هراز امروز : ماجرای زن دست فروش روبروی بانک ملی مرکزی  آمل، انتشار اشک ها و بغض های او در فضای مجازی آنقدر دردناک بود که واکنش های زیادی را به همراه داشت، بسیاری از همراهان پایگاه خبری هراز نیوز و دو هفته نامه هراز امروز خواستار پیگیری رسانه ای موضوع و صحت و سقم آن شدند ، در ادامه گفتگوی ما با این بانوی زحمتکش پیش روی شماست .

 

منصوره نوری اهل آهنگر کلا دشت سر متولد سال 1361 هستم دو فرزند پسر دارم یکی دانشجوی رشته ی مهندسی است و دیگری کلاس دوم ابتدایی است.

مادرم در کار دستفروشی بود و من کارهای مربوط به این کار را برایش در خانه انجام می دادم کم کم مادرم به من گفت برو در بازار و وسایلت را بفروش و در بازار روز شروع به کار کردم در بازار روز بسیار اذیت می کردند و برای اینکه کمتر اذیت شویم  مجبور بودیم به آنها رشوه بدهیم یا پول یا غاز و اردک  و مرغ.

در مورد اتفاقات آن روز توضیح دهید؟

قبل از عید 3 باروسایلم را ریختند و بخشی از آن را بردندبرای پس گرفتنشان به شهرداری رجوع کردم با کلی دوندگی آنها را پس گرفتم و با نامه نگاری های شهرداری یک جایی به من در کنار بانک ملی دادند و بعد از مدتی عباس آقا آمد و تهدید کرد که وسایلت را جمع کن تا نریختیم و گفتم من که کاری نکردم چطور آن خانم آنجا می تواند بنشیند و من نمی توانم و یا آن آقایی که میوه های نوبرانه می فروشد می تواند اینجا باشد ولی من نمی توانم عباس آقا گفت آنها مجوز دارند و در ضمن وسایل تو بهداشتی نیستند و گفتم من وسایلم  را همان روز تهیه میکنم و به فروش می رسانم او مرا کولی خطاب داد و به من گفت کولی بازی در نیارو من در جوابش گفتم اگر مردی همسرت را کولی خطاب کند چکار میکنی و…

اگر امروز بمیرم نمی گذارم  وسایلم را بریزید دو سبد وسیله داشتم همه را با لگد ریخت، نصفش را داخل نیسان ریخت و برد و مردم همه دور و برم جمع شدند.

آبرویم را برد دوست نداشتم به آن روز بیافتم دلم خیلی برای خودم سوخت خدای ما هم بزرگ است  روزی ما دست خداست نه امثال عباس آقا. تا به حال درخواستی از کسی یا مسوولی نداشتیم حتی خانه ما کنتور برق ندارد از خانه برادرم سیم کشیدیم به خانه مان ولی آبرویمان حفظ بود تا به آن روز که آن اتفاق افتاد .

راههای زیادی را امتحان کردیم دنبال وام رفتیم تا در باغ کنار خانه مان پرورش قارچی یا گاوی راه بیاندازیم اما کسی حاضر نشد .

شوهرم دوبار با کمر از ساختمان پرت شد و قدرت کار کردن ندارد و در خانه باقالی و سیر و نخود برایم پاک می کند تا بفروشم.

چه شد که بعد آن ماجرا با آن خبرنگار مصاحبه کردید؟  بعد از انتشار آن فیلم از طرف خانواده مورد مواخذه قرار نگرفتید ؟

من در وضعیت بسیار بدی بودم اصلا نمی دانستم چه می کنم یکی را دیدم که با دوربین از من سوال می پرسد و نتوانستم خودم را کنترل کنم و آن حرفها را زدم اصلا قصد مصاحبه نداشتم برایم بسیار گران تمام شد.

پسرم تا یک هفته بعد از آن روز به خانه نیامد و خانواده خودم هم خیلی آبرومندند و ناراحت شدند ولی من تمام بساطم را دور ریخته بودند و بسیار ناراحت بودم اگر دستفروشی نکنم چه کنم دوستان بسیار محترمی داشتم که با یک بچه 3 ساله و 4 ساله دستفروشی می کردند و به خاطر همین آزار و اذیتهای ماموران دست از دست فروشی برداشته و برای تامین نیازهای مادی خود دست به تن فروشی زدند .

