یادداشتی بر نمایش “خانه سیاه است”‘

من به رنج هایی که خواهرانم در این مملکت در اثر بی عدالتی مردان می برند کاملا واقف هستم و نیمی از هنرم را برای تجسم دردها و آلام آنها به کار میبرم.
آرزوی من ایجاد یک محیط مساعد برای فعالیت های علمی, هنری و اجتماعی زنان است. (فروغ فرخزاد)

اما….
خانه سیاه است!

کارهای محسن اردشیر و سبک نگاه او به تئاتر را می شناسم.
پس منتظر دیدن نمایشی بودم که بر حرکت, بدن, نور, رنگ و موسیقی استوار است.
به عبارتی خود را برای دیدن تئاتری فیزیکال و موزیکال آماده کرده بودم.
خصوصا اینکه قرار است محور نمایش شخصیتی باشد که سالهاست در بین جامعه ی ایرانی, صاحب جایگاه ویژه ایست .
فروغ فرخزاد نام بزرگیست.
جایگاه او در شعر ایرانی با مجموعه هایی چون “تولدی دیگر” و “ایمان بیاوریم به آغاز فصل سرد” محکم و تثبیت شده است.
اما به عقیده من, آنچه که بیش از فروغِ شاعر, جذاب و دیدنی است, فروغی است که قالبها را در جامعه ی سنتی و مذهبی ایران می شکند!
شخصیتی که صدایش فریاد میلیونها زن مظلوم و دربندِ سنت و اعتقاد است.
فروغ عاشقی ست جسور و این جسارت, بدون اینکه زنانگی او را خدشه دار کند, شخصیت وی را برجسته ساخته است.
بی گمان اهالی تفکر و اندیشه او را دوست می دارند, بی آنکه وقعی به نگاه غضب آلود و خشمگین گروههای سنتی و افراطی بنهند!
نمایش “خانه سیاه است” همانند غالب کارهای اردشیر, پر بود از جوشش و تحرک.
استفاده ای پر از تفکر در انتخاب رنگ و نور.
موسیقی و حرکات موزون که لحظات شاد و امیدوار, اندوه و ناامیدی, خشم و خزان را به زیبایی به تصویر کشید.
طراحی و دکور صحنه ای فوق العاده و فکر شده که به هضم اثر, بسیار کمک می کرد.
نمایشی که بدون دیالوگ و تنها با حرکت و آوا و موسیقی, حرف خود را منتقل می کرد.
اثری که در لحظاتی مخاطب خود را درگیر انتزاع کرده و قدرت تخیل و خلاقیت او را شکوفا می کرد.
فروغ از دیدگاه محسن اردشیر, یک اسطوره بود.
البته نمی خواهم در این باب, نگاهی بدبین داشته باشم, چرا که شاعرانگی لازمه ی هنر است و من این اسطوره سازی را شاعرانه می بینم!
نمایش “خانه سیاه است”, به واقع سیاهی خانه ی نیمی از انسانهای روی زمین را به تصویر کشید.
انسانهایی که بسته به حجم آگاهی و خِرَد و دانش خود و جامعه ی پیرامون خود, از سیاهی خانه هایشان می کاهند.
فروغ در “خانه سیاه است” یک ناجی بود.
یک نجات دهنده برای بی عدالتی های جامعه ی مردسالار و سنت گرا.
زنی که عمر کوتاهش, زندگی او را به یک تراژدی ماندگار بدل کرده است.
“خانه سیاه است” اردشیر, جذام خانه ی بزرگتری را از دیدگاه مردان سنتی به تصویر می کشد!
در “خانه سیاه است” محسن اردشیر; حصارهایی را دور تا دور زن می بینیم, حصارهایی که برای جذامیان بود و در بندشان می کرد, اما کارگردان یادآور می شود که در برخی جوامع, با جنس زن نیز چنین رفتاری می شود !
شاید چنین نگاه فمینیستی; نتیجه ی منطقی برخورد مقتدرانه ی مردان متعصب در جوامع سنت زده باشد.
“خانه سیاه است” بیانی ست از چالش امروز جامعه ی ما, از رقصیدن مردم به هر ساز از ما بهتران!
از معضلات و فشارهایی که امروز نیز گریبان بانوی ایرانی را گرفته است و گلوی او را می فشارد.
فروغ در “خانه سیاه است” سنگ صبور است و زنی ست که به کمال رسیده و گویا رسالتی دارد برای نجات زنان سرزمینش و در مسیر انجام این رسالت, جان به جان آفرین تسلیم می کند.
به دوست هنرمندم محسن جان اردشیر تبریک می گویم و اجرای چنین کاری را در آمل غنیمت می دانم و دیدن این نمایش را به همشهریانم توصیه می کنم.
حتی اگر محتوا و مفهوم کار را به کناری بگذاریم, چیدمان رقص و رنگ و موسیقی, هارمونی خاصی در کار بوجود آورده و چنان صحنه های زیبایی خلق کرده است که هر اهل ذوقی را به وجد می آورد.

سید محسن مرعشی مرزنگو

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *