جام جم آنلاين نوشت:
«گئورگ وارطانیان شخصیتی درخشان و یک وطنپرست واقعی بود». این جمله اظهار نظر دیمیتری مدودف ربیس جمهور روسیه پس از مرگ جاسوس افسانهای شوروی سابق بود؛ جاسوسی که خیلیها او را جزو 100 جاسوس برتر تاریخ به حساب میآورند.
گئورگ وارطانیان 17 فوریه 1924 در شهر «راستوف» روسیه در یک خانواده ایرانی ـ ارمنی متولد شد. شاید بتوان گفت با توجه به سابقه پدرش، گئورگ نیز وارد این حرفه شد، چرا که پدر او نیز جاسوس شوروی بود.
به دستور سازمان جاسوسی شوروی (ک.گ.ب) در اوایل سال 1930 راهی ایران شد و تا اواسط دهه 50 میلادی با ظاهر یک تاجر ثروتمند، جاسوسی میکرد.
گئورگ سال 1940 در حالی که تنها 16 سال داشت، فعالیت خود را آغاز کرد. در خلال جنگ جهانی دوم سازمان جاسوسی انگلیس یک مدرسه جاسوسی در تهران تاسیس کرده بود که گئورگ نیز به مدت شش ماه در آن مدرسه آموزش دید.
در آن زمان شوروی متفق انگلیس بود، اما با وجود این تعدادی از فارغالتحصیلان این مدرسه برای فعالیت علیه شوروی به قفقاز جنوبی و آسیای مرکزی فرستاده شدند. یکی از اقدامات مشخص گئورگ در آن زمان شناسایی این افراد و اطلاعرسانی به مسکو بود.
البته گئورگ وارطانیان در کنار فرا گرفتن اصول کاری خود، آموزشهای فراوانی را به دیگر افراد میداد. یکی از شاگردان او دختری ارمنی به نام گوهر بود که از 13سالگی او را میشناخت.
این آشنایی باعث شد گئورگ او را به استخدام سازمان جاسوسی شوروی در آورد و در نهایت سال 1946 با یکدیگر ازدواج كنند.
این زوج جاسوس تا سال 1951 به فعالیت خود در تهران ادامه دادند و سپس برای کسب مدارک دانشگاهی راهی ارمنستان شدند.
گئورگ سال 1955 از موسسه زبانهای خارجی در ایروان ارمنستان فارغالتحصیل شد و به شوروی بازگشت. وي در آن زمان قادر بود براحتی به هشت زبان مختلف صحبت کند.
وی پس از آن شوروی را ترک کرد و به جاسوسی برای شوروی در دیگر کشورها پرداخت که هنوز بسیاری از آنها به صورت محرمانه و طبقهبندی شده باقیمانده است.
وی سال 1986 به شوروی بازگشت و تا سال 1992 از جمله استادان موسسه آموزشی زیر نظر سازمان اطلاعات و امنیت روسیه بود.
گئورگ وارطانیان در دوران فعالیت خود در سازمان اطلاعات و امنیت شوروی و بعدها روسیه نشان ستاره طلایی قهرمان اتحاد جماهیر شوروی، نشان لنین و تعداد زیادی از نشانهای افتخار ملی این کشور را کسب کرد.
البته وارطانیان با مقامات ارمنستانی نیز رابطه خوبی داشت و مشاورههای فراوانی در مورد اصول امنیتی و اطلاعاتی به آنها میداد.
یکی از مواردی که خود وارطانیان سال 2007 در مصاحبهای به آن اشاره کرد، متقاعد کردن لوون ترپتروسیان، ريیس جمهور سابق ارمنستان در منحل نکردن سرویس امنیتی این کشور و همچنین شاخه اطلاعات خارجی آن بود.
گئورگ این ماجرا را اینگونه تعریف میکند: «ريیس اطلاعات خارجی از من خواست با ريیسجمهور صحبت کرده و به او بگویم نباید دست به چنین کاری بزند. من در دیدار با ريیسجمهور به او گفتم: بزودی رهبر یکی از کشورهای همسایه با شما دیدار خواهد داشت. آیا دوست دارید بدانید به چه دلیل این سفر را انجام میدهد و چه سوالاتی از شما خواهد پرسید. جواب این سوالات تنها از طریق يك سرویس اطلاعاتي میسر است. به این ترتیب بود که این واحد امنیتی ارمنستان از خطر انحلال نجات پیدا کرد.»
وی سال 2009 نیز نشان افتخار ملی ارمنستان را کسب کرد. گئورگ وارطانیان در روز 10 ژانویه (21 دی) پس از ماهها مبارزه با بیماری سرطان در 87 سالگی در بیمارستانی در مسکو درگذشت و برای تشییع و خاکسپاری به ارمنستان فرستاده شد.
علاوه بر مدودف، ولادیمیر پوتین، نخستوزیر روسیه و سرگئی سارکیسیان، ريیسجمهور ارمنستان در پیامهایی جداگانه ضمن تسلیت مرگ او، اقدامات و فعالیتهایش را تحسین کردند.
نجات جان سه رهبر بزرگ
طی تمام این سالها وارطانیان در عملیاتهای سری مختلفی نقش داشت، اما بیشک مهمترین دستاورد او در حرفهاش در سال 1943 رقم خورد.