بعد از آن اتفاق شهردار به سراغ شما آمد ؟

روز بعد  دیدم آقایی مرا صدا می زند و گفت یک نفر داخل ماشین نشسته و با شما کاری دارد رفتم جلو و خواستم خودش را معرفی کند گفت که امیرسلیمانی شهردار آمل هستم و از طرف آن آقا از شما عذر خواهی میکنم  و ما آن مرد را توبیخ کردیم کاری اگر دارید کمکی می خواهید کاری برای شما انجام بدهیم گفتم من هیچ خواسته ای از شما ندارم و کمکی نمی خواهم فقط یک مجوز به من بدهید تا اینجا بنشینم و کار کنم و وسایلم را بفروشم زیرا من تا فروردین ماه مجوز داشتم ولی بعد از آن هرچه پیگیر مجوز شدم موفق نشدم ولی آن خانم و آقای کنار من مجوز دارند .

دلیلش را از شهردار نپرسیدید که چرا به شما مجوز نمی دهند؟

از شهردار پرسیدم گفتند کار شما و وسایل شما غیر بهداشتی و غیر قانونی  است و ما نمی توانیم  مجوز به تو بدهیم اما من کشتار همان روز را می آورم.

اینکه شما مرغ و خروس تازه می فروشید چند ساعت در هوای آزاد بدون یخچال است  اگر همان روز نفروختید چه می کنید؟ به نظر جواب شهردار منطقی نبود ؟برای افرادی مثل شما چگونه اداره بهداشت می تواند نظارت داشته باشد؟

من در کارم سفارش می گیرم و می فروشم و اگر نتوانم تا ساعت یک بفروشم به قیمت کمترمی فروشم تا به خانه نیاورم کارکنان بانک و حتی کارکنان اداره بهداشت هم از مشتریان من هستند و بسیار از وسایلی که می آورم راضی هستند.

مقداری پول نزول کردم و کار را شروع کردم و بسیار سختی در زندگیم داشتم پسرم در کودکی کیست بزرگی در کبد داشت و مجبور به جراحی شدیم  هنوز نتوانستیم پول نزول کرده را کاملا پس بدهم  کنتور برق برای خانه ندارم .

چرا شما در بازار روز دوباره ساماندهی نشدید؟

آنقدر در بازار رشوه دادم از مرغ و خروس و اردک تا پول شاید  درآمد آن روزم 70 یا 80 تومن بود ولی 50 تومنش را در بازار روز رشوه می دادم تا بتوانم بنشینم و کار کنم. دیگر حاضر نیستم در بازار روز بنشینم  از طرفی مرغهای من کاملا محلی است و نمی توانم کنار کسانی که مرغ دیرپزی که فقط به درد دور ریختن می خورند بنشینم آنها مرغها را 5 تومن می فروشند و من 20 تومن می خرم باید حداقل 23 یا 24 بفروشم .

هر فردی مثل شما اگر دوست داشته باشد در یک قسمت شهر بنشیند و دستفروشی کند چیزی از شهر می ماند؟

اگر بازار فضای سالم داشت و رشوه نمی خواستند حتما می رفتم  و اگر اینجا نشستن بد است چرا آن دو سه نفر روبروی بانک ملی مستقر هستند تنها برای مجوز نیست.

خواسته شما از شهردار و مسئولان برای خودتان و بانوانی که مثل شما در این حرفه هستند و مشکل دارند چیست؟

وضعیت بانوان دستفروش در آمل بسیار بد است و خدا رو شکر ما یک خانه که برادرمان به ما داده را داریم خیلی ها مستاجرند و سرپناهی هم ندارند از مسئولان می خواهم تا یک وامی را برای این افراد در نظر بگیرند تا این خانمها بتوانند در خانه حرفه ای را انجام دهند و بفروش برسانند و در دل گرمای تابستان و سوز سرمای زمستان در خیابانها دستفروشی نکنند و آبرویشان حفظ شود یک مجوز به من بدهند تا آنجا به کارم ادامه دهم.

گفتگو : مریم اکبرپور

 

 

 

 

 

 

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *