در خدمت و خیانت سلبریتیهای دست به قلم
عدهای میگویند دنیای هنر لایتناهی است. با ورود آدم های جدید کسی جای کسی را نخواهد گرفت. با اضافه شدن هر هنرمند به عالم هنر خانه کسی تنگ نخواهد شد. میگویند دایره این عرصه انقدر وسیع هست که بشود همه آدمها را به اندازه وسعی که در هنرنمایی هایشان دارند، در دایره هنرمندان قرار داد. میگویند هنرمند را نباید در یک رشته یا یک عرصه خاص محدود کرد؛ تا جایی که میشود شاعرانی را پیدا کرد که همزمان نقاشی میکنند یا به بازیگرانی رسید که در کنار دنیای تصویر دست به قلم هم میشوند ؛ اما در مقابل این موضوع و با وجود همه آزادی هایی که عدهای برای عالم هنر قائل اند؛ دسته ای دیگری را می توان پیدا کرد که بسته به رشته ای که در آن مشغول هستند نسبت به آن تعصب دارند، برای «خوش آمد گویی» به آدم های جدید وسواس به خرج می دهند و حتی سختگیرترند؛ برای همین شاید ورود یک هنرمند سرشناس از جایی دیگر به دنیای کاری شان خیلی به مذاق آنها خوش نیاید و دکمه اعتراض و انتقادهایشان را روشن کند. افرادی که معتقدند سایه شهرت این آدم های سرشناس آنقدر بزرگ هست که ممکن است روی دیده شدن کار آنها سنگینی کند.
اندر حکایت هنرمندانی که مدعی نیستند!
با یک سرچ ساده در همین یکی دو سال اخیر میشود به اسم تعدادی از هنرمندان سینما و تلویزیون رسید که در عرصه شعر و ادبیات هم دست به قلم شده اند و از آثارشان رونمایی کرده اند. کتابهایی که طبق آمار و ارقام با تیراژهای بالا و حتی در مدت زمان کم توانسته اند به فروش خوب و چشم گیری دست پیدا کنند. در این میان می توان به افرادی مثل بهنوش بختیاری، لیلا اوتادی، امیر آقایی، مژده لواسانی، سجاد افشاریان، صابر ابر و…. اشاره کرد. افرادی که هر کدام در زمینه های داستان، شعر و دلنوشته دست به قلم شده اند و کتابهایشان را روانه بازار کرده اند. بعضی از آنها با وجود انتشار کتاب اعلام کرده اند که همچنان در حوزه شعر یا ادبیات ادعایی ندارند؛ تا جایی که «مژده لواسانی» در مقدمه کتابش نوشته« چهار فصل این کتاب شعر نیست! نوشته های گاه و بی گاه من است از سر دلتنگی، همین و تمام!» یا حتی «صابر ابر» در شروع کتابش برای مدعی نبودنش در این عرصه گفته: « من در برگ هایِ پیش رو نه ادعایی به عکاسی دارم و نه ادبیات، هر آنچه در این صد صفحه می بینید و می خوانید لحظه هاییست که با شما شریک شدم، تمام عکسها با تلفن همراهم گرفته شده و تمام نوشته ها در همان لحظه ثبت عکس نوشته شده اند…همینقدر تکلیف روشن بگویم: صد روز زندگیم را با شما قسمت کردم.»
در خدمت و خیانت سلبریتی های دست به قلم
حتماً شما هم هر چند وقت یکبار با عبور از فرهنگسراها یا کتابفروشیهای بزرگ شاهد برگزاری مراسمی مثل جشن امضا یا رونمایی از کتابهای مختلف بودهاید؛ جشن امضاهایی گاه با صفهای عریض و طویل که در بسیاری از موارد نه برای یک نویسنده یا شاعر نامآشنا، که برای امضای کتاب چهرههای معروف یا همان سلبریتی ها اتفاق میافتد. عدهای از این حضور و شور مردم به عنوان یک نکته مثبت یاد میکنند و میگویند انتشار کتاب از نویسنده و شاعرانی از این دست شاید بهانه خوبی باشد تا مردم به واسطه دیدن و خریدن کتاب چهره محبوبشان، بیش از پیش با عالم کتاب و عادت کتابخوانی آشتی کنند و در کنار خریدشان سراغ کتاب نویسندههای دیگر هم بروند. اما در کنار اینها عدهای دیگر بر این باورند که حضور کتابهایی از این دست و پر و بال دادن به آنها باعث به حاشیه رفتن آثاری میشود که شاید بیشتر مستحق دیده شدن باشند. به همین خاطر به محض دیدن صفهای عریض و طویل با یک سؤال بزرگ مواجه میشوند. آن هم اینکه بخش قابل توجهی از آدمهای این صف، بیشتر مشتاق گرفتن خود کتاباند یا گرفتن عکس یادگاری؟!