طبق پیماندوستی که بین ایران و شوروی در سال 1921 منعقد شده بود، نیروهای شوروی در آگوست 1941 وارد شمال ایران شدند تا عملیات نیروهای آلمانی را تحت کنترل خود داشته باشند.
در این میان، انگلیس نیز نیروهای خود را به جنوب فرستاده بود تا به جریان ارسال تجهیزات انگلیسی ـ آمریکایی به شوروی از طریق خلیجفارس نظارت کند.
گئورگ اوضاع آن روزهای تهران را اینگونه توصیف ميکند: «شهر پر از پناهجویان ثروتمند اروپایی بود که از ترس جنگ به تهران آمده بودند. حدود 30هزار آلمانی در ایران بودند و عوامل جاسوسی نازی در میان آنها پنهان شده بودند. آنها توانستند با کمک یکی از عوامل قدرتمند و کارکشته خود به نام «فرانس مییر» ، در تهران پایگاهی ایجاد کنند.»
گئورگ که در آن روزها نام مستعار امیر را برای خود انتخاب کرده بود، رهبری یک تیم جاسوسی هفت نفره با نام «سواره نظام کوچک» را به عهده داشت. علت این نامگذاری این بود که اعضای گروه برای طی مسافت خود بیشتر از دوچرخه استفاده میکردند.
بین سالهای 1940 تا 1941 این تیم هفت نفره حدود 400 عامل نفوذی نازی در ایران را شناسایی کرد که همگیشان توسط نیروهای نظامی شوروی دستگیر شدند.
با دستگیری این تعداد افراد، مییر مخفی شد و مدت زمان زیادی طول کشید که نیروهای شوروی توانستند او را دستگیر کنند.
«مییر» در زمان دستگیری با پوشش و ظاهری کاملا متفاوت در یکی از قبرستانهای ارمنستان به کار قبرکنی مشغول بود.
سال 1943 اواسط جنگ جهانی دوم بود و نیروهای متفقین در حال نبرد با نازیهای آلمانی بودند. جوزف استالین رهبر شوروی، تئودور روزولت رئیسجمهور ایالات متحده و وینستون چرچیل نخستوزیر انگلیس تصمیم گرفتند برای هماهنگی هر چه بیشتر راهکارهایشان در مبارزه با نازیها، نشستی در پایتخت ایران برگزار کنند.
تاریخ تعیین شده از طرف آنها، 28 نوامبر بود. این نشست کاملا محرمانه بود، اما یکی از افسران جاسوسی آلمان بهنام آبوهر چند ماه پیشتر از زمان و مکان آن اطلاع پیدا کرد و به رهبران برلین خبر داد.
هیتلر به یکی از افسران جاسوسی باسابقه خود به نام اوتو اسکورزنی دستور داد تا نقشه ترور این سه نفر را طرحریزی کند.
نکته جالب در این نقشه تقابل اسکورزنی با گئورگ بود، چرا که آنها رقبای سرسخت خود در سازمانهای جاسوسی کشورهای متبوعشان بودند.
اسکورزنی چند ماه پیش نیز توانسته بود موسولینی را از ایتالیا فراری دهد. گئورگ وارطانیان سال 2007 در مصاحبه خبرگزاری ریا نووستی چگونگی خنثی کردن عملیات «پرش بلند» را اینگونه شرح داد:
برنامه عوامل نازی کنترل کردن رودخانهای زیرزمینی بود که از نزدیکی قبرستان ارمنیها میگذشت و به سمت سفارت انگلیس میرفت.
در زمان نشست سال 1943، سفارت انگلیس که چرچیل در آن اقامت داشت از طریق یک دالان کاملا محافظت شده با سفارت شوروی ارتباط داشت که استالین و روزولت هر دو در آنجا مستقر بودند.
تیم ما یک گروه شش نفره عوامل رادیویی نازی را در مسیر حرکت به شهر قم شناسایی کرد. آنها را تا تهران تعقیب کردیم و متوجه شدیم ویلایی را برای محل استقرار خود انتخاب کردهاند.
آنها با شتر مسافرت میکردند و همواره سلاح به همراه داشتند. آنها را تحت نظر داشتیم و متوجه شدیم از طریق رادیو با برلین در تماس هستند؛ در نتیجه پیامهای رادیویی آنها را ضبط کردیم. از طریق این پیامها متوجه شدیم قرار است گروه دومی برای انجام این ترور عازم تهران شود.
به احتمال فراوان رهبری گروه دوم بهعهده اسکورزنی بود. تمامی اعضای گروه نخست دستگیر شدند. بسیار دوست داشتیم که خود اسکورزنی هم به تهران بیاید و او را نیز دستگیر کنیم، اما زمان نشست نزدیک بود و نمیتوانستیم ریسک کنیم.
در نتیجه اعضای دستگیر شده گروه نخست را مجبور کردیم تا از طریق پیامهای رادیویی، شکست عملیات «پرش بلند» را اعلام کنند. رهبران برلین نیز تصمیم گرفتند دیگر گروه دوم خود را اعزام نکنند.»
به این ترتیب طرح تروری که در صورت اجرا میتوانست مسیر تاریخ را عوض کند، به دست این گروه هفت نفره جوان خنثی شد.
خوشمان امد*
جالب بود