« تنبیه عقیل»
آن شنیدستی عقیل بی بَصر
آمده نزد امیر دادگر
گفت: ای روح و روانم یا علی
هم مرا هستی برادر هم ولی
نیک باشی حال و روزم با خبر
دیده کور وبس نیازم سیم و زر
خویشتن گفتی مداوم این سرود
گر به خانه فقر شد از در ورود
دین و مذهب را نمی باشد دوام
حمد و تسبیح را نمی ماند قوام
ترسم از روزی ز کف ایمان رود
بندگی ام سُخره ی شیطان شود
گاهِ تقسیم مواجب کن تو یاد
از خزانه سهم من گردد زیاد
حُرمت همخون وخویشی کن روا
همتی، تا درد من گردد دوا
مدتی کرده تامل بوتراب
تا چسان گوید برادر را جواب
گفت می کُن ای اَخی دستت دراز
تا که شاید برطرف گردد نیاز
پیش آورده عقیل دست طلب
با دلی امید و پر شور و طرب
حیدر آندم ، آهنی تفتیده نار
بر نهاده بر کف آن دیده تار
بانگ بر زد یا علی من سوختم
چشم بر لطف و عطایت دوختم
می نبوده گر ترحّم بر عقیل
این چه قهری بوده با مرد علیل؟
گفت حیدر : ای برادر کن بِحل
سوخت دستت،نیزازمن جان ودل
گر تو را این پاره اخگر برده تاب
ترسم از سوزاندن یوم الحساب
در وجودم ذره ای تبعیض نیست
جز عدالت جان من لبریز نیست
آشنا نَبود تمیزی بر غریب
زآن سبب باشدعلی دائم«حبیب»
آمل نیک نژاد نیاکی