علیرضا بدیع: عکس و امضا گرفتن مردم ایرادی ندارد
«علیرضا بدیع» شاعر و ترانه سرای نام آشنایی است که بیشترمان بخشی از آثار او را در حافظه شنیداریمان به خاطر میآوریم. شاعری که این روزها به خاطر سختگیری و انتقادات صریحش نسبت به ترانههای«حامد همایون» و «حمید هیراد» او را به صراحت لهجه میشناسیم، همین خصلت او و از طرفی حضورش در مراسم رونمایی کتاب «مژده لواسانی» بهانهای شد تا درباره موضوع گزارشمان با او صحبت کنیم.
بدیع در همان ابتدا برایمان از کتاب مژده لواسانی حرف زد. کتابی که طبق گفته خودش نامگذاری آن پیشنهاد خود او بوده است: «اگر در وهله اول بخواهیم از لحاظ کیفی به آن چیزی که خانم لواسانی منتشر کردند بپردازیم. حقیقت این است که نمیتوان بر روی آن اسم شعر سپید یا آزاد را گذاشت و خود ایشان هم داعیهای مبنی بر شاعری ندارند. او مجری کاربلدی است که طی سالها به خاطر سخنوری و بداهه گویی، احساس کرده میتواند جملاتی زیبا و دلنشین که به ذائقه عامه مردم هم خوش بیاید بنویسد. نه فقط او که خیلی از مجریان دست به قلم میشوند و دلنوشته های خودشان را ثبت و ضبط میکنند. خانم لواسانی هم به خاطر همنشینی و تشویق شاعرانی مثل محمدرضا عبدالملکیان ، دست به انتشار این متون ادبی زده است.برای همین نمیشود با معیار شعر آزاد و سپید سراغ کتابی رفت که متن ادبی و دلنوشته است.» او درباره ورود چهرهها به حوزه ادبیات و شعر و استقبال مردم برای گرفتن عکس و امضا از آنها گفت:« نه عکس و امضا گرفتن ایرادی دارد و نه اینکه یک فرد مطرح در یک حوزه خاص به حوزهای دیگر ورود پیدا کند. چیزی که اشکال دارد و به آن نقد وارد است این است که آن شخص نتواند در آن حوزه جدید به خوبی ایفای نقش کند و قصد داشته باشد از رانت چهره بودنش استفاده کند.»
امید صباغ نو:شعر خوب در صندوق نمیماند!
«امید صباغ نو» یکی دیگر از شاعرانی بود که برای موضوع گزارشمان سراغش رفتیم. او درباره فعالیت هنرمندان در این عرصه نظری مشابه علیرضا بدیع داشت. این شاعر و ترانه سرا معتقد بود که برای حضور در این وادی افراد باید با قواعد کار و صنایع ادبی حداقل آشنایی را داشته باشند:« باید این را در نظر داشت که یک سری از افراد استعداد این را دارند که در دو حوزه فعالیت داشته باشند و حضورشان هم در زمینههای مختلف منافاتی با همدیگر ندارد. برای نمونه ما خوانندههایی داریم که همزمان هم میخوانند و هم ترانهسرایی میکنند؛ مثل محسن یگانه یا رستاک حلاج که هم خوانندههای خوبی هستند و هم ترانههایی که میگویند به حس و حال خودشان نزدیک است. ولی عده دیگری هم هستند که وقتی وارد این عرصه میشوند نتیجه خوبی حاصل نمیشود؛ چون یا استعدادش را ندارند و یا حداقل اصول اولیه و صنایع ادبی در آن کار رعایت نمیکنند. این افراد شاید به واسطه شناخته شدن کارشان دیده شوند و مخاطب زیادی هم داشته باشند ولی در نهایت، آن اتفاق درست نمیافتد. شاید بهتر باشد که در مرحله اول از خودمان شروع کنیم. سعی کنیم در هنری که داریم و پیش از این موفقتر عمل کردهایم در همان حوزه ادامه بدهیم و سراغ هنرهایی نرویم که هنر و کار اصلی خودمان را هم زیر سؤال ببرد.» یکی دیگر از سؤالهای که از «امید صباغ نو» پرسیدیم نظر او درباره به حاشیه رفتن یا نادیده گرفتن آثار نویسندههای دیگر بود:«من خیلی به این موضوع اعتقادی ندارم. ما همیشه از آزادی قلم و آزادی بیان حرف میزنیم. این را هم نمیتوانیم بگوییم که “واژه”در انحصار و اختیار چند آدم خاص باشد. هر کسی حق دارد هر نوشتهای را که دوست دارد بنویسد، چاپ کند و خودش را محک بزند. اینکه میگویم اعتقاد ندارم برای این است که به قول “استاد سلمانی” شما اگر شعر خوبی بگویید و آن را در یک صندوق بگذارید و چهار قفله اش هم بکنید آن شعر اگر اثر خوبی باشد از آن صندوق رد میشود و به دست مردم میرسد. اگر شاعری شعر خوبی داشته باشد بالاخره مخاطبش را پیدا میکند. شاید ابتدای کار مخاطبانش به اندازه یک بازیگر معروف نباشد اما به اندازه یک “شاعر خوب” آن اثر جایگاه خودش را پیدا میکند.»
