از فضای رسمی به رسانههای اجتماعی اسبابکشی کردهاند؛ مثلث احمدینژاد، مشایی و بقایی که روزگاری، مایه امید اصولگرایان بودند، حالا محروم از رسانههای جناح راست، ناگزیر به استفاده از ظرفیت رسانهای شدهاند که در دوران دولت متبوعشان، بیشترین محدودیتها را برای آن قائل شدند. نفر اول، امسال هم سال پرالتهابی را از سر گذراند و با وجود نهیشدن از حضور در انتخابات، همراه نفر سوم، به ستاد انتخابات کشور رفت و ناگهان شناسنامه خود را از جیب کاپشن خود بیرون آورد تا نام خود را در سیاهه بلندبالای علاقهمندان به رئیسجمهورشدن ثبت کند. رئیس دولتهای نهم و دهم همانطور که پیشبینی میشد، نتوانست از عاقبت «احراز عدم صلاحیت» بگریزد و هرچه با دو برادر خود، از بهار گفتند اما خزان زودهنگامی را تجربه کردند. او کمی بعد با قرارگرفتن در فهرست اعضای حقیقی مجمع تشخیص مصلحت نظام برای دور ششم، راهی ساختمانی شد که حالا از سایه سنگین رقیب دیرینه او یعنی آیتالله هاشمیرفسنجانی، بیرون آمده بود. این روزها نیز انواع و اقسام اتهامات درباره پروندههای او مطرح است و حتی یکی از نمایندگان مجلس از سلب صلاحیت عضو سابق جمعیت ایثارگران و جامعه اسلامی مهندسین برای حضور در مجمع سخن میگوید. کمی آنسوتر از بهارستان و خیابان امامخمینی یعنی ساختمان قوه قضائیه، نام شهردار سابق تهران در خیابان بهشت هم بر سر زبانهاست. هزینههای فاقد سند دوران شهرداری او که با عملیات چندلایه اصولگرایان وقت، پله جهش وی به پاستور بود هم در چند گونی، پیدا شده است! هزینههایی که دوست صمیمی وی یعنی مهدی چمران، هیچگاه حاضر به طرح آنها در صحن علنی شورای سوم و چهارم نشد. نفر سوم گروه یعنی حمید بقایی، رئیس سازمان میراث فرهنگی و گردشگری دولت دهم که معاونت اجرائی دولت را هم تجربه کرد، اینروزها زنبیلبهدست در میدان ارگ تهران دیده میشود و حرفهای آنچنانی درباره دستگاه قضائی بر زبان میآورد؛ حرفهایی که دلیل آن را غیرعلنی برگزارشدن دادگاه اتهامات خود عنوان میکند. با نمایندگان مجلس بر سر تعداد سکههای نگهداریشده در خانه خود، تند و تیز سخن میگوید و آنان را به خلف و ناخلف بودن حواله میدهد. اما نفر دوم، فردی که اصولگرایان در دو سال پایانی دولت دهم، او را سرحلقه «جریان انحرافی» نامیدند، گویا باز هم مانند سالهای ٩٢ تا ٩٦، به گوشه دنج خود بازگشته و احتمالا وعده آمدن بهار را با خود مرور میکند. آیا اسفندیار رحیممشایی، بنا نیست تاکتیکهای رسانهای دو دوست دیگر خود را در صفحات شخصی اجتماعی خود دنبال کند؟ او که روزگاری خود را در مقام پاسخگویی در مقابل منتقدان دولت احمدینژاد نشانده بود، چرا حالا کمتر به مصاف حریفان میرود؟ اگرچه برای اصولگرایان فراموشکار، بازگشت به دورانی که برای دولت متبوع خود نذر و نیاز میکردند، شاید تلخ و ناگوار باشد اما برای افرادی که رونق خبرسازی دوران دولت دهم را خوش دارند، حتما خالی از لطف نیست!
من مشایی، در مقام پاسخگویی قرار دارم!
در روزهای پرتنش تیر ٨٨، ناگهان خبر رسید که اسفندیار کابینه نهم، به معاونت اول دولت دهم خواهد رفت. در روزهای پرالتهاب پس از انتخابات ریاستجمهوری دهم، این محمود احمدینژاد بود که با اطمینان از فضای خاص ایجادشده در کشور، جلسه تودیع و معارفهای برای رئیس سازمان میراث فرهنگی، صنایع دستی و گردشگری در دولت نهم برگزار کرد تا همه اطمینان یابند مقصد بعدی اسفندیار کابینه، جایی کمتر از معاونت اول نیست. با این حال رسانهایشدن نامه مقام معظم رهبری به محمود احمدینژاد – که به دلیل استنکاف یکهفتهای رئیس دولت از اجرای مفاد آن اتفاق افتاد- شرایط را بسیار زودتر از آنچه تصور میشد تغییر داد. به هر تقدیر آن موضوع نیز با «استعفا» و نه عزل معاوناول به لایههای زیرین رفت هرچند هر بار که نام مشایی برده میشد، این پیشینه -برای دولتی که در تبلیغات انتخابات سالهای ٨٤ و ٨٨، خود را اصولگرا میخواند- علامت سؤال بزرگي پدید آورده بود. مشایی پس از آن در کسوت رئیس دفتر احمدینژاد و سرپرست نهاد ریاستجمهوری به ایفای نقش پرداخت؛ پستی که همه آشنایان به روال دولت میدانند اگر برشی بیش از معاوناول نداشته باشد، کمتر از آن هم نیست. در آن روزها مشایی پس از هر بار اظهارنظر، ناچار میشد مدتی خود را از تبعات ایجادشده دور نگه دارد. بررسی مواضع او در سال ٨٨ و در ماههای خاص آن دوران، بايد در فصلی جداگانه مورد بررسی قرار گیرد چه اینکه از همانجا، نخستین جرقههای ادعاهای مشهور او زده شد. او دی ماه ٨٨ پس از قریب به دو ماه سکوت متأثر از انتقادات اصولگرایان به خود و همراهانش در مجموعه پاستور، بار دیگر به عرصه اظهارنظرهای رسانهای بازگشت تا مانند همیشه با «دست پر» و با استفاده از حاشیه امنی که از آن برخوردار بود، جملاتی بدیع را برای احتمالا «تیترشدن» در خبرگزاریها و جراید برگزیند. اگرچه رئیس سازمان فرهنگی و هنری شهرداری تهران در زمان تصدی پست شهرداری توسط محمود احمدینژاد، در آن دو ماه هم «همهجا» در کنار رئیس خود دیده شده و این قاعده مانند چهار سال گذشته سفر داخلی، دیدارهای دیپلماتیک، «نامهرسانی» و معدود سفرهای خارجی احمدینژاد را دربر گرفت اما کم نبودند تحلیلگرانی که با توجه به وقایع مقطع پس از انتخابات، معتقد بودند از «مرد دوم پاستور» احتمالا «خواسته» شده تا حد امکان بهانه برای تشدید انتقادات از دولت را به دست دیگران ندهد و اندکی صبر و تحمل را پیشه رفتار و سخن خود كند.
«معتمد» محمود احمدینژاد به سیاق مسئولیت تازهای که پس از رویکارآمدن دولت دهم به وی واگذار شده، در دی ماه ٨٨ هم به یک جلسه «تودیع و معارفه» رفت که از قضا با حوزه تحت امرش نیز مرتبط بود؛ تودیع و معارفه معاون ارتباطات و اطلاعرسانی دفتر ریاستجمهوری. او صالحیمرام را بهجای محمدزاده نشاند و با وجود دراختیارداشتن ٢٤ساعته شبکههای سیما و صدا و تعداد بیشماری سایت و نشریه و تریبون، از حجم کم اطلاعرسانی پیرامون اقدامات دولت مهرورز سخن گفت: «قبول دارم جمعبندی درستی از کار رسانه بهعنوان عملکرد دولت اتفاق نیفتاده است، ولی درعینحال معتقدم کار چهارساله دولت در بعد رسانه کاری سنگین و بینظیر است و مثل سایر بخشها قابل مقایسه با دولتهای قبلی نیست». اسفندیار بیآنکه به مصادیق اشاره کند آنچه را «حجم سنگین تهاجم تبلیغاتی علیه دولت» مینامید، بیسابقه خواند و درباره انتخابات سال ٨٤ مدعی شد «احمدینژاد حتی حاضر نشد یک عکس برای انتخابات بگیرد، چون اعتقادی به این کار نداشت و همین نگاه در کارهای دیگر دولت نهم نیز ظهور داشت». این در حالی است که پوسترهای «شهردار مردمی تهران» در روزهای منتهی به تیر ٨٤ در برخی نقاط تهران و کشور به صورت انبوه بر در و دیوار خودنمایی میکرد؛ عکسهایي که نه عکسهای خبری