به بهانه رونمايي از “ترانه آمل”
نقدي بر “ترانه آمل”
“آري آري، جان خود آواز كرد او”
موسيقي:
موسيقي ترانه آمل تركيبي از تضادهاست ولي درعين حال تركيب نهايي يكپارچه و مطلوب بدست آمده است. به نظر مي رسد اين تضادها توسط عرفان پرقؤه و محسن مرعشي به صورت تعمدي يا شهودي و به منظور تركيب دو مفهوم سخت “حماسه” از يك طرف و مفهوم لطيف “عشق” از طرف ديگربه كار گرفته شده است. ريتم قطعه چهار ضربي است. استفاده از ريتم چهار ضربي در مارش ها و انواع حماسي و تهييجي ديگر موسيقي هاي ملي و گأه مذهبي بسيار رايج است. لذا مي بينيم كه از سويي رخش موسيقي اثر با اين ريتم، چهارنعل مي تازد و جنگ ها و حماسه ها و اسطوره هاي آمل و البرز از كيقباد و منوچهر تا فريدون و آرش را تداعي مي كند، و از سوي ديگر گام انتخاب شده و همينطور ملودي و رنگ أميزي و سازبندي و تنظيم، عشقي عميق به همه اينها و طبيعت و فرهنگ آمل را فرياد ميزند. به بيان ديگر موسيقي ترانه آمل عاشقانه اي است براي شهري حماسي و اسطوره اي و هر دو مفهوم را تومان در دل خود به نيكي پروريده است.
لازم به ذكر است پرقوه با استفاده از “سنكپ” به خصوص در مقدمه أهنگ توانسته احساس حماسه بيشتري به آن تزريق كند. همچنين فراز مياني كه فلوت در آن ملودي آشنايي اي را مي نوازد هم منتقل كننده احساس نوعي نستالژي تاريخي به مخاطب است.
آواز:
همين تضاد در آواز هم به چشم مي خورد. محسن مرعشي بهترين و در عين حال غريب ترين انتخاب براي خوانش اين اثر است! او هرگز صدايي شبيه بنان يا محمد نوري ندارد تا نتيجه اي كلاسيك به دست دهد. بلكه جنس صدايي مناسب نوعي موسيقي تلفيقي عارفانه و گاه سركش دارد كه در قالب موسيقي پاپ ساخته عرفان پرقوه، عاشقانه اي حماسي خوانده است. او سعي كرده است به قالب پاپ و ملودي نسبتا زياد شنيده شده ى بابك بياتي اثر وفادار بماند و بسيار شسته و رفته با تحريرهاي دقيق و مرتب بخواند تا از چارچوب خارج نشود، اين محدوديت البته براي حفظ وقار اثر دامن پرقوه و او را گرفته است و تا حدود زيادي قابل فهم و پذيرش است، اما در عمق صداي خواننده نوعي عصيان سركش سركوب شده به گوش مي رسد. مي شود تصور كرد در تمام لحظات ضبط كار محسن مرعشي خود را در قامت آرش مي انگاشته كه جانش بر تير آواز كرده تا مرزهاي فرهنگي آمل را بگستراند. پيش بيني من اين است كه اين اثر از آن دسته آثاري است كه دسته اي دوست مطلق و دسته اي دشمن مطلق خواهد داشت و مخاطب متوسط نخواهد داشت.
ترانه:
بايد اعتراف كنم همه تضادهايي كه شمردم ريشه در ترانه زيباي آمل سروده ارزشمند سعيد يعقوبي دارد. ترانه اي كه سه مفهوم بزرگ را توامان حمل مي كند.
-افتخار
-غربت
-اميد
شاعر در ابتدا با رندي و با ابراز ترديد در مورد هويت خود “من كي ام”، در واقع بهانه اي براي به رخ كشيدن پيشينه غني شهر كهن آمل مي يابد و البته پيروزي ها و شكست ها و حماسه هايش نيز. او با افتخار آنها را بر مي شمارد اما غمي سنگين روحش را تسخير كرده است. شاعر “در وطن خويش غريب” ما اما به پاس و مدد همان اسطوره ها و به قاعده و قانون نانوشته اين ديار، سخت اميدوار و منتظر پرواز است. اشراف شاعر به تاريخ آمل هم جلب توجه مي كند. تمام نام ها و نشان ها دقيقند و ريشه در تاريخ ايران و آمل و البرز دارند.
تلفيق شعر و موسيقي:
با كمال تاسف، به نظر من عليرغم زيبايي كل اثر، شوربختانه بايد اذعان كرد كه ملودي اثر بديع و جديد و منحصر بفرد نيست و خصوصا ملودي ترجيع بند اثر كپي از يك ملودي مشهور است. اين اصلي ترين ضعف اين اثر محسوب مي شود. ازين بگذريم اما تلفيق شعر و أهنگ و تنظيم اثر بسيار تميز و درست است. آهنگ و تنظيم تلاش مي كنند همگام با چرخش مفاهيم ترانه بچرخند و كوچكترين ناهمگوني در اين مهم به گوش نمي رسد. واژگان ترانه تقطيع بي مورد نشده اند و تنها كلمه ” پرواز” به صورت سه سيلاب جدا از هم بيان مي شود كه آنهم بسيار بجا و براي تاكيد و ايجاد حس حماسي به اين صورت درآمده است.
ترانه ها از برج ها و باروها، از آسفالت ها و بتون ها و از مقام ها و ميزها مهمتر، والاتر و ماندگارترند. بي اينها مي توان زيست ولي بي ترانه هرگز!.
هيچ قلبي و شهري و سرزميني بي ترانه مباد.
هادي رحماني
مدرس و تحليل گر موسيقي
اسفند ١٣٩٦- تهران