لادن نیکنام:در هیاهو هرقدر فریاد بزنید شنیده نمیشوید
کسانی که اهل دنیای ادبیات و شعر باشند در میان شاعران و نویسندگان معاصر حتماً اسم «لادن نیکنام» را به واسطه کتابهای شعر و داستانهایش شنیدهاند؛ اما چیزی که باعث شد تا این بار سراغ این شخصیت برویم یادداشت صریح و بی پرده او نسبت به کتاب شعر«امیر آقایی» بود که با واکنشهای زیادی مواجه شد. او درباره موضعش نسبت به حضور چهرهها و سلبریتی ها در دنیای شعر و ادبیات این طور گفت:«من هیچ ایرادی در این نمیبینم که یک بازیگر یا هر هنرمند دیگری شروع به سرودن شعر کند. حتی با این مشکلی ندارم که کسی مثل آقای “امیر آقایی” راهش را در شعر ادامه بدهد. همان طور که یک شاعر روزی ممکن است در یک فیلم بازی کند. منتها بحث این است که در هر کاری باید آداب آن کار هم رعایت شود. به عنوان مثال من که اهل قلم هستم ناگهان بخواهم در یک فیلم بازی کنم و بعد شروع کنم به تبلیغات عجیب و غریب برای آن فیلم؛ حتی بیایم از تمام اهرمها و روابطی که بین اهالی قلم دارم استفاده کنم. این کار من قطعاً مسئلهساز خواهد شد و خیلیها نسبت به این اتفاق نقد خواهند داشت؛ چون منِ هنرمند این اجازه را ندارم اعتباری را که در حوزهای دیگر به دست آوردهام خرج حوزه دیگری کنم؛ برای اینکه دانش من باید پشتوانه کار هنری من در این حوزه باشد. هر هنرمندی در هر حوزهای باید تولید محتوا و فکر داشته باشد و چیزی به خزانه اندیشه هنری اضافه کند. هنر پز نیست؛ بلکه یک امر فرهنگیِ جدی است که زیرساختهای فرهنگی یک مملکت را طی تاریخ شکل میدهد.» او در ادامه بزرگترین آسیب این حوزه را نبود منتقدان ادبی دانست، آسیبی که در نهایت هم باعث سردرگمی مخاطب خواهد شد و هم دست آخر، منجر به دیده نشدن آثار خوب نویسندگان و شاعران:« ما کلاً به تربیت اندیشمند هنری فکر نمیکنیم برای همین هم با آسیبهای آن رو به رو هستیم. ما در حال حاضر انبوه شاعرانی را داریم که نمیدانیم کتاب کدامشان خوب است؟! اصلاً کدام اثر را باید خریداری کرد؟! بزرگترین آسیبی که در همه شاخههای هنری داریم به خاطر نبود منتقد در آن رشته است؛ چون با حضور منتقد هر چیزی در جایگاه خودش قابل تعریف و طبقهبندی خواهد بود.»
لادن نیکنام در ادامه صحبتهایش راجع به تأثیر حضور آثار ناکارآمد افراد دیگر در دنیای شاعران و نویسندگان میگوید:«من این اتفاق را به یک مهمانی تشبیه میکنم. یک مهمانی که در آن پر از هیاهو است. یک نفر در آن جمع میخواهد حرف درستی را به شما منتقل کند؛ آیا میتواند حرفش را به شما برساند؟ وقتی که سر و صدا زیاد باشد آن آدم هر قدر هم فریاد بزند شما چیزی نمیشنوید. به همین دلیل میگویم ما اگر گروهی از منتقدان را داشتیم که آثار را در حوزههای مختلف بررسی میکردند و قضاوت را بر عهده مخاطب میگذاشتند شاید دیگر با این مشکلات مواجه نبودیم.»
«نگاه کن که من کجا رسیدهام»
ناگفته نماند که میان همه چهرههای سرشناس عالم سینما و تلویزیون که برای نوشتن و کتاب چاپ کردن دست به قلم شدند، میشود از آدمهای زیادی یاد کرد که در رفت و آمد بین دنیای کلمات و دنیای تصویر آثار خوب و قابل احترامی را از خود بر جای گذاشتند؛ آثاری که برای اهالی فن آثار قابل دفاعی به حساب میآید و بیشتر آنها متفقالقول نسبت به آن نظر مثبت دارند. از فروغ فرخزاد و حسین پناهی گرفته تا اندیشه فولادوند که از او ترانه معروف «طهران،تهران» را به یاد داریم یا شمس لنگرودیِ شاعر که تا چند سال قبل او را در لباس بازیگری ندیده بودیم ؛ حتی لازم است تا چند سال به عقب برگردید و اشعار حسین پناهی را با دکلمه های خاطره انگیزش به یاد بیاورید. هنرمندی که تا پیش از مرگش مردم به جای شاعری نازک طبع او را به عنوان یک بازیگر می شناختند. حتی فروغ فرخزاد هم در کنار همه اشعار به یاد ماندنی و زنانه اش در دنیا فیلمسازی آثاری همچون فیلم«خانه سیاه است» را در کارنامه کاری اش دارد؛ کاری که هنوز هم پس از سالیان دراز از آن به عنوان یک اثر برجسته در حوزه مستندسازی یاد می کنند.