معمول بلکه خروجی تاکتیکهای تبلیغاتی خاص در «آتلیه» بودند. مشایی در آن جلسه، در تمجید از محمود، سنگ تمام گذاشت: «دوست دارم فرصتی داشته باشم تا شخصیت آقای احمدینژاد را در تلویزیون تبیین و تشریح کنم و بگویم این شخصیت کیست… سفرهای استانی از جهت فلسفه سیاسی، روانشناسی اجتماعی و مدیریت در حد دکترا مبانی دارد و مطمئنم اگر یک کار علمی دراینباره انجام شود، در دانشگاهها و دنیا تدریس خواهد شد. بهعنوان یک کارشناس که دستی در مسائل سیاسی دارم، به شما میگویم شما میتوانید پس از این منتظر بحرانهای تندتری در آینده باشید، ولی اگر نگرانید باید بگویم نگرانی وجود ندارد، این ماجرا طبیعی است و مسائلی که رخ میدهد تسویهحساب است. عدهای از نخبگانی که در سطح نظام هستند، در انحرافات پیش از این سهیم هستند». او به این سخنان بسنده نکرده و در همان مقطع شکستن سکوت دوماهه، دو اظهارنظر دیگر نیز داشت که در نوع خود جالب توجه بود. او یک بار با خبرگزاری ارگان دولت – ایرنا- و بار دوم در حاشیه با خبرنگاران سخن گفت. مشاور و رئیس دفتر احمدینژاد در گفتوگو با ایرنا خبر از آن داد که آمریکا، انگلیس و اسرائیل در انتخابات ریاستجمهوری دهم تلاش کردند که احمدینژاد رئیسجمهور نشود چراکه با تحلیل مشایی «آنها مایل بودند کسانی که در برابر آنها کوتاه آمده و ضعیف هستند به قدرت بازگردند». وی دوازدهم دی ماه ٨٨ نیز بار دیگر به یک جلسه تودیع و معارفه رفت تا در حاشیه آن با سؤالات خبرنگاران مواجه شود. مراسم تودیع و معارفه معاون سیاسی دفتر ریاستجمهوری و این بار این مدیرعامل ایرنا بود که سمت معاونت سیاسی را از آن خود کرد تا «بهداد» بار دیگر هر روز صبح در ساختمان پاستور «کارت» بزند. مشایی با اتمام جلسه خود را در محاصره خبرنگاران دید. ایسنا از او درباره سخنگویان دولت و اینکه وی یکی از سخنگویان دولت است یا نه؟ پرسید و پاسخی جالب شنید: «من سخنگو نیستم ولی آقای رئیسجمهور به من فرمودند شما با توجه به اشرافی که به حوزههای مختلف در ارتباط با دولت دارید، میتوانید به سؤالات جواب دهید. سخنگو نیستم، در مقام پاسخگویی در صورت لزوم به سؤالات جواب میدهم ولی سخنگو نیستم». او اینبار به سراغ مباحث الهیات و فلسفه نرفته و درباره اسلامشناسی مختص خود، داد سخن سر نداده بود گواینکه احتمال داده میشد به دلیل شکاف ایجادشده میان قم و پاستور، از مشایی خواسته شده بار دیگر واکنش مراجع را بر نینگیزد و به پست غیرسازمانی «کارشناسی که دستی در مسائل سیاسی دارد» بسنده کند. در آن روزها بحث ارتباط وی با دنیای غیرمادی و… در برخی محافل شنیده میشد تا فشارها بر نفر دوم دولت، افزایش یابد.
انسان و خدا
معاوناول ناکام دولت دهم که بلافاصله سمت بهتری گرفت و رئیس دفتر احمدینژاد و سرپرست نهاد ریاستجمهوری شد و در هفتههای پس از آن هم چند سمت پیاپی و عضویت در چند شورا به آن اضافه شده بود، در آن روزها با فراغ بال به هر حوزهای ورود میکرد. او حتی ریاست کمیسیون فرهنگی دولت را نیز از آن خود كرد تا وزیر ارشاد و مشاورهای احمدینژاد تنها عضوی از این کمیسیون باشند. بااینحال مشایی نمیتوانست مباحث مورد علاقه نظری خود را بیان نکند. او ١٨ شهریور ٨٨ در جلسه معارفه کامران دانشجو، فلسفه آفرینش انسان را اینگونه تفسیر کرد: «نمیخواهم فلسفی صحبت کنم، ذوقی میگویم. خداوند به انسان بدهکار نبود که او را آفرید. ظاهرا خداوند به خودش بدهکار بود که انسان را آفرید. دلش خواست شناخته شود. یک کسی را باید خلق میکرد که بتواند بشناسد. انسان اهمیتش به همین علم است. اگر علم را برداریم، انسان حذف میشود. انسان را که حذف کنیم، دیگر نیازی به حذف خدا نیست، زیرا خدا دیگر خودش حذف شده است». اصولگرایان سکوت را جایز نمیدانستند.
