علم بهتر است یا ثروت؟

(واکاوی وضعیت نهاد علم و ضرورت مهارت افزایی دربین فارغ التحصیلان)

 

هراز نیوز : تمامی ما انسان ها در طول دوران حیات مان دوراهی ها و اصطلاحا دوگانه(DUALITY)هایی تحت عناوین متفاوتی نظیر خیر و شر، زشت و زیبا، منافع فردی و منافع جمعی، علم و ثروت و… را تجربه نموده ایم .

باوجود اینکه بسیاری از دوراهی های اصلی حیات بشر را می توان با منطق فازی (دوری از مطلق گویی و نگاه خاکستری به پدیده­ها) تبیین نمود اما برخی از این دو قطبی­ها صرفا با منطق باینری یا ارسطویی(نگاه سفید و سیاه به پدیده­ها) قابل فهم است.

همین دو قطبی علم و ثروت را در نظر بگیرید؛ قطعا علم بهتر از ثروت است، اما…

چه کسی می تواند تقدم و ارجحیت علم بر ثروت را رد کند؟

چراکه در طول تاریخ این نهاد علم بوده که به فراخور زمانه موجب باز تولید فرزانگی، قدرت و ثروت شده است ولی در عصر حاضر و حداقل در کشورما با توجه به حرکت ارزش های جامعه به سمت خواستنی­هایی که بیشتر رنگ و بوی مادی به خود گرفته اند، متاسفانه نهاد علم به ویترینی کاذب جهت ارائه سرمایه­های نمادین و فرهنگی تبدیل شده و به مدارک تحصیلی در سطوح متفاوت تقلیل پیدا کرده است.

به غیر از مراکز واقعی تولید علم نظیر پژوهشکده ها، مراکز تحقیقاتی و دپارتمان های تخصصی کارکرد اغلب مکان هایی که بر سر در آنان مشتقاتی از کلمه دانش آمده محلی جز جهت صدور مدارک تحصیلی نمی باشند. شبکه­ای از متغیرها و عوامل اقتصادی، سیاسی، اجتماعی، فرهنگی و جمعیتی موجب شده است تا این روند معیوب از حدود یک دهه قبل در کشور ما با شیب بسیاری تندی پیش رود.

نهاد علم فاقد استراتژی بلند مدت و نگاه موازئیکی(بررسی اثرات تغییر یک جزء در کل سیستم، یکپارچه نگری) از سوی اداره کنندگانش است و شاید حرکت کند کشور ما در دوران گذار(به دلیل بسیاری از عوامل خارجی و داخلی) موجب شده حل مسائل از جانب مسئولین به صورت مختل یا سردرگم اتفاق بیفتد.

ازطرفی دیگر میل دولت ها در ادوار مختلف به ارائه گزارشات و آمارهای  جذاب سبب شده توسعه­ی نهاد مظلوم علم به گسترش آماری-فیزیکی تعداد دانشجویان و دانشگاه­ها خلاصه شود. باکمی کندوکار و ورود عامل دموگرافیک(جمعیتی) ازیک دهه قبل تا حال شاهد حضور نسل همیشه سوخته(متولدین دهه 60) هستیم که در آستانه حضور در بازار کار(اشتغال) یا ادامه تحصیل در دانشگاه هستند(دوراهی علم و ثروت).

ثروت       VS.         علم

از جمله شاخص های مهم و مطلوب برای ارزیابی عملکرد دولت ها در تمام دنیا کاهش نرخ بیکاری و افزایش سطح سواد و آموزش (علم و دانایی) است. انتظار می رود دریک فرایند سیستماتیک بعد از اینکه افراد آموزش می­بینند، به سطحی از مهارت برسند و نقشی موثر در فرآیند تولید، اشتغال و یا کسب و کار بدست بیاورند یعنی از علم به سطحی از ثروت برسند.

اما در کشور ما از این چرخه به گونه ای دیگر بهره برداری شد و موجبات دم دستی و قربانی شدن نهاد علم فراهم گردید. با سیاست انبساطی در نهاد علم و کم رنگ شدن فیلترهای ورودی به این نهاد، شاهد افزایش تعداد دانشجویان و دانشگاه­­ها، پایین آمدن سطح کیفی مجامع علمی، خدمات آموزشی و سیاست­های فرهنگی و از همه مهمتر تنزل سطح منزلتی فعالان این عرصه(اساتید و دانشجویان)هستیم. قطعا هیچ ملت و دولتی خواهان بروز چنین حالاتی برای یکی از مهم ترین بخش های جامعه اش نیست ولی همه دولت ها می­دانند که اشتغال به تحصیل برای جوانان یعنی حداقل 4تا 6 سال(با احتساب دوران خدمت سربازی برای پسران) به تعویق افتادن فرآیند ورود آنان به بازار کار، یعنی حداقل 4تا 6 سال افراد جدیدی به جمعیت بیکار جوان اضافه نخواهد شد(دانشجو بیکار محسوب نمی شود بلکه مشغول به تحصیل است!) و نرخ بیکاری افزایش نخواهد یافت و این یعنی میل به ازدواج، تهیه مسکن و سایر نیازهای طبیعی جوانان هم خواه ناخواه می­بایست به تعویق بیفتد…

از سویی دیگر با آسان شدن شرایط ادامه تحصیل در وضعیتی که تقریبا هیچ مانعی برای ادامه تحصیل حداقل در دانشگاه­های درجه 3و4 کشور وجود ندارد، جوانان به امید موقعیت شغلی بهتر وقت بیشتری را در کسب مدارج علمی می­گذرانند و حال فرض کنیم جوان حدوداً 25 ساله­ای که دیگر آن فرد قبل از دانشگاه نیست، او به هرکاری جهت کسب درآمد تن نمی­دهد، خواهان شغلی در خور شان خود است، امید دارد تشکیل خانواده دهد و به پیشرفت­هایی همسو با ارزش­های مادیگرایانه متداول در جامعه فعلی نایل آید.

این مدرک تحصیلی که در دست اغلب جوانان ماست احساس نیاز به احترام، پرستیژ و منزلت اجتماعی را در ذهن آنان چند برابر کرده و خنده­دارتر(متاسفانه) اینکه اغلب این مدارک از حیث بعد مهارتی در نازل­ترین وضعیت قرار دارند مثلا فرد با مدرک x مهارتی برای شغل مرتبط با x را ندارد و به ناچار به شغل y می­پردازد و این یعنی اتلاف سرمایه­ی نیروی انسانی!

نگاه موزائیکی که در ابتدای بحث گفته شد را به یاد آورید، دولت­ها از مطالعه اثرات سیاست­های ابلاغی خود بی­خبر و غافلند! تغییرات این یک دهه اثرات زیان­باری بر نهاد خانواده و جمعیت نیز وارد کرده…

دختران جوان جامعه هم از این گردونه خارج نیستند! اغلب دختران جوان موفق به ادامه تحصیل می­شوند و بیش از 60 درصد جمعیت دانشجویان حداقل تا مقطع کارشناسی دختر هستند.

دختران مانع بزرگی همچون خدمت سربازی ندارند پس امکان ادامه تحصیل یا اشتغال برایشان بیشتر است و حتی اگر شغلی هم انتخاب نکنند چون نگاه جامعه به زنان در حکم نان آور خانه نیست، خللی  پیش نمی­­آید ولی مشکل از آنجایی شروع می­شود که انتظارات و خواسته­های جدیدی در فرآیند ازدواج آنان شکل می­گیرد. پس سن ازدواج در هر دو جنس بالا می­رود، به دلیل اشتغال و سایر دل مشغولی­ها(تغییرات نظام ارزشی زوجین) متوسط سن اولین نوبت بارداری در بین زنان بالارفته و ما در آینده­ای نزدیک مادرانی نه چندان جوان و با حوصله (با توجه به گرفتاری­های جاری­شان) برای تربیت نسل آینده خواهیم داشت و تعداد موالید کاهش می­یابد (البته در کوتاه­مدت اثرات مثبتی دارد) و چند دهه بعد جمعیت ایران یکی از پیرترین جمعیت­های دنیاست!

جامعه یک شبکه­ی پیچیده از روابط کنشگران خرد و کلان است و برآیند این روابط سرنوشت پدیده­ها و مسائل اجتماعی آن جامعه را رقم می­زند. از نهاد علم به متغیر جمعیت رسیدیم…

مسئله دیگری که در شرایط فعلی تاثیر بسزایی در تشدید فرایندهای مذکور دارد، فقدان تعریف درستی از “حرفه” است.

در کشور ما علوم حرفه­ای(professinolal) یعنی آن­هایی که به یک شغل مرتبط ختم می­شوند(به شرط یاری اقبال و سایر آیتم ­های شتاب دهنده) به تعداد انگلشتان دست هم نمی­رسد مانند پزشکی، دندانپزشکی و برخی رشته­های مهندسی. این وضعیت در علوم انسانی بغرنج­تر است و تقریبا تمامی رشته های این شاخه به جز حقوق یا روانشناسی (با در نظر گرفتن شرایط طبیعی) با این شکل دست و پنجه نرم می­کنند و اصلا شغل پویا و مستقلی برای رشته هایی از این قبیل تعریف نشده است!

برای مثال پژوهشگری اجتماعی که از گرایش های اصلی جامعه شناسی است، هفتمین شغل پردرآمد در قاره آمریکاست ولی به قول یکی از اساتید به نام این رشته، پژوهش در ایران مساوی است با پرداخت هزینه­های ناچیز طرح­های پژوهشی و خاک خوردن گزارشات طرح­ها در کتابخانه مدیران و شاید اولین و مهمترین عامل عقب افتادگی ما عدم ارتباط کارا و مستمر بین علوم انسانی و یافته­هایش با مسائل اقتصادی، سیاسی،       اجتماعی، فرهنگی و جمعیتی کشور است.

و اما راه حل!

قطعا راه رفته را نمی­توان برگشت، نمی­توان مجددا همه دانش­آموختگان را به دوره اجباری کسب مهارت در رشته تحصیلی­شان فرستاد، نمی­توان ساختمان دانشگاه­ها را خراب کرد یا تغییر کاربری داد ولی می­توان برای خروجی­ها نهاد علم فکری کرد و به موازات آن نهاد علم و مخصوصا دانشگاه­ها (با وجود اثرپذیری از سیاست­ها و فراز و نشیب دولت­ها) ضمانت و گارانتی برای خروجی­های­شان تعریف کنند!

مطلعیم که در صنعت و در فرآیند کسب و کار، محصول و کارایی آن حداقل برای مدت معینی ضمانت می­شود. نهاد علم با مطالعه و رصد نیازهای جامعه می­بایست خروجی­هایی متناسب با نیازهای جامعه(از حیث کمی و کیفی) داشته و متعهد به سرنوشت کسانی باشد که بهترین سال­های عمرشان را در آن­جا سرمایه گذاری (جوانی، وقت و پول) می­کنند! البته جوان دانشجو محصول فرایند اجتماعی شدن از نهادهای ماقبل دانشگاه(خانواده، آموزش و پرورش، تلویزیون، رسانه و سایر نهادهای اجتماعی) است اما از حیث اثرپذیری و استقلال فکری، دوران تحصیلات دانشگاهی چیز دیگری است.

با رجوع به قطب مقابل علم یعنی ثروت به نقل از یکی از اساتید به نام و نکته­سنج جامعه­شناسی می­توان به ارتباطی جالب بین این دو قطب اشاره کرد:

شرف انسان به علم و شرف علم به ثروت است.

ثروت در حالت نرمال و مشروع آن حاصل یک پروسه تولید ثروت(فرایند اقتصادی) است و اقتصاد یکی از خرده نظام­های اصلی جامعه، مایه پویای خرده نظام­های سیاست، اجتماع و فرهنگ بوده و جزء لاینفک زندگی روزمره تمامی انسان­های در قید حیات می­باشد.

با عنایت به کلام امیرالمومنین(ع) و تکمیل نقل قول بالا می­توان عرضه داشت:

شرف انسان به علم و شرف علم به معرفت افزایی، مهارت افزایی و سودمندی(برای خود و جامعه) است.

پس علمی که به مدرک ختم شود مردود است و قطعا بدون ثروت هم عاقبت علم به شکست، تن­فروشی و یا خیانت منتهی می­شود.

بیاییم از امروز هرآنچه که از آموختنی­ها، یاد گرفته­ایم را به مهارت تبدیل کرده و به کار بگیریم.

سخن آخر

مدرسه کسب و کار دوست خوب(شعبه آمل)، محفلی است جهت آموزش و مهارت افزایی. این مدرسه در صدد آموزش مهارت مدیریت کسب و کار صحیح و مشروع به دانش­پذیران خود بوده و معتقد است کسب و کار هنر است و تمامی این عزیزان یک هنرمند منحصر به فرد در حیطه کاری­شان.

مخاطبین این مدرسه صنعتگران، کارآفرینان و شاغلین در تمامی رده­های شغلی، صنفی و مدیریتی هستند و هدف خلق چالش­های جدید ذهنی و سوق دادن آنان به سمت کنش­های علمی در فرایند کسب و کار است.

با گذراندن دوره­های عالی مهارتی مدیریت کسب و کار(DBA  و MBA ) انتظار می­رود مسیر موفقیت دانش­آموختگان این رشته(تبدیل علم به ثروت) کوتاه­تر و طبق علوم روز دنیا تحولی در کسب و کار فعلی­شان اتفاق بیفتد.

 

داشتن دوست خوب، سرمایه است.

 

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *