنگسرا شدن را دارد؟ یا آن هم وعده ای بود از سر مستی و به فراموشی سپرده خواهد شد؟!
البته با توجه به وضعیت نابسامان اقتصادی شهرداری, این فکر که در یکسال و نیم باقی مانده بتوان چنین پروژه ای را به پایان رساند, بسیار مضحک و بچه گانه است.
از فرهنگسرا گفتم و به یاد جناب نماینده ی محترم شهرمان افتادم !
وقتی دو سال قبل, منتقد نوع نگاه ایشان به هنر و فرهنگ و اهالی آن شدم, سیل انتقادها به این جانب از اطرافیان ایشان سرازیر شده و برخی از بنده توقع پس گرفتن مطالبم را داشتند!
دکان های تجاری فرهنگسرای خیالی ما, خیلی سریع تر از آنچه که به ذهن خطور می کرد, شروع به کار کردند و دریغ از آن همه تبلیغ رسانهای در کشور که در آمل, زندانی به فرهنگسرا تبدیل شده است!
یا آثار تاریخی که در شهرمان داریم, از جمله مقبره ی میر بزرگ که شهرهایی چون همدان و نیشابور و بسطام از چنین داشته هایی در صنعت توریسم, نهایت استفاده را برده اند. حتی اخیرا آثار تاریخی با قدمت نهایتا دویست ساله در شهرکرد دیده ام که چه تبلیغاتی کرده و چه جاذبه ای را برای مهمانان خود ایجاد کرده اند و حال آنکه ما هنوز نمی دانیم این بقعه مربوط به گردشگری و میراث فرهنگی است و یا به اداره ی اوقاف و مصلای نماز جمعه مربوط است؟!
باید از امام جمعه ی محترم شهرمان بپرسیم که آن همه نشست و جلسه برای برگزاری کنگره در جهت شناساندن هر چه بهتر شخصیت میربزرگ و ساخت تندیس و تبدیل آن به یک مکان توریستی و گردشگری و یا زیارتی و سیاحتی چه شد؟ بیش از دو سال از آن طرح های گسترده جهت بهسازی شرایط بقعه می گذرد. مسئولان محترم از حفظ نام پلی که سالها قبل “میر بزرگ” نامیده شد هم عاجز بودهاند و در اثر بی توجهی, همگان آن را به نام “پل سوم” میشناسند. اخیرا به اصرار برخی دلسوزان تابلوی کوچکی حاوی نام میربزرگ به ابتدای آن پل اضافه کردهاند و این در حالی است که داعیه ساخت سردیس و حجم و غیره از آن شخصیت تاریخی در سر داشته اند !
شهردار محترم، ساختمان های ناهمگون و خیابان های پر ترافیک و وضعیت اسفناک چهره ی شهرمان, گویای حال خراب این سیستم است. پلی پُر جذبه و تاریخی در مرکز شهرمان قرار دارد که آن هم می تواند گردشگران را در آمل مستقر کند, نه اینکه شهر ما صرفا راهی باشد جهت رفت و آمد مسافران ! حال آنکه این پل و سایر مکانهای تاریخی و جذاب آمل برای توریست, در اثر عدم توجه و نداشتن دانش و آگاهی مسئولان مختلف شهرمان به حال خود رها شده اند و هیچ درآمدی را به شهرمان نیفزوده اند.
از فرمانداری ویژه آمل چه بگویم که هنوز در عجبم از این “ویژه بودن” که نمی دانیم در چه اموری ویژه است؟ این بالاترین مقام سیاسی شهر است که می تواند در سایر امور و مدیریت نهادهای دیگر دخالت کرده و وظایف و وعده هایشان را گوشزد کند,
این مختصری از وضعیت شهر ما و نهادهای اصلی و تاثیر گذار آن بوده و در واقع مشتی است نمونه ی خروار
با شرایطی که مسئولان شهرستانی و استانی و کشوری ما دارند, چنین زندگی پررنج پر خطری برای ما ایرانیان دور از ذهن نبوده و نخواهد بود .
و البته همچنان امیدوارم, دست کم در سال ۹۸, بطلان یکی دیگر از ضرب المثل های قدیم را شاهد باشیم و این بهار مصیبت بار و غمگین, خللی در ایجاد یک سال شکوهمند و پر رونق ایجاد نکند و با همت مردم, مسئولان ناآگاه و کم توان, جایشان را به انسانهایی متخصص و دلسوز برای جامعه ی شهر و کشورمان بدهند.
سید محسن مرعشی مرزنگو