محمد غروی، عضو جامعه مدرسین حوزه علمیه قم، در آن مقطع، سخنان مشایی را متأثر از اومانیسم دانست: «آقای مشایی اظهارنظرهایی میکند که بعضا متأثر از تفکر اومانیستی است و بوی تفکرات اگزیستانسیالیستها از حرفهای ایشان استشمام میشود. وی که اسلامشناس نیست که اینگونه سخن میگوید که هم برای خود و هم برای آقای احمدینژاد مشکل ایجاد میکند». سایتهای حامی مشایی بلافاصله پاسخ دادند چرا مدعیان و تکفیریون، حاضر به مناظره زنده با رئیس دفتر احمدینژاد نیستند؟ رئیس دولت هم بارها و بارها به دفاع تمامقد از دوست نزدیک خود پرداخت و او را انسانی زلال دانست که برخی جریانات جناح راست به سبب دورماندن از سمتهای دولتی و عدم امکان حمله به احمدینژاد، بهجای رئیس خود مورد هجمه قرار میگیرد. اسفندیار کابینه دوم آبانماه ٨٨ در جشنواره بینالمللی فارابی به بررسی جایگاه انسان پرداخت و در سخنانی افکار موجود در باب انسان را به دو دسته تقسیم کرد و گفت: «نگاهی وجود دارد که در آن جایگاه انسان تا خدا ارتقا مییابد، البته منظور بخش منفی آن و خداشدن نیست، انسان از سرعت و جهش برای رشد برخوردار است، اما در نگاه دیگر انسان تا مرز حیوانیت سقوط میکند که این نگاه راه را برای پرواز بسته است و انسان ناچار است در قفسی که برای او میسازند، زندانی باشد».
سخنان فلسفی نفر دوم دولت در همایش دانشگاهها باز هم ادامه یافت. او که در سالن همایشهای صداوسیما سخن میگفت به تحلیل مسئله مدرنیسم و رابطه آن با دانشگاه پرداخت و مقوله عدالت آموزشی را بررسی کرد.
او باز هم به موضوع انسان بازگشت. به سخنرانی خود در یکی از دانشگاههای آمریکا اشاره کرد و از آنجا «فکت» آورد: «در آنجا گفتم چرا خدا محور وحدت انسانها نیست و الان نیز تأکید میکنم خدا محور وحدت انسانها نیست و حتی امروز هم بشر به وحدت نرسیده است، چراکه اگر به وحدت رسیده بود اینهمه خونریزی و جنگ صورت نمیگرفت».
همه اینها مانند روزهای پرجنجال عزل مشایی، خبرگزاریها و رسانههای حامی دولت احمدینژاد را به مصافی دیگر کشاند و آنها در مقابل هم نیرو آراستند. کیهان، فارس، رجانیوز، جهاننیوز و الف برای وادارکردن محمود احمدینژاد به عزل رئیس دفتر خود کمر همت بستند و در مقابل، خبرگزاری دولتی ایرنا با حمله به این رسانهها، مخالفان مشایی را افراطی خواند و به این رسانهها گوشزد کرد احمدینژاد وامدار آنها و رسانههایشان نیست.
ایرنا هدف این رسانهها از تخریب مشایی را مصادره دولت طبق اراده محافل ویژه دانست که با «قرائت مشایی از احمدینژاد که مبتنی بر خواست رهبری و ملت است» مخالفاند. «مشایی مردی برای تمام فصول» عنوان مطلب ایرنا بود که در بخشی از آن اینگونه آمده است: «تأثیرگذاری رحیممشایی در دولت نهم و دهم منجر شده است که منتقدان دکتر احمدینژاد نوک پیکان انتقادات غیرمنصفانه و تخریبهای خود را به سوی «مهندس اسفندیار رحیممشایی» نشانه رفته و بدون ادله و برهان و براساس روشهای سوخته عملیات روانی، نقد و راههای توهینآمیزی را متوجه مشاور رئیسجمهور کنند…».
این یادداشت که کارشناسان رسانهای آن را دستپخت محمدجعفر بهداد، خبرنگار پارلمانی سابق کیهان و مدیرعامل ایرنا در دو سال گذشته میدانستند، تعریف جدیدی از موضعگیری سیاسی ارائه داد: «سخن سیاسی باید زنده، پیشرو و واکنشبرانگیز باشد؛ زیرا عرصه سیاست از جنجالیترین عرصههای حیات اجتماعی است. سیاستمداری که سخن مرده بر زبان براند بهزودی نامش از صفحه سیاست و عنوانهای درشت خبری پاک میشود. رحیممشایی در چند سال گذشته همیشه با بیان نظرات خود بهطور صریح و آشکار نشان داده یک سیاستمدار واقعی است».
این یادداشت، منتقدان اصولگرا را افراطی خواند اگرچه مدتی بعد آنها دیگر نتوانستند از عملکرد دو نفر اول دولت دفاع کنند: «کوتاه سخن؛ در بین جریانهای سیاسی لایههایی افراطی هستند که حضور رحیممشایی را نمیتوانند تحمل کنند، چراکه با نقشآفرینی وی قرائتی جدید از «احمدینژاد» و «دولت دهم» مبتنی بر خواست رهبری و ملت و برخلاف اراده محافل ویژه ارائه شده و بااینترتیب امکان مصادره دولت از کف محافل خاص خارج خواهد شد.