سید خلیل صدای گرم و عرفانی داشت و آواز را از مکتب مرحوم استاد میرزا حسین خادمی آموخته بود وازمرحوم نادر نادری دف آموخت و تار را از کیخسرو پور ناظری، نواختن تارش به شیوه نوا زندگی مکتب برومند نزدیک بود و پرده گیری های زیبایش و مضراب شمرده و جمله بندی هایش در سه تار، ساز مرحوم یوسف فروتن را به یاد می آورد. استاد همچنین علاوه بر نوا زندگی تنبور به ساخت تنبور نیز پرداخته است و تنبورهای او با مهرشیدا و قلندر موجود است. اوایل دهه 60 گروه تنبور شمس به سرپرستی پورناظری تشکیل شد و استاد عالی نژاد به جمع این گروه پیوست.
حاصل همکاری با تنبور شمس تکنوازی و جواب آواز ماندگار سید خلیل در کاست صدای سخن عشق بود که با صدای ناظری انتشار یافت. در اواسط دهه 60 سید خلیل خود گروه بابا طاهر را تشکیل داد و اعضای گروه باباطاهر کاستی بیرون دادند به نام« زمزمه قلندری »، در اواخر دهه 60 به خواست مرحوم عبادی برای شرکت در مراسم خاکسپاری او به تهران آمد و ماندگار شد. او علاوه بر خوانندگی و تنبور نوازی سه تار، دوتار،تار، دف هم می نواخت ودستی چیره بر آن داشت. سال 1376که به جشنواره موسیقی حماسی آمد و زیر بغل استاد وپیر مرادش درویش امیرحیاتی را گرفت و او را به صحنه تالار اندیشه آورد تا هنرش را عرضه بدارد.وخودش نیز در بخشی از برنامه مقام های سوار سوار، سماع رقم چهارم، جلوشاهی وخان امیری را اجرا کرد و زیبایی کارش در آن بود که ماهورایلامی و عالی مکان رابرای اولین بار عرضه نمود که هنر اجرایش مورد تشویق تماشاگران قرار گرفت.
سالهای ماندگاری او در تهران منجر به تألیف کتاب تنبور از دیر باز تاکنون شد وهمچنین به دلیل فعالیتهایی که داشت همان سالها مشکلاتی برایش ایجاد شد و زندگی ملال آوری را تجربه کرد تا آنجا که مجبور به ترک وطن شد و به سوئد مهاجرت کرد. شوربختانه این فرزند غیور ایران در 27 آبان 1380 دور از میهن در شهر گوتنبرگ سوئد در سر کلاس درس تنبور ایرانی به قتل رسید وخانه وجسم پاکش را به آتش کشیدند. کالبد سوخته اش را در مقابل تالار وحدتت در تهران با حضور مسئولین وزارت ارشاد و همچنین در کرمانشاه تشیع کردند. استاد عالی نژاد دهها کنسرت در ایران و به خصوص در تهران به زبانهای پارسی و کردی اجرا کردند که مورد استقبال مردم نیز واقع شد. اشعار انتخابی استاد عالی نژاد نشان از روح بزرگ و ایرانی اش داشت.
سخنان مولانا، حافظ، سعدی، باباطاهر، خیام، فردوسی و… مهم ترین انتخابهای او بودند. دولت وقت ایران در سال هشتاد سفیر سوئد را برای توضیح دادن پیرامون این جنایت هولناک فراخواند ولی متاسفانه به دلیل عدم پیگیری مداوم دولت این جنایت بی سابقه مسکوت ماند و مشخص نگردید که چه کسانی می توانستند مردی وارسته، عارفی بی ادعا که صدا و تنبورش آوازه جهانی داشت را اینچنین وحشیانه به آتش بکشند؟
سخن بالا که اگر هیچ سایه پذیرد ما سایه هیچیم نشان از روحیه بی ادعا و افتاده این درویش،عارف و استاد وارسته همیشه ماندگار تاریخ ایران دارد. پس از مرگش معلوم گردید که وی هزینه چندین جوان را از کودکی تا مرحله دانشگاه و همچنین چندین خانواده کم درآمد را بر عهده گرفته بود.
ولی آنچه که مسلم است این است که وی پیش از آنکه ارزش واقعی اش در میان جامعه مشخص گردد از سوی ما پرکشید و رفت. شاید به آرزوی درینه اش رسید ولی غمی بزرگ بر جامعه عرفانی و عاشق پرور ایران زمین بر جای گذاشت که هرگز جبران نخواهد شد. شاید این واقعه تلخ تجربه ای برای ارزش نهاندن بر دیگران بزرگان این سرزمین